2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
در یکی از تراژدی های یونان باستان ، پادشاهی خاص به اراده خدایان ظالم ، کاری وحشتناک انجام می دهد. تزار با درک وحشت عمل و درک اینکه تغییر آن غیر ممکن است ، ناامیدانه چشمانش را بیرون می کشد و کور و درمانده سرگردان می شود. "اوه سنگ تلخ" ، گروه کر می گوید: "هیچ چیز را نمی توان تغییر داد" …
من می خواهم امروز در مورد ناتوانی ، در مورد عدم امکان تغییر آنچه انجام شده یا آنچه اتفاق افتاده است بنویسم. طبق افسانه ، پادشاه عاقل و عادت به فرمان است ، در موقعیتی قرار می گیرد که عمل او وحشتناک است و اصلاح آن غیرممکن است. او ممکن است خشم ، اندوه ، درد ، شرم ، گناه و ناتوانی در تأثیرگذاری بر واقعیت را تجربه کند. تنها چیزی که می توانست به آن فکر کند این بود که خشم خود را متوجه خود کند ، خود را تنبیه کند و از فرصت دیدن پیامدها محروم شود.
گاهی اوقات ما باید وارد داستان ناتوانی جنسی شویم ، از اتوبوس که از بینی خارج می شود تا ضررهایی که نمی توان آنها را لغو کرد. و اگر اتوبوس بعدی بیاید یا مجبور شوید با پای پیاده قدم بگذارید ، ضررهایی وجود دارد که باید همانطور که هستند اتخاذ شود. کوبلر راس پنج مرحله را متمایز می کند: انکار ، خشم ، چانه زنی ، افسردگی ، پذیرش. فردی که اندوه را تجربه کرده است ممکن است در ابتدا از اعتقاد به آنچه اتفاق افتاده امتناع کند ، سپس از چیزی که بر آنچه اتفاق افتاده است عصبانی شده ، عصبانی شود ، در غم از دست رفته سوگوار شود و سرانجام آن را بپذیرد و بدون تجربه چنین سطح غم و اندوه ، زندگی را ادامه دهد.
به عنوان یک قاعده ، دلیل زندگی این چنینی اخبار غم انگیز ، از دست دادن عزیزان ، شوک حاد است. و این اتفاق می افتد که شخص چنین ناتوانی را از رویدادهایی تجربه می کند که چندان غم انگیز به نظر نمی رسند. و این نیز حق وجود و درک دارد. اتوبوس که رفت ، بعداً می رسد ، کودک مبتلا به سرماخوردگی بهبود می یابد ، به جای گوشواره گم شده ، می توانید دیگری بخرید ، کار جدیدی پیدا کنید. مردم می توانند مانند یک چمن پایمال شده پوشیده از چمن ، بهبود یابند و قدرت جدیدی به دست آورند.
چه چیزی باعث می شود یک فرد شوک ناشی از ناتوانی را احساس کند ، جایی که می توانید کنار بیایید و راهی برای خروج پیدا کنید؟ افرادی هستند که قادر به سقوط در ناتوانی از آنچه واقعاً قابل رفع است هستند. یکی از دلایل ممکن است از دوران کودکی ناشی شود. یک کودک کوچک نمی تواند از خود در برابر خشونت های اخلاقی و جسمی محافظت کند ، او عادت دارد خود را پنهان کرده و منتظر بماند تا خطر از بین برود. در بزرگسالی ، او به احتمال زیاد رفتار مشابهی دارد. یک مکانیزم دفاعی آشنا ، آزمایش شده و به صورت خودکار ساخته شده است. و سپس روان درمانی می تواند به تغییر مکانیسم دفاعی به مکانیسم جدید مناسب با واقعیت کمک کند. به عنوان مثال ، یک زن وسوسه های مرد دعوا کننده را تحمل می کند ، سکوت می کند و کوچک می شود. در لحظه گریه او سی و شش سال ندارد و به نظر می رسد دوباره در همان لحظه ای زندگی می کند که مادرش موهایش را کشیده و فریاد می زند. چنین زنی نمی تواند گزینه های حفاظتی ارائه دهد ، زیرا در شش سالگی "شکست" خورد و راهی برای پاسخگویی به مادرش وجود ندارد. ناتوانی او را از فکر کردن باز می دارد.
تجربه این حالت دردناک است. و فرد از آن آگاهانه و ناخودآگاه اجتناب می کند. به عنوان مثال ، پوسته ایده آل بیرونی خود را بسازید: دستاوردها ، جوایز ، موفقیت ها ، حرفه ، شهرت ، پول ، روابط عاشقانه جدید و جدید. به هر حال ، شخصیت ، عظمت مصنوعی خاص خود را ایجاد می کند. "نابغه همه زمان ها و مردم" "بهترین در جهان" … حفاظت در برابر همه گزینه های ممکن ، جایی که یک فرد می تواند در ناتوانی و بی اهمیتی سقوط کند. اما نمی توان همه چیز را پیش بینی کرد. شرایطی وجود دارد که فرد ناتوان است. دفاع کار نمی کند و سپس عظمت فرو می ریزد و فرد دوباره در بی اهمیتی و ناتوانی قرار می گیرد. بی کرانگی و ناتوانی مانند دو ترازو است ، وقتی یکی به بالا پرواز می کند ، دیگری به پایین می افتد.
اما هنوز میانگین طلایی خاصی وجود دارد - یک حمایت داخلی ، بخشی از شخصیت که تغییر نمی کند تا اتفاق نیفتد. این نوعی آگاهی درونی از خود به عنوان یک فرد زنده است که می تواند هم قوی باشد و هم ضعیف ، از دست بدهد و پیروز شود ، شادی را بدون عظمت زندگی کند و ناتوانی را بدون از بین بردن خود زندگی کند.این باور که زمان به شما کمک می کند تا چیزهایی را که دیگر نمی توان ثابت کرد به تدریج بپذیرید ، و زمان به ایجاد چیزی جدید در جایی که ممکن است کمک می کند. نوعی تواضع ، که من بزرگ نیستم ، اما همچنین نمی توانم در بی اهمیتی قرار بگیرم. هماهنگی زیادی در این مورد وجود دارد ، آگاهی از استعدادها و نقاط قوت شما.
این حمایت می تواند از دوران کودکی انجام شود. و همچنین می توانید چنین حمایتی را در فرایند روان درمانی در خود پیدا کنید. این یک فرآیند کند برای کشف و پذیرش خود ، بستن موضوعات دردناک قدیمی و جستجوی چشم اندازهای جدید برای داستان است. کسانی که می خواهند با من این راه را طی کنند ، به مخاطبین بنویسند.
توصیه شده:
در مورد درد ، ناتوانی و ناتوانی در درخواست کمک
خواننده اصلی لینکین پارک به تازگی خودکشی کرده است. این شوک برای بسیاری از مردم ، از جمله من بود. وقتی رابین ویلیامز چند سال پیش در تابستان خودکشی کرد ، افکارم را به خاطر دارم. در ذهن من جا نمی گرفت که چگونه فردی که شوخ طبعی ، سبکی و سادگی را نشان می دهد می تواند این کار را انجام دهد.
کودک درونی یا هیولای درونی؟
برقراری ارتباط با فرزند داخلی بسیار مهم تلقی می شود. آنها مقاله ، کتاب می نویسند ، آموزش می دهند و فیلم هایی در این باره می گیرند. مرسوم است که "درونی" را پیدا کرده ، "شفا" داده و او را از هر جهت مورد ستایش قرار دهید. اما آیا واقعا اینقدر ضروری و مفید است؟ کودک داخلی غالباً آسیب دیده ، از دست رفته ، رها شده ، در معرض فقدان درک ، مراقبت و عشق در نظر گرفته می شود.
حمایت در زندگی: از کجا می توان حمایت پیدا کرد؟
هر فردی در زندگی به حمایت نیاز دارد ، اما همه آن را دریافت یا ارائه نخواهند کرد. موردی از زندگی نویسنده هنگامی که پشتیبانی بسیار ضروری بود … - چگونه می توانم به شما کمک کنم؟.. - فقط منو بگیر .. حمایتی که بدون آن نمی توانید زندگی کنید وقتی 12 ساله بودم ، من و برادرم به بالای صخره ای که در محل یک معدن قدیمی شکل گرفته بود ، صعود کردیم.
استراتژی نویسنده برای آشتی دو اصل - "والدین درونی" و "فرزند درونی"
مشکل تعداد زیادی از تحقیقات روانشناسی اغلب موارد زیر است … مشتری: الف) خود را نشان نداد (تحقیق نکرد ، نمی داند) (یعنی "کودک" داخلی) ؛ ب) پلتفرم داخلی "والد" (مقدمه ، نسخه ، نصب) و به روز رسانی (کار نمی کند ، صیقل نمی دهد) و ج) آغاز واقعی را با مجوزها و پیامهای مفید آشتی نداد (یعنی بردارهای مهم معنوی را با هم ترکیب نکرد:
چگونه در شرایط سخت از خود حمایت کنیم؟ راههای ساده و م Toثر برای حمایت از خود
آن روز آسان نبود - مسائل روزمره ، سپس کار ، سپس دوباره مسائل روزمره و کمی بیشتر کار. من یک شام دلپذیر داشتم ، گلدسته را روشن کردم (به دلایلی همیشه بر من تأثیر آرام بخشی داشتند) ، Doors را پوشیدم (معمولاً تقریباً همان تأثیر را دارند) ، پتوی نرم را محکم بغل کردم ، عمیق نفس کشیدم و بازدم کردم.