جبران نکنید! یا چرا ما نیاز به آبریزش بینی داریم

تصویری: جبران نکنید! یا چرا ما نیاز به آبریزش بینی داریم

تصویری: جبران نکنید! یا چرا ما نیاز به آبریزش بینی داریم
تصویری: علل آبریزش بینی و راه درمان آن چیست؟ 2024, آوریل
جبران نکنید! یا چرا ما نیاز به آبریزش بینی داریم
جبران نکنید! یا چرا ما نیاز به آبریزش بینی داریم
Anonim

یک مرد 42 ساله مضطرب روی صندلی روبرو نشسته است. به صورت دوره ای بینی خود را تکان می دهد ، از این کار خجالت می کشد و حتی بیشتر مضطرب است.

او می گوید که از هیپوکندری و مشکوک بودن خود رنج می برد ، و مدام احساس ناخوشی می کند. او می خواهد تصور نشود.

در حال چرخیدن روی زمین در اطراف صندلی من ، او در مورد دوران کودکی من ، در مورد مادرم صحبت می کند.

او به خوبی خود را به عنوان یک کودک هفت ساله به خاطر می آورد. مامان خودش او را بزرگ کرد ، هیچ کمک دیگری وجود نداشت. به ندرت پدرم را می دیدم. مادر همیشه در حالت خستگی و عصبانیت بود ، از او خواسته بود که او را با چیزی اذیت نکند و ساکت تر باشد. من سعی کردم.

او به یاد می آورد که تمام دوران ابتدایی از آبریزش بینی عجیب و کسل کننده عذاب می کشید. او هرگز واقعاً راه نیافت. هنگامی که همکلاسی ها به دلیل ضربه مداوم بینی خود شروع به اذیت کردن او کردند ، ایگور با ترس از مادرش پرسید: "آیا او می تواند به نحوی با من رفتار کند؟.. وگرنه از این چرت زدن خسته شده ام."

مادر خسته گفت: این را جبران نکنید ، آیا دمایی وجود ندارد؟.. همه چیز برای شما خوب است.

ایگور اختراع را متوقف کرد و دیگر مادرش را اذیت نکرد. معلمان مدرسه هم اشاره می کردند و هم مستقیم می گفتند که لازم است با این عارضه مقابله کنیم ، اما ایگور به آنها عادت کرد و بو کشیدن پاسخ داد که همه چیز برای او خوب است زیرا درجه حرارت وجود ندارد.

در مدرسه ، روابط با بچه ها کار نمی کرد ، پسران با او نوعی تحقیر بی تفاوت رفتار می کردند ، دختران می خندیدند. تصمیم گرفتم سکوت کنم تا کسی را اذیت نکنم. در سن 12 سالگی ، او احساس کرد که به یک دوست احتیاج دارد ، سعی کرد با همسایه روی میز خود دوست شود ، این کار نشد ، او به نوعی به او نگاه کرد و به هیچ وجه واکنش نشان نداد.

از مادرم با ترس و وحشت در مورد پدرم پرسیدم که می تواند بیشتر اوقات به نحوی ، بیشتر از یک بار در ماه ، او را ملاقات کند تا درباره موضوعات مختلف مردان صحبت کند.

مامان گفت مشکلات در نوجوانی امری عادی است و پدر هیچ ربطی به آن ندارد ،

نیازی به اختراع مشکلات خاص برای خود نیست.

ایگور فهمید ، بی سر و صدا شروع به خواندن کتاب های مختلف کرد ، تخیل خود را توسعه داد.

من متوجه شدم که پس از هر امتناع از اختراع ، آبریزش بینی کندتر فعال می شود و توهم مشغول بودن را ایجاد می کند …

او از دبیرستان فارغ التحصیل شد ، به کالج رفت و به نوعی ناخودآگاه ناآگاه بود.

دختران از م differentسسات مختلف دوست داشتند ، اما به نوعی من همیشه مطمئن نبودم و این آبریزش بینی دوباره..

من برای کار در یک آژانس تبلیغاتی رفتم ، اما مدیریت منتظر ایده ها و خلاقیت های جالب بود ، اما اختراعات مشکلاتی داشتند … من به خودم اجازه نمی دادم. اما او ایده های تأیید شده و تأیید شده دیگران را کاملاً پیاده کرد.

در سن 36 سالگی ، او شروع به کسب درآمد خوب کرد ، دختران شروع به نگاه دقیق کردند.

دختر نینا علاقه خاصی نشان داد ، من را به خانه دعوت کرد و به خوشبختی خانواده اشاره کرد.

به طور کلی ، او نینا را آورد تا او را با مادرش آشنا کند. عروس است.

مامان نیت های جدی دختر را احساس کرد و بسیار تأیید کرد.

با این حال ، زندگی خانوادگی شروع به تحریف کرد ، و وقت نداشت که به نحوی حل و فصل شود. نینا به وضوح عجله ای نداشت که عصرها به خانه برود ، از خانه مراقبت نمی کرد ، در مورد دوستان خود ، مشکلات آنها و نیاز به کمک به آنها در اوقات فراغت کار بسیار صحبت کرد.

ایگور عصبی شد ، عصبانی شد ، اما در صورت عدم اختراع چیز اضافی و منتظر بود تا چیزی به نحوی حل شود. او به موضوع کودکان اشاره کرد ، مجلات "فرزند من" را کاشت. نینا به فرزندان زیادی قول داد ، اما هیچکس در 5 سال به دنیا نیامد.

ایگور به طور مخفیانه از مادرش شکایت کرد که به نحوی نینا مانند یک خانواده رفتار نمی کند ، به نظر نمی رسد او بچه می خواهد … و به طور کلی ، به نظر می رسید که او عاشق نیست..

مامان گفت که یک زن معمولی در 35 سالگی نمی تواند بچه ها را بخواهد ، نیازی به اختراع نیست ، شاید او باید تحت درمان قرار گیرد و همه چیز حل شود.

یک سال بعد ، نینا اغلب شب را با یکی از دوستانش می گذراند. دوستان اشاره کردند که دوست او اولگ نامیده می شود ، این کسی است که قبل از اینکه نینا بخواهد با ایگور ازدواج کند او را ترک کرد.

آبریزش بینی شروع شد ، اصلا برطرف نشد.

هر بار که ایگور سوءظن ها ، ناامنی ، نارضایتی ، بدن و روان خود را سرکوب می کرد ، با نگاه کردن به یکدیگر ، یک محصول مشترک آشنا به نام آبریزش تنبل منتشر می کرد.

او بسیاری از وظایف مهم را انجام داد: او حواس خود را از آنچه اتفاق می افتاد منحرف کرد و از فکر "من کیستم؟" با اندیشیدن در مورد "چه بلایی سر من آمده است؟" ، اجازه داد مشکلات و درگیری ها را به بهانه ضعف نادیده بگیرد ، به طور نمادین اشک کینه و ضعف را بیان کرد.

شش ماه بعد ، نینا اعلام کرد که در انتظار بچه دار شدن است و به ویژه مضطرب شد.

پسری متولد شد ، زیبا و سالم ، اما اصلاً شبیه مادر یا پدر نبود. نینا نظری نداد و تمام وقت خود را به کودک اختصاص داد. یک سال بعد ، او تمایل به طلاق را به دلیل "عدم درک" ابراز کرد. بلافاصله درخواست نفقه دادم.

وقتی ایگور در مورد تغییرات زندگی و میزان پرداخت ماهانه برای کودک به مادرش گفت ، او ناگهان شروع به ابداع … یک استراتژی کرد.

من ایگور را برای انجام آزمایش DNA برای تعیین پدری بردم ، یک وکیل خوب استخدام کردم.

پدر بودن تأیید نشد ، تصمیم دادگاه در مورد نفقه مورد بررسی قرار گرفت. داستانهای خیانت در مورد ظاهر ناخوشایند اما واقعی خود ظاهر شده است.

ایگور با گذراندن تمام مراحل قانونی دردناک ، با درک واقعیت حقایقی که خود را با پشتکار از آنها مخفی کرده بود ، سرانجام به خود اجازه داد "اختراع" کند. عصبانیت ، ورزش و عزت نفس وجود داشت. اما آبریزش بینی بدون خداحافظی از بین رفت …

توصیه شده: