چگونه می توان شخص یا موقعیتی را که سالهاست عذاب می دهد برای همیشه رها کرد

فهرست مطالب:

تصویری: چگونه می توان شخص یا موقعیتی را که سالهاست عذاب می دهد برای همیشه رها کرد

تصویری: چگونه می توان شخص یا موقعیتی را که سالهاست عذاب می دهد برای همیشه رها کرد
تصویری: Охламон фильм 1993 года HD Туркменфильм Ohlamon turkmen film #turkmenfilm 2024, آوریل
چگونه می توان شخص یا موقعیتی را که سالهاست عذاب می دهد برای همیشه رها کرد
چگونه می توان شخص یا موقعیتی را که سالهاست عذاب می دهد برای همیشه رها کرد
Anonim

نویسنده: روان درمانگر نیکولای لیند ، نویسنده روش درمان هیجانی-تجسمی ، دکترای تخصصی

مقاله به رویکرد جدیدی برای حل مشکل وابستگی عاطفی اختصاص داده شده است. ایده این است که وابستگی عاطفی توسط احساسات یا قسمتهایی از شخصیت سوژه تعیین می شود که در مورد وابستگی "سرمایه گذاری" شده اند. این احساسات یا بخشهایی از شخصیت را می توان با روش درمانی هیجانی-تجسمی بازگرداند که منجر به رهایی فوری و کامل از اعتیاد می شود.

نمونه هایی از کارهای اصلاحی خاص با موارد مختلف وابستگی عاطفی با استفاده از این روش ارائه شده است. امکانات گسترش روش به بسیاری از زمینه های مرتبط با درمان نشان داده شده است.

اعتیاد احساسی از دست دادن استقلال شخصی یا احساس استقلال شخصی به دلایل احساسی است.

علاوه بر این ، موضوع این وابستگی:

1. تجربه رنج به دلیل دست نیافتنی به شیء احساس خود ، یا به دلیل عدم امکان تغییر رفتار او ، یا به دلیل قدرت ناکافی شی بر او ؛

2. احساس می کند امکان رهایی از اعتیاد وجود ندارد ؛

3. احساسی که او را مجبور می کند تأثیر منفی مزمن بر مسیر زندگی ، رفاه عمومی ، تصمیم گیری و رفتار موضوع دارد.

چند گزینه برای اعتیاد احساسی وجود دارد. این می تواند وابستگی عشقی به شخص خاصی باشد ، رابطه ای که با او به پایان رسیده یا برعکس ، به هیچ وجه نمی تواند پایان یابد.

شاید وابستگی به احساس عشق (اروتومنی) باشد ، بنابراین هدف احساس منحصر به فرد نیست. این می تواند یک اعتیاد بر اساس احساس وظیفه باشد ، هنگامی که برای مثال ، یک زن از ترک یک معتاد به الکل یا مواد مخدر می ترسد ، زیرا بدون او "ناپدید" می شود و او احساس گناه می کند.

هنگامی که ارتباط قطع نمی شود ، می تواند یک اعتیاد بر اساس احساس نفرت یا کینه باشد ، زیرا این احساسات راه حل خود را پیدا نمی کنند.

این ممکن است وابستگی به مادر (یا شخص دیگری) باشد که با او ادغام احساسی (همگرایی) اتفاق افتاده است. در این حالت ، سوژه به طور خودکار همان احساسات شی را تجربه می کند.

این می تواند وابستگی بر اساس احساس درماندگی خود باشد ، هنگامی که فرد احساس می کند تحت فرمان کامل شخص دیگری است. به عنوان مثال ، یک دختر ممکن است احساس کند که از نظر روانی هنوز در رحم مادر است و از مواجهه با دنیای واقعی می ترسد.

این ممکن است وابستگی عاطفی به فردی باشد که قبلاً فوت کرده است ، و سوژه نتوانسته با او خداحافظی کند. این می تواند وابستگی به گذشته ای وحشتناک یا برعکس ، شگفت انگیزی باشد که این موضوع هنوز در آن زندگی می کند. ممکن است وابستگی به آینده ای باشد که سوژه رویاها و امیدهای خود را در آن سرمایه گذاری کرده است. و غیره.

موضوع می تواند سالها از احساسی که او را وابسته می کند رنج ببرد ، گاهی اوقات حتی متوجه آن نیست ، گاهی به آن تسلیم می شود ، و گاهی اوقات ، نمی خواهد از آن جدا شود. کمک روانشناختی در این موارد به منظور حصول اطمینان از این است که مراجعه کننده از حالت وابستگی به حالت استقلال و بعداً ، در صورت تمایل ، به حالت وابستگی متقابل می رسد.

به نظر می رسد نام خانوادگی ما چندان موفق نیست ، اگرچه در ادبیات پذیرفته شده است. ممکن است فکر کنید که هر دو نفر برده یکدیگر خواهند شد. اما ، این بدان معناست که هر دو رایگان خواهند بود و با این وجود ، می توانند نیاز یکدیگر را احساس کنند و بدون تجربه محدودیت و محدودیت امکانات ، یکدیگر را دوست داشته باشند.

آزادی همیشه با احساس سبکی و عدم محدودیت همراه است ، یک واکنش آرام و متعادل در برابر رفتار شخص دیگر. برای مثال خوب است ، اگر در صورت جدایی غیرمنتظره ، یک مرد جوان بتواند با کلمات یک آهنگ شاد بگوید: "اگر عروس برای دیگری برود ، معلوم نیست چه کسی خوش شانس است."

متأسفانه ، گاهی اوقات آنها با عصبانیت می گویند: "بنابراین شما را به کسی نبرید!" یا "آیا قبل از خواب دعا کردی ، دزدمونا؟" یا با معنای افسرده کننده: "زندگی من به پایان رسیده است." اغلب برای درمان زخم قلب به کمک درمانی حرفه ای نیاز است و این یک کار بزرگ و دشوار است. ولی…

با استفاده از روش EOT ، ما توانستیم راههای سریع و موثری برای حل تعدادی از مشکلات فوق ، دستیابی فرد به حالت استقلال ، پیدا کنیم که در همان زمان ما را در درک اصل وابستگی عاطفی ، مکانیسم های روانی بروز آن من با یک مثال شروع می کنم.

مثال 1. "توپ آبی"

در سمیناری که در یکی از مسسات برای دانش آموزان سال سوم انجام دادم ، دانشجویی از من خواست تا در مورد مشکل عشق ناخوشایند به او کمک کنم. او دو سال است که تحت تأثیر این احساس قرار گرفته است.

او هر روز فقط به "او" فکر می کرد ، او کاملاً مکانیکی زندگی می کرد ، واقعاً به هیچ چیز علاقه نداشت ، همانطور که دوستانش به او توصیه می کردند نمی توانست عاشق دیگری شود. او در یک زمان به یک روانکاو مراجعه کرد ، اما این کمترین کمکی به او نکرد.

برای شروع ، از او دعوت کردم که تصور کند همان مرد جوان روی صندلی روبروی او نشسته است و تجربیاتی را که تجربه می کند شرح دهد. او پاسخ داد که تمام بدن او ، تمام بدنش ، دیوانه وار جذب او می شود و این احساس در قفسه سینه موضعی است.

علاوه بر این ، با پیروی از طرح اولیه درمان ، از او دعوت کردم تا تصویری از این احساس را در همان صندلی که مرد جوان قبلاً "نشسته بود" تصور کند. او پاسخ داد که این یک توپ آبی روشن است که قطعاً متعلق به او است. در همان زمان ، او می خواست این توپ را دور بیندازد ، اما نتوانست این کار را انجام دهد ، زیرا به گفته خودش ، پس از آن به نظر می رسید که او به طور کامل مرده است.

در حال حاضر در این مرحله ، ساختار بن بستی که در آن قرار داشت آشکار شد. او به وضوح می خواست احساسات خود را جایگزین کند ، به همین دلیل او رنج می برد ، اما در عین حال نمی خواست آنها را از دست بدهد.

توانایی او برای دوست داشتن در قالب یک توپ آبی بر روی یک مرد جوان نشان داده شد ، و او از تماس با این بخش از شخصیت خود محروم بود ، بنابراین احساس بی تفاوتی کرد ، به صورت مکانیکی زندگی می کرد و نمی توانست شخص دیگری را دوست داشته باشد. همین فرافکنی جاذبه ای قدرتمند برای یافتن دوباره این توپ آبی ایجاد کرد.

سپس پیشنهاد کردم که برای خروج از بن بست ، یکی و گزینه دیگر را به نوبه خود امتحان کنید:

1. توپ را به طور کامل پرتاب کنید ؛

2. آن را به عنوان بخشی از شخصیت خود در نظر بگیرید.

پس از آن ، می توان مطمئن شد که کدام عمل برای او بیشتر مناسب است. با این حال ، او مقاومت شدیدی نشان داد و هر دو گزینه را قاطعانه رد کرد.

به منظور تضعیف این سیستم سخت ، من اعضای گروه را دعوت کردم تا در این فرایند شرکت کنند. هر کدام به نوبه خود پشت دختر ایستادند و از طرف او سخنرانی کردند ، که در آن تصمیم خود برای پرتاب یا پذیرش این توپ را توجیه کرد. این سوال همه را تحت تأثیر قرار داد و همه بسیار احساسی صحبت کردند. پس از آن ، او هنوز تصمیمی نگرفت.

سپس تصمیم گرفتم اوضاع را حتی بیشتر تشدید کنم و از تکنیک گشتالت درمانی استفاده کردم و از او دعوت کردم که وسط اتاق بایستد و دستانش را به پهلوها بچسباند و از بقیه بخواهد او را در جهت تصمیم خود بکشند و او را متقاعد کنند. فقط همین کار را انجام دهد

مبارزه جدی شد ، به دلایلی همه مردان موافق پرتاب توپ بودند و همه زنان موافق خروج از توپ بودند. اما اقدام اصلی خیلی سریع اتفاق افتاد ، دختر به معنای واقعی کلمه فریاد زد: "من برای هیچ چیز آن را تسلیم نمی کنم!" - و به سوی گروه زنان شتافت ، اگرچه مردان او را بسیار محکم گرفته بودند.

از زمانی که تصمیم گرفته شد ، "بازی" را متوقف کردم و از او پرسیدم چه احساسی دارد. با تعجب ، او اعتراف کرد که احساس بسیار خوبی دارد ، و توپ در قلب او بود.

او افزود: "اما ،" به احتمال زیاد طولانی نخواهد ماند. من خیلی رنج کشیدم و به یک روانکاو رفتم. و اینجا تا یک ساعت دیگر … به احتمال زیاد همه چیز برمی گردد.

از او دعوت کردم بنشیند و دوباره آن مرد جوان را مقابل او تصور کند.

- الان چه حسی داری؟

- عجیب است ، من به او احساس لطافت می کنم ، اما رنج نمی برم.

- حالا میتونی بذاری بره؟ به او بگویید که بدون او برای او آرزوی خوشبختی می کنید؟

- بله ، اکنون می توانم. (با اشاره به تصویر یک مرد جوان). من شما را رها کردم و بدون توجه به من برای شما آرزوی خوشبختی کردم.

او دید که چگونه تصویر یک مرد جوان عقب می افتد و ذوب می شود ، و این کار او را حتی ساده تر کرد.

حالا من تعبیر خود را به او پیشنهاد کردم: "توپ آبی قلب شماست. به مرد جوان داده شد." من گفتم که همراه با احساساتی که او می خواست از شر آنها خلاص شود ، قلب خود را بیرون انداخت ، که توانایی دوست داشتن و احساس را فراهم می کند ، به همین دلیل در بی تفاوتی بود.

اکنون که قلب او سر جایش است ، نمی تواند رنج بکشد و این شخص را رها کند ، در حالی که احساسات گرم را نسبت به او حفظ می کند. بنابراین پوشکین در شعر معروف خود از معشوق خود خداحافظی کرد: "من تو را دوست داشتم ، هنوز هم ، شاید".

پس از این توضیح ، دختر دیگری گفت:

- فهمیدم. من هشت سال همین را داشتم. من همیشه او را از نظر روانی نگه می داشتم ، خودم را شکنجه می کردم ، دیگران را شکنجه می کردم ، من واقعاً نمی توانستم زندگی کنم و دوست داشته باشم. حالا می خواهم این کار را تمام کنم.

با احساسات ، او روی صندلی پرید و با صدای بلند اعلام کرد که از این پس او آزاد است و می تواند آنطور که می خواهد زندگی کند و او نیز آزاد است.

سمینار با بحث عمومی به پایان رسید.

یک هفته بعد ، دوباره با اولین دختری در کارگاه ملاقات کردم ، صورتش درخشان بود ، او گفت:

- بسیار از شما متشکرم. برای اولین بار یک هفته شاد زندگی کردم.

من تا پایان ترم او را تماشا کردم ، همه چیز خوب بود. در آخرین درس ، او گفت که دیگر رنج نمی برد ، اما هنوز خاطرات خوشی از این عشق دارد.

یک نظر. بعداً متوجه شدم که تقریباً همه موقعیتهای وابستگی عاطفی به این شکل عمل می کنند. ما همیشه در مورد این واقعیت صحبت می کنیم که همراه با از دست دادن یک شیء محبوب ، سرمایه گذاری هایی که او قبلاً به امید دریافت "سود" عاطفی روی او انجام داده است نیز از شخص جدا می شود. او احساس ضرر می کند ، بخشی از روحش از دست می رود. او نمی تواند روابط جدیدی ایجاد کند زیرا دیگر چیزی برای سرمایه گذاری وجود ندارد.

اما سرمایه گذاری در روابط آنها را قابل اعتماد و قابل توجه می کند ، سپس این رابطه ارزشمند است. اگر طرف مقابل با شخص اول رفتار متقابل انجام دهد ، همه خوشحال هستند و یک رابطه عاطفی قوی بین آنها ایجاد می شود که زمینه خوبی برای تشکیل خانواده فراهم می کند. هنگامی که هر دو طرف در فرآیند سرمایه گذاری متقابل انجام می دهند ، این خوشبختی آنها را تضمین می کند ، آنها نه تنها یک مورد مورد علاقه ، بلکه سرمایه گذاری های خود را نیز دارند ، زیرا اگر رابطه آنها خراب نشود ، آنها نیز با آنها هستند.

علاوه بر این ، سرمایه گذاری هایی که "طرف مقابل" در آنها انجام داده است. همه خوشحال هستند که می دانند او برای یک عزیز محبوب است ، او برای شما تلاش می کند.

این ایده پایه و اساس مجموعه ای از کارهای موفق در زمینه غلبه بر اعتیاد احساسی شده است. البته ، نمی توان گفت که قلب یک فرد واقعاً به سمت شخصی که دوستش دارد حرکت می کند و دومی او را کنترل می کند. اما بیهوده نیست کسانی که اینقدر دوست دارند می گویند قلب خود را به کسی که دوستش دارند سپرده اند.

همانطور که شاعران می نویسند: "قلب من در کوه است ، و من خودم در زیر …" در واقعیت ذهنی ، چیزی که به طور عینی اتفاق نمی افتد امکان پذیر است ، با این حال ، این تأثیر بسیار واقعی و عینی بر زندگی یک انسان دارد. شخصی.

اگر سوژه در جهان ذهنی خود (اصطلاح "فرافکنی" نیز مناسب است) بخشی از شخصیت خود را به شخص دیگری معرفی کرده باشد ، در این صورت او پیوند ثابت با او ، وابستگی خود را احساس می کند. او تا آنجا وابسته است که احساسات یا قسمتی از شخصیت او محکم به دیگری وابسته است.

فروید گفت که در نتیجه تثبیت ، بخشی از میل جنسی ، اما نه بخشی از شخصیت ، به شی یا تصویر آن متصل می شود ، در نتیجه شیء دارای بار احساسی برای این فرد می شود ، این نامیده شد کاتکسیس

فروید در اثر معروف خود به نام مالیخولیا می گوید که کار غم این است که میل جنسی به تدریج از شیء محبوب اما گم شده برداشته می شود.

اما او اشاره نکرد که این ثابت شدن میل جنسی به عنوان سرمایه گذاری در آینده منطقی به نظر می رسد. و این بسیار مهم است! در واقع ، این یک نظریه جدید در مورد عشق است.ثابت شدن اتفاق نمی افتد زیرا شیء فقط آن را دوست داشت ، ممکن است سوژه از بسیاری از جنس مخالف و اشیاء دیگر خوشش بیاید. اما هیچ انتخاب قاطعی وجود ندارد ، موضوع "سهم" روی این شخص خاص نمی گذارد.

اگر او "شرط" می گذارد ، به این معنی است که او سرنوشت ، خوشبختی ، آینده خود را به طور محکم با این شخص پیوند می دهد. او انرژی امیدها و رویاهای خود را در آینده سرمایه گذاری می کند ، به امید یک زندگی طولانی در کنار هم ، به امید دریافت پاداش های فراوان ، به عنوان مثال ، روی شادی جنسی ، داشتن و تربیت فرزندان ، داشتن یک زندگی جالب در کنار هم ، تأیید جامعه ، و غیره.

جای تعجب نیست که عاشقان از یکدیگر می پرسند: "آیا من را دوست داری؟" ، "آیا از دوست داشتن من دست نمی کشی؟" و غیره. آنها می خواهند از "سودآوری" و قابلیت اطمینان سرمایه گذاری های خود اطمینان حاصل کنند و همچنین در آنها سرمایه گذاری کنند. علاوه بر این ، من در عمل درمانی متقاعد شده ام که سرمایه گذاری میل جنسی را کنترل می کند و نه برعکس. سرمایه گذاری ها ناپدید می شوند - جذابیت نیز از بین می رود.

مثال 2. "دسته گل"

مرد جوانی به من نزدیک شد. او می گوید: من نمی توانم ، همسر اولم را فراموش کنم. او سه سال پیش مرا ترک کرد. او با یک خارجی ازدواج کرد ، کشور را ترک کرد ، یک فرزند به دنیا آورد.

سپس او کنار آمد ، اخیراً ازدواج کرد ، اما من نمی توانم همسر دومم را مانند همسر اول دوست داشته باشم ، همه چیز در ابتدا به نظر من می رسد. من حتی از همسر دومم خجالت می کشم ، اما نمی توانم جلوی خودم را بگیرم."

- این بدان معناست که شما هنوز به همسر اول خود وابسته هستید. هنوز او را رها نکرده ای

- نه ، من قبلاً از مال خودم رنج بردم. من در حال حاضر همه چیز را در دو سال پشت سر گذاشته ام.

- و ما به راحتی می توانیم این را بررسی کنیم.

- چطور است؟

- اما تصور کنید که همسر اول شما اینجا روی صندلی نشسته است. چه احساسی دارید؟

- بیخیال. برایم مهم نیست.

- سپس به راحتی می توانید به او بگویید: خداحافظ ، من برای شما در زندگی شخصی شادی آرزو می کنم!

- نه ، به دلایلی نمی توانم این کلمات را بگویم.

- خوب ، این بدان معناست که شما معتاد هستید.

من نظریه سرمایه گذاری را برای او توضیح دادم و از او خواستم تا تصویری از احساساتی را که در همسر اولش قرار داده بود پیدا کند و هنوز هم به او داده می شود. او گفت که یک دسته گل زیبا بود.

- اینها گلهای تو هستند؟

- بله ، این احساسات فوق العاده من است که به او دادم.

- آنها را بردارید و بگذارید هر جا که می خواهند وارد بدن شما شوند.

- این دسته گل وارد سینه من شد ، خیلی احساس خوبی داشتم. انرژی برگشت. نفس کشیدن به نوعی راحت تر است و دست ها خود به خود بلند می شوند. بعد از رفتن او نمیتوانستم دستهایم را بلند کنم.

- حالا دوباره به این زن نگاه کنید (با اشاره به صندلی).

- عجیب ، اکنون فقط یک زن است ، که میلیون ها نفر از آنها وجود دارد.

- آیا می توانید اکنون به او بگویید: "خداحافظ ، برای شما آرزوی خوشبختی در زندگی شخصی دارم."

- بله ، اکنون آسان است.

- سپس به من بگویید و ببینید چه اتفاقی برای تصویر می افتد.

- من صحبت می کنم و می بینم که چگونه تصویر او حذف و کاهش می یابد. به طور کامل ناپدید شده است ، و حتی بهتر شده است.

- حالا به همسر دوم نگاه کن.

- بله ، الان فرق کرده است.

- سپس می توانید یک دسته گل به او بدهید. با این حال ، همانطور که شما می خواهید.

- نه چرا …

او به وضوح عجله داشت و پس از یک خداحافظی کوتاه به خانه رفت.

بازگشت "سرمایه" های سرمایه گذاری شده (به بدنه موضوع) ، هنگامی که روابط از بین رفت ، سوژه را آزاد می کند و شیء محبوب را مانند همه افراد دیگر بی طرف می کند. نه فروید و نه دیگر روانکاوها و درمانگران مشهور روش هایی را توصیف نمی کنند که به طور خاص بر بازگشت احساسات یا بخش هایی از شخصیت از دست رفته توسط فرد متمرکز باشد ، در غیر این صورت همه مدت ها از این موضوع مطلع بودند.

کاملاً واضح است که چرا چنین روش هایی ایجاد نشده است. برای این کار ، تنها فناوری درمان عاطفی-تجسمی مناسب است ، زیرا به شما امکان می دهد احساسات سرمایه گذاری شده را در قالب یک تصویر ارائه دهید و از طریق بازگشت این تصویر به بدن خود ، منابع از دست رفته را بازگردانید. تقریباً غیرممکن است که احساسات را فقط بر اساس تکنیک های کلامی برگردانید.

علاوه بر این ، برای اکثر روان درمانگران ، این ایده هنوز در دسترس نیست زیرا این روش که در آن احساسات را می توان به عنوان یک شیء حرکت داد ، می توان با آنها شناسایی کرد ، آنها را به بدن شما بردارد یا رها کرد ، با ایده های سنتی آنها مغایرت دارد. اجازه دهید با یک مثال دیگر نحوه عملکرد این ایده در چارچوب EOT را توضیح دهیم.

مثال 3. Golden com

مرد جوانی نزد من آمد تا از رابطه خود با این دختر مطلع شود. عشق آنها در 15 سالگی آغاز شد ، این عشق قوی و صادقانه بود. حتی در آن زمان ، آنها وارد روابط جنسی شدند و از یکدیگر خوشحال بودند.اما سالها گذشت و زمان ازدواج فرا می رسید ، اما او دانش آموز فقیری بود و نمی توانست از عهده خانواده اش برآید.

سپس او ناراحت شد و ناگهان با معشوق خود قطع رابطه کرد و با مرد ثروتمندی ازدواج کرد. او فرزندی به دنیا آورد ، اما خوشحال نبود ، از انتخاب خود پشیمان شد و به زودی به دنبال احیای روابط با معشوق سابق خود بود. او از شوهرش طلاق گرفت ، اما هنوز آرزوهای اصلی او پول و شغل بود.

مرد جوان دیگر نمی خواست با او آشتی کند ، اما نمی توانست خود را از احساس قدیمی رها کند ، نمی تواند در برابر اصرار او مقاومت کند ، اگرچه دیگر به عشق او اعتماد نداشت. اکنون او می تواند خانواده خود را تأمین کند ، اما نمی خواست زندگی خود را با دوست دختر سابق خود پیوند دهد. در ابتدا فکر کردم که او فقط با درد صحبت می کند ، غرور. شاید شما باید به او کمک کنید معشوقه بی وفایش را ببخشد و با او متحد شود؟

اما او در نیت خود برای رهایی از این وابستگی عاطفی قاطع بود. او از اخلاق پایین دختر مطمئن بود و معتقد بود که او او را دستکاری می کند. او به هیچ وجه نمی تواند بفهمد که چگونه او می تواند قبلاً از احساسات شگفت انگیز او غافل شده و چنین دردی را برایش ایجاد کند.

خود او هرگز در احیای روابط ابتکار عمل نمی کرد. جلسه اول برای روشن شدن همه شرایط پرونده و تصمیم گیری نهایی در مورد آنچه باید انجام شود استفاده شد.

در آغاز ملاقات دوم ، مرد جوان دوباره تأیید کرد که قصد بازسازی رابطه را ندارد ، اما به کمک نیاز دارد تا دیگر به سمت او کشیده نشود ، تا خود را از این اعتیاد و رنج رهایی بخشد.

با پیروی از این نظریه که وابستگی عاطفی تنها بر آن "سرمایه" های روانشناختی استوار است که شخص موردنظر روی یک دوست عزیز سرمایه گذاری کرده است ، من به مشتری پیشنهاد کردم که تصویری از این احساسات را در مقابل خود ایجاد کند.

پس از اندیشیدن ، مرد جوان گفت که این احساسات مانند یک توپ طلایی بزرگ است که از آن یک نخ بیرون زده و آن را به بالن بالا متصل می کند. ما تشخیص دادیم که این توپ نمادی از دختری است که او احساسات خود را به او سپرد ، به این امید که او را با این احساسات نگه دارد.

پس از آن ، من از مشتری دعوت کردم تا این توده ، یعنی احساسات من را دوباره به عنوان انرژی خود جذب کند. در ابتدا ، او نمی فهمید چگونه می توان این کار را انجام داد. من پیشنهاد دادم که او آنها را به بدن خود دعوت کند ، اما موفق نشد. ناگهان خودش راه حلی پیدا کرد:

- من خودم باید وارد این توده شوم! چون اون از من بزرگتره

- ما انجامش میدیم.

در تخیل خود ، او وارد این توده شد و احساس کرد که احساسات از دست رفته از هر طرف او را پوشانده اند ، مانند هاله ای درخشان طلایی ، تمام بدن او را در داخل پر کرده اند ، و توپ پرواز کرده و در جایی به کناره حرکت کرده است.

- این احساسات حتی از من محافظت می کند ، من احساس قدرت و استقلال می کنم. اکنون این احساسات متعلق به من است و من می توانم آنها را آزادانه از بین ببرم ، می توانم آنها را به شخص دیگری هدایت کنم. و چگونه او می تواند از چنین احساسات زیبایی غافل شود؟

- الان در مورد این دختر چه احساسی دارید؟

- می دونی ، حالا واقعا برام مهم نیست. من حتی نمی خواهم با مرسدس جلوی او رانندگی کنم تا انتقام بگیرم. من واقعاً آزاد هستم.

- ما باید دوباره ملاقات کنیم تا مطمئن شویم که نتیجه واقعا پایدار است. شاید به برخی کارها نیاز باشد.

- نه ، من کاملا مطمئنم. در صورت لزوم دوباره با شما تماس می گیرم.

او با یک راه رفتن بسیار مطمئن و قوی از من خارج شد ، دیگر زنگ نزد.

یک نظر. این مورد ، مانند مورد قبلی و بسیاری دیگر ، نشان می دهد که سوژه می تواند با کمک اقدامات آگاهانه در رابطه با تصویر احساسات خود ، آنها را واقعاً به خود بازگرداند ، و در نتیجه از وابستگی عاطفی رهایی یابد.

به طور سنتی ، روان درمانگران معتقدند که با شریکی که رابطه با او قطع شده است ، باید از نظر ذهنی (و / یا واقعاً) خداحافظی کرده و او را رها کنید. با این حال ، خداحافظی چندان آسان نیست ، زیرا قلب ، روح و احساسات هنوز با کسی که به او ارائه شده است ، و با او ارتباط دارند ، باقی می ماند.

قبل از رها کردن ، باید "سرمایه گذاری" خود را پس بگیرید ، در غیر این صورت هیچ چیز کار نخواهد کرد. گاهی اوقات این خود به خودی خود اتفاق می افتد ، اما در بیشتر موارد ، حل مشکل وابستگی عاطفی همچنان دشوار است ، ظاهراً به دلیل عدم درک اهمیت این جنبه و عدم وجود فناوری های مناسب.

اغلب روان درمانگران پیشنهاد می کنند که پاره کننده ذهنی را پاره کرده یا قطع کنید ، همسر سابق را به طرز ذهنی از بین ببرید و غیره. این روشهای مکانیکی گاهی باعث رهایی می شوند ، اما از آنجا که موضوعاتی نیستند که افراد را به هم وصل می کنند ، بلکه احساسات هستند ، بیشتر راه حل به وجود نمی آید ، یا این راه حل جزئی و ناپایدار است.

بازگشت احساسات و بخشهایی از شخصیت با کمک تصویری که از این احساسات یا قسمتهایی از شخصیت ارائه شده است ، باعث مقاومت نمی شود ، زیرا فرد چیزی را از دست نمی دهد. همچنین هیچ چیز از نظر اخلاقی مذموم نیست ، زیرا به موضوع عشق آسیبی نمی رساند و آن را دور نمی کند ، آن را رها نمی کند. با این حال ، پس از آن کاملاً ممکن است جسم را رها کنید ، که دیگر دارای جاذبه غیر قابل مقاومت نیست.

با این حال ، ممکن است فرد انگیزه های بیشتری برای انجام ندادن آنچه درمانگر از او می خواهد انجام دهد ، داشته باشد و این باعث ایجاد مشکلات و ویژگی های جدیدی از کار می شود. درمانگر باید بیاموزد که چگونه بر مقاومت مراجعه کننده برای رهایی غلبه کرده یا آن را دور بزند.

مثال 4. "کبوتر ترسناک"

دختر نمی توانست مرد جوانی را که دو سال پیش او را ترک کرده بود فراموش کند. هر شب او تصور می کرد که او در کنارش است و این دردناک بود. البته من در مورد دلایل جدایی و مطلوبیت و امکان آشتی از او پرسیدم. همه چیز می گفت که لازم است در نهایت خداحافظی کرده و معشوق سابق را رها کنید.

من فوراً از او دعوت کردم تا بخشی از شخصیت خود یا آن احساساتی را که او روی معشوق خود "سرمایه گذاری" کرده و با رفتن او از دست داده است ، ارائه دهد. او بلافاصله پاسخ داد که این کبوتر است.

من توضیح دادم که کبوتر معمولاً نماد روح است و پرسیدم آیا حاضر است این کبوتر را برگرداند و آن را بعنوان بخشی از شخصیت خود بپذیرد؟ او تأیید کرد که کبوتر ، که او به وضوح تصور می کرد ، در واقع بخشی از شخصیت او است ، اما به دلایلی او از رفتن به او می ترسد.

- چرا که نه؟

- چون بالهایش را می بندم.

- چرا اینجوری میکنی؟

- خوب ، البته ، تا او پرواز نکند.

این اولین مشکل است. لازم بود به دختر توضیح داده شود که روح نمی تواند از خود دور شود ، که هنوز متعلق به او خواهد بود. و همچنین این واقعیت که هرچه بیشتر کسی را در اسارت نگه دارید ، او بیشتر فرار می کند.

همه اینها توضیح داده شد ، اما از آنجا که معیار حقیقت تجربه است ، من پیشنهاد دادم که به خاطر آزمایش به کبوتر توضیح دهد که دختر دیگر بالهای خود را نمی بندد. این جمله تأثیری داشت ، کبوتر قبلاً می خواست به دختر بازگردد ، اما هنوز می ترسید. هیچ یک از اطمینان های دختری که من او را تحت فشار قرار دادم کمکی نکرد. این مشکل دوم است.

با مشاهده کلمات و اصطلاحات مشتری ، ناگهان متوجه شدم که در واقع ، این خود او بود که از کبوتر می ترسید. او از آزادی او می ترسید ، می ترسید که او دوباره احساسات خود را با او همراه کند. همین ترس باعث شد او بالهای کبوتر را بشکند ، بنابراین این یک مشکل جدید و در عین حال قدیمی است ، اما رویکرد جدیدی مورد نیاز است.

سپس پیشنهاد دادم که دختر ، به طور متناقض ، به کبوتر اعلام کند که خودش دیگر از او نمی ترسد. دختر متعجب شد زیرا مطمئن بود که کبوتر از او می ترسد. بدون توضیح ، من اصرار داشتم که این یک تکنیک پارادوکسیکال است و باید امتحان شود.

او اطاعت کرد و کبوتر بلافاصله به سینه او پرواز کرد. دختر بسیار عمیق تر و آزادتر نفس می کشد ، چشمانش برق می زند ، احساس بهتری دارد و همه ترس هایش ناپدید می شوند.

اکنون که او دوست سابق خود را معرفی کرد ، احساس کرد که از او کاملاً رهایی یافته است. حالا او به راحتی می تواند با او خداحافظی کند و کاملاً با اطمینان تأیید کرد که دیگر رنج نمی برد و اعتیاد را تجربه نمی کند.یک هفته بعد ، او بار دیگر مثبت و ثبات این نتیجه را تأیید کرد.

یک نظر. در این مثال ، ما دو مشکل احتمالی دیگر را که هنگام بازگشت احساسات سرمایه گذاری شده با آنها مواجه می شویم بررسی کردیم:

1. فرد نسبت به بخش سرمایه گذاری شده شخصیت (یعنی بر خود) خشونتی مرتکب می شود ، در نتیجه اعتماد او را نسبت به خود (خود) از دست می دهد.

2. فرد از بازگشت بخشی از شخصیت می ترسد ، می ترسد که این کار او را ناامید یا کنترل کند و غیره. شکاف درونی و ترس از کنترل ناموفق بر خود وجود دارد.

از این و موارد دیگر ، می توان نتیجه گرفت که موضوع وابستگی عاطفی گاهی احساس ناامنی را در خود تجربه می کند ، برای خود ارزش قائل نیست ، به احساسات یا توانایی های خود اعتماد نمی کند. او گاهی در برابر رهایی از اعتیادی که از آن شکایت دارد مقاومت می کند ، زیرا می ترسد که در آزادی اشتباهات جدیدی مرتکب شود یا مورد نیاز هیچکس نباشد ، کسی را پیدا نکند و غیره.

این روش را می توان برای تعدادی از مشکلات دیگر به کار برد ، با اصلاحات جزئی در تکنیک ، ما آن را پسوند حوزه کاربرد روش یا به عبارت ساده تر ، بسط روش می نامیم.

بسط روش 1. اعتیاد احساسی و روان تنی

اعتیاد عاطفی می تواند باعث بروز علائم روان تنی شود ، که فرد آن را نه در نتیجه اعتیاد ، بلکه به عنوان یک ناراحتی جسمی تلقی می کند ، که گاهی اوقات با آن به دنبال کمک پزشکی است ، اما مورد دوم نتیجه ای نمی دهد. در اینجا دو مثال برای نشان دادن چگونگی این اتفاق وجود دارد.

مثال 5. "عنکبوت در پشت"

در یکی از سمینارها ، از دانش آموزان دعوت کردم تا کارهای خود را نشان دهند. دانش آموز خواست مشکل روان تنی خود را حل کند. او درد مداوم و شدید کمر را تجربه می کرد ، این مانع از خوابیدن عادی او می شد ، کمرش در هر وضعیتی درد می کرد. او از پزشکان کمک گرفت ، اما آنها نتوانستند به او کمک کنند.

من از او دعوت کردم تا تصویری از این درد تصور کند. او درد را مانند یک عنکبوت عظیم الجثه که بر پشت او نشسته بود ، دید. از آنجا که عنکبوت معمولاً نماد یک مرد است ، من پیشنهاد کرده ام که او در رابطه خود با یک مرد دچار نوعی مشکل جدی است.

معلوم شد که دوست او معتاد به مواد مخدر است و او هنوز در تلاش است تا او را از این اعتیاد نجات دهد ، اما نمی تواند کاری انجام دهد. سعی می کند روابط خود را با او قطع کند ، اما همچنین نمی تواند از شر او خلاص شود. ما با ترفندهای مختلف او را از شر عنکبوت در پشت خلاص کردیم ، اما هیچ چیز نتوانست او را از شر این اعتیاد احساسی خلاص کند.

او فهمید که هنوز نمی تواند او را نجات دهد ، او سلامتی و سرنوشت خود را فدا کرد ، اما به دلایلی "نمی تواند" او را رها کند. سپس از او خواستم به نمایندگی از عنکبوت به این س answerال پاسخ دهد: "آیا او باید نجات یابد و به پشتی کشیده شود ، جایی که شاید او نمی رود؟"

مسئول او ، دختر متوجه شد که او واقعاً به آن نیازی ندارد و بنابراین مقاومت کرد. بلافاصله او توانست عنکبوت را رها کند ، او ناپدید شد و درد کمر در همان لحظه ناپدید شد. در همان عصر ، او تمام روابط خود را با معتاد به مواد مخدر قطع کرد.

مدتی بعد با مرد دیگری آشنا شد ، ازدواج کرد ، فرزندی به دنیا آورد و با خوشحالی زندگی می کند. از آن زمان ، پشت او هرگز (حداقل در 4 سال آینده) صدمه ندیده است. او 4 سال پس از جلسه این داستان را برایم تعریف کرد ، که من حتی آن را فراموش کردم.

یک نظر. واضح است که دانش آموز نمی تواند رابطه خود را به دلیل درک وظیفه دروغین این مرد جوان قطع کند ، او به معجزه ای امیدوار بود و می ترسید که مسئول سقوط بیشتر او باشد. بنابراین ، او صادقانه تکنیک هایی را که در ابتدا به او پیشنهاد شد ، به کار نمی گیرد.

پس از پاسخ به س proposedال پیشنهادی از طرف "عنکبوت" ، متوجه شد که او نیازی به نجات ندارد و سقوط بیشتر او با میل خود از پیش تعیین شده بود ، او مسئول این امر نبود. متوجه شد که برخلاف میل او او را به پشت می کشاند.

چنین آگاهی فوری ، که با هیچ یک از استدلال های درمانگر امکان پذیر نبود ، به او اجازه داد تا این شخص را رها کند ، از احساس بدهی به او دست بردارد و برای نجات او به عقب فشار آورد. بنابراین ، پشت بلافاصله گذشت و دیگر صدمه ای ندید ، و او توانست واقعاً از این شخص جدا شود ، از وابستگی عاطفی رهایی یابد ، واقعاً از وظیفه کاذب دست بکشد.

از یک سو ، این یک مورد بیماری روانی است ، از سوی دیگر ، یک مورد وابستگی عاطفی بر اساس احساس وظیفه است. اما مهم است که درک کنیم که درک بی معنی بودن "شاهکار" او منجر به ناامیدی شد ، به همین ترتیب ، دختر بلافاصله سرمایه گذاری خود را ، شاید بتوان گفت ، به طور خودکار انجام داد.

مثال 6. "25 سال درد قلب"

یک زن 70 ساله از درد مزمن قلبی رنج می برد ، او مجبور بود هر از گاهی در راه استراحت توقف کند. هر از گاهی او از شدت گرفتگی قلب احساس بدی می کرد که از جانش می ترسید.

این پدیده ها برای او 25 سال پیش شروع شد ، پس از مرگ مرد محبوبش ، که همسر غیر رسمی او بود ، دیگر مردی در زندگی او وجود نداشت. مرگ او ضربه سنگینی برای او بود ، اما او معتقد بود که او قبلاً توانسته از این غم جان سالم به در ببرد و کاملاً بهبود یافته است.

از او خواستم تصویری از درد قلبی را که تجربه می کند تصور کند. تصویر درد مانند تیغه ، حتی سرنیزه بود. وقتی من پیشنهاد کردم که ناراحتی قلبی او مربوط به آن ضربه روانی قدیمی است بسیار متعجب شد.

- نمی شود ، 25 سال گذشت. سپس ، البته ، من بسیار نگران بودم ، اما خیلی وقت پیش آرام شدم.

خوب ، پس رها کردن این تیغه برای شما بسیار آسان خواهد بود.

- بله ، من او را رها کردم ، اما او نمی رود.

- خوب ، دوباره امتحان کن.

- با این وجود ، او هیچ جا ناپدید نمی شود.

- بنابراین شما یکبار چیز بسیار ارزشمندی را برای خود به او دادید و تا به حال آن را پس نداده اید. آیا می توانید تصور کنید که چگونه به نظر می رسد؟

این قلب خونین زخمی من است.

- این واقعا قلب توست؟

- بله ، البته ، مال من!

- آیا موافقت می کنید که آن را به بدن خود برگردانید تا سر جایش قرار بگیرد؟

- بله ، اما چنین زخمی دارد ، می ترسم احساس بدی به من دست دهد.

- نه ، وقتی آن را مصرف می کنید ، تنها در این صورت است که می توانید آن را درمان کنید. برای انجام این کار ، فقط به او بگویید که به او اجازه می دهید شفا یابد ، دیگر به او آسیبی نمی رسانید.

- بله ، سر جایش قرار گرفته و به تدریج در حال بهبود است.

- وقتی خوب شد کامل بگو.

- بله ، قبلاً بهبود یافته است. برای من تا حدودی آسان تر شد.

حالا دوباره به تیغه نگاه کنید.

- و او دیگر نیست! خودش ناپدید شد.

سپس جلسه به تدریج به پایان رسید. بعد از اینکه او گزارش کرد که درد قلبش دیگر عود نمی کند و دیگر نیازی به توقف در راه اتوبوس ندارد.

یک نظر. از این مورد نتیجه می گیرد که وابستگی عاطفی می تواند سالها ادامه یابد ، اگرچه ممکن است فرد حتی از آن آگاه نباشد. علاوه بر این ، او نمی داند که بیماری جسمی او نتیجه این اعتیاد است.

فرمت 2. اعتیاد احساسی و تلاقی

بسیاری از موارد اعتیاد با ادغام زود هنگام با مادر مشخص می شود ، اما نه تنها با مادر ، اگرچه در عمل این رایج ترین مورد است. این بیشتر در مورد دختران اتفاق می افتد. یک فرد بالغ هنوز یک کودک کوچک است ، با احساسات شخص دیگر احساس می کند ، نمی داند چگونه به عنوان یک موجود جداگانه احساس کند و چگونه روی پای خود بایستد.

مشکل این است که او حتی نمی داند چگونه احساس متفاوتی داشته باشد ، هرگز تجربه استقلال را تجربه نکرده است و از چنین وضعیتی می ترسد یا آن را نوعی خیانت غیراخلاقی به مادر خود می داند.

در عین حال ، او می تواند از این واقعیت رنج ببرد که همیشه تصمیم می گیرد و زندگی شخصی خود را مطابق نظر مادر می سازد ، با هوس و هوس یا بیماری او دردناک را تجربه می کند ، از فکر مرگ او ناامید است ، همیشه در مقابل او احساس گناه می کند و غیره.d.

رهایی از چنین اعتیادی بسیار دشوار است و در عمل من بارها با این موارد دشوار روبرو شده ام.درمان کلامی معمولاً معمولاً بسیار طولانی مدت است ، اما روش درمان تصویری احساسی که قبلاً توضیح داده شده ، نویدبخش است.

مثال 7. "ادغام با مادر"

یک زن حدود 35 ساله با فرزند خود درخواست زیر را در کارگاه ارائه کرد. تمام زندگی او با احساس بی اهمیتی و وابستگی او در احساسات و تصمیمات مادرش همراه بود.

نیازها و نظرات مادر مهمتر از نیازهای خود بود ، کوچکترین بیماری مادر باعث ایجاد احساسات غم انگیز شد و این فکر که مادر می میرد این ایده را ایجاد کرد که پس از آن زندگی غیرممکن است. مادر جدا از هم زندگی می کرد ، اما ، با این وجود ، تأثیر او بر دخترش بدون قید و شرط و ناکافی باقی ماند. او احساس می کرد که چیزی در رابطه آنها اشتباه است ، اما نمی فهمد چه چیزی اشتباه است.

هدف اصلی کار این بود که به زن کمک شود بفهمد که در دوران کودکی چه قسمتی از شخصیت خود را به مادرش سپرده است و چرا؟ معلوم شد که این قلب کوچک کودکانه او بود و با وجود اطمینان از اینکه این قلب متعلق به اوست ، او مشکلات زیادی را تجربه کرد تا بتواند آن را به خود بازگرداند.

سرانجام ، او این قلب را به بدن خود بازگرداند ، بلافاصله خط فکری او تغییر کرد. ناگهان متوجه شد که مادرش ، ظاهراً فردی جدا از او است ، مادرش سابقه شخصی خود را دارد ، که شامل شوهر اولش و سایر شرایط می شود ، که مادرش شخصیت و توهمات خاص خود را دارد. اما بیشتر از همه ، او احساس فوری جدایی و استقلال خود را تحت تأثیر قرار داد.

با تسلط بر این واقعیت ذهنی جدید که برایش آشکار شد ، قلب کوچک در سینه اش بزرگ شد و به تدریج به یک قلب بزرگسال و بزرگ تبدیل شد که از نظر روانی از آن محروم بود. حالا او فهمید که می تواند برای خودش احساس کند و با توجه به نیازهایش تصمیم بگیرد ، این جدید و فوق العاده بود.

یک نظر. بنابراین ، روش بازگشت سرمایه می تواند در صورت تلاقی م effectiveثر باشد.

در صورت ادغام ، تکنیک های دیگر را می توان و می توان با موفقیت به کار برد. اغلب مواردی وجود دارد که مراجعه کننده از لحاظ روانی در رحم مادر قرار دارد (این به شکل تخم مرغ ، کیسه ، گودال یا غار ، که در داخل آن قرار دارد بیان می شود) ، از تولد خودداری می کند.

در اینجا می توانید به روش های مختلف عمل کنید ، به عنوان مثال ، می توانید تولد خود را در تخیل خود تقلید کنید (با این حال ، روشهای سنتی نمایشی نمادین ، روان درمانی و بدن درمانی نیز مناسب است) ، اما در عمل ما رویکردی متناقض ایجاد کرده ایم که به ما امکان می دهد برای حل این مشکل در تعدادی از موارد به طور غیر منتظره ساده است.

ما به مشتری اطلاع می دهیم که اوست که رحم مادر را نگه می دارد ، و او به طور طبیعی با آن موافق است. پس از آن ، ما از او دعوت می کنیم تا رحم را رها کند ، با اشاره به تصویر آن با کلمات مناسب. اگر این کافی نیست ، روش قبلی بازگشت احساسات جاسازی شده به این روش اضافه می شود.

مثال 8. "رها کردن رحم مادر"

در سمینار ، من به اعضای گروه پیشنهاد کردم که یک تمرین ذهنی انجام دهند ، وارد حلقه "سلامتی" شوند ، واکنش ها متفاوت بود ، اما بیشتر مثبت بود. با این حال ، یکی از شرکت کنندگان ، یک دختر جوان ، گفت که به دلایلی خود را در نوعی گودال ، در حالت کم خونی بی حرکت مشاهده کرد ، سعی کرد بیرون بیاید ، سرانجام خود را در دریا دید ، اما در حالت کم خونی نیز قرار داشت.

من به این گفتم که به احتمال زیاد ، او زایمان سختی داشته است ، یا وابستگی عاطفی به مادرش وجود دارد. او پاسخ داد که هر دو درست است. من توصیه کردم: "شما باید مادر و رحمش را رها کنید ، زیرا فقط شما آنها را نگه دارید ، آنها شما نیستند. اما این کار زیادی را می طلبد. اگر بخواهید بعداً با آن برخورد می کنیم."

سپس به بحث در مورد تجربیات سایر اعضای گروه پرداختم. چند دقیقه بعد ، دختر از جا پرید و با هیجان در حلقه گروه رفت و آمد کرد. به طور طبیعی ، من پرسیدم که چه اتفاقی برای او می افتد و آیا او می خواهد در مورد مشکل خود صحبت کند؟ او پاسخ داد که از قبل به توصیه من عمل کرده است و خودش همه کارها را بیشتر انجام می دهد.

من به کار با گروه ادامه دادم ، و دختر گاهی دور هم می چرخید ، سپس متوقف می شد و گریه می کرد. به تدریج آرام شد و در جای خود نشست. در سمینار بعدی ، چند ماه بعد ، او تأیید کرد که واقعاً مشکل خود را حل کرده است ، و وابستگی او به مادر و رحمش از بین رفته است.

یک نظر. این مورد تکنیک دیگری را برای رهایی وابستگی نشان می دهد ، جایی که مشتری شیئی را که فکر می کند آن را نگه داشته است آزاد می کند. به عنوان مثال ، گاهی اوقات فردی ادعا می کند که "در زندان است" و هر چقدر تلاش می کند نمی تواند از شر آن خلاص شود. سپس از او دعوت می شود تا زندان خود را آزاد کند!

زندان فرو می پاشد و مشتری آزاد می شود. سپس متوجه می شود که زندان خود را ایجاد کرده است. اما هنگامی که او رحم یا زندان را رها می کند ، بدین معنی است که سرمایه گذاری روی این شی را متوقف کرده و به طور خودکار آنها را به خودش باز می گرداند.

این تکنیک گاهی اوقات باید با تکنیک قبلی ترکیب شود. ابتدا قسمت های از دست رفته شخصیت را برگردانید و سپس موضوع اعتیاد خود را رها کنید. اگر می توانید رها کنید (بیرون راندن خشونت غیرقابل قبول است) ، این معیار موفقیت کار در بازگشت سرمایه خواهد بود. اگر فقط می توانید اتصال را به زور قطع کنید ، این بدان معناست که در واقع خراب نشده است.

فرمت 3. کار با تثبیت گذشته و امید به آینده

یک ببر مرد را تعقیب کرد. او از آنجا فرار کرد و به پرتگاه افتاد ، به ریشه ای برخورد کرد که از دامنه کوه بیرون آمده بود و به آن آویزان شد. با نگاه به پایین ، ببر دیگری را دید که در پایین منتظر او بود.

سپس موش کوچکی از راسو ، در کنار ریشه بیرون زد و شروع به جویدن ریشه کرد. هنگامی که مقدار کمی برای ریشه شدن باقی مانده بود ، مرد ناگهان توت فرنگی کوچکی را دید که در شیب درست جلوی صورتش رشد می کرد. پاره کرد و خورد.

اینجاست که مثل پایان می یابد و معمولاً تفسیری داده نمی شود و مردم آن را بسیار کج می فهمند ، به عنوان مثال ، به عنوان شواهدی که نشان می دهد زندگی ما رنج مداوم است ، فقط شادی های کوچک وجود دارد.

با این حال ، معنای آن مستقیماً برخلاف این دیدگاه غم انگیز زندگی است ، و درک این امر بسیار آسان است ، ببر اول گذشته است ، که از آن شخص با وحشت فرار می کند ، ببر دوم آینده است ، که فرد همیشه ترس ها ریشه ریشه زندگی است و موش کوچک زمان بی بخشش است. اما توت فرنگی کوچک لحظه ای از زمان حال است و وقتی شخصی آن را خورد ، به لحظه حال رسید و روشنگری پیدا کرد.

از آنجا که در زمان حال هیچ گذشته یا آینده ای وجود ندارد ، به این معنی که هیچ ترس و رنجی وجود ندارد ، فقط یک زمان زیبا وجود دارد که می تواند برای همیشه دوام داشته باشد. بنابراین ، برای رهایی از رنج ، اغلب باید به سادگی از گذشته یا آینده بازگشت.

مثال 9. "بازگشت از گذشته"

مرد جوان که تاجر موفقی بود ، پول زیادی به دست آورد ، اما شرکت او کار خود را انجام داد و منحل شد. او خود را در زمان حال نیافت ، معنای زندگی را احساس نکرد ، اگرچه خانواده داشت و آنقدر پول داشت که دیگر نمی توانست کار کند.

معلوم شد که او فقط به این فکر می کرد که وقتی یک شرکت موفق را اداره می کرد چقدر خوب بود. او با دوستان قدیمی ملاقات کرد ، و آنها فقط درباره اینکه آن زمان چقدر خوب بود صحبت کردند.

من به او گفتم که ظاهراً در گذشته گیر کرده بود و پرسیدم چه چیزی آنجا را ترک کرده است. "بله ، من همه آنجا هستم." او فریاد زد: من از او دعوت کردم که خودش را در گذشته ببیند و خودش را به اینجا برگرداند ، به زمان حال. "اما او نمی خواهد. او آنجا خیلی خوب است. او در یک دفتر بزرگ می نشیند ، اوراق مهم را امضا می کند ، کارهای خوب انجام می دهد. او نمی خواهد به من برگردد."

من می گویم: "به او توضیح دهید که او به این توهم چسبیده است که این چیزی نیست. او در دنیای توهمی زندگی می کند ، خود را فریب می دهد ، اما شما واقعاً می توانید اینجا زندگی کنید."

"اوه ، به محض این که به او گفتم ، او مستقیماً به طرف من دوید. او وارد بدن من شد. من به نوعی احساس خوبی داشتم. چرا من لبخند می زنم؟ می دانید ، من هرگز هرگز چنین لبخندی نمی زنم." این امر ادامه داشت ، او دوباره برای بررسی آمد و مطمئن شد که اثر ناپدید نمی شود ، که اکنون معنای زندگی را یافته است.

یک نظر. در واقع ، این کار بسیار بیشتر طول کشید و دارای تفاوت های ظریف و ظریفی بود ، اما اصل آن ثابت است. ما می توانیم نه تنها سرمایه گذاری ، بلکه به معنای واقعی کلمه خودمان را بازگردانیم.

به همین ترتیب ، هنگام سرمایه گذاری در آینده ، که به آنها رویاها ، انتظارات و امیدها گفته می شود ، مسئله حل می شود. از مشتری دعوت می شود تا آنها را به خود بازگرداند تا از انرژی آنها در فعالیتهای امروز استفاده کند یا رفاه آنها را بهبود بخشد ، که بلافاصله اتفاق می افتد.

فرمت 4. برخورد با خشم به عنوان واکنشی به انتظارات ناامید کننده (ناامیدی)

خشم اغلب زمانی به وجود می آید که کسی تعهدات خود را نسبت به ما انجام ندهد ، شکست بخورد ، فریب دهد ، "جایگزین" کند. اگر این مورد یکی باشد ، این مشکل روانی ایجاد نمی کند ، عصبانیت به تدریج از بین می رود و یا مجرم را می بخشیم یا تصمیم می گیریم که دیگر هرگز با او برخورد نکنیم. وقتی خشم دائمی ایجاد می شود بدتر از این واقعیت است که ما همچنان به کسی امیدوار هستیم بدتر می شود ، ما معتقدیم که او موظف است به وعده های خود عمل کند یا انتظارات ما را برآورده کند.

اغلب می شنوید: "خوب ، او باید خودش را بفهمد؟" در انجام این کار ، مشتری معمولاً روی حمایت و همبستگی درمانگر حساب می کند. اما اگر مشاور طرف "قربانی" و "فریب خورده" را بگیرد ، این مشکل را حل نمی کند. او همچنان از خشم می جوشد و از احساس درماندگی رنج می برد ، زیرا می فهمد که به هیچ وجه نمی تواند به عدالت برسد.

اگر مشتری چیزی از شریک خود انتظار نداشته باشد ، امیدوار نباشد که از او "سود" دریافت کند ، عصبانی نخواهد شد. بنابراین ، این اغلب تنها راه درست و سازگار با محیط زیست است - متوقف کردن امید و اتکا به شخص دیگر. اما در این صورت مشتری احساس نوعی آسیب می کند که کنار آمدن با آن دشوار است.

به هر حال ، او در پروژه ای امیدهای جدی داشت ، شاید بتوان گفت ، او احساسات خود را در این رابطه سرمایه گذاری کرد. بنابراین ، اصلی ترین ترفند برای رهایی از عصبانیت در چنین مواردی این است که سرمایه گذاری های یکبار انجام شده و انتظارات خود را به خودتان بازگردانید.

مثال 10. "عصبانیت از شوهر غیرقابل اعتماد"

زن با عصبانیت از شوهر سابق خود می جوشید. اینطور نبود که او او را ترک کند و با دختر دیگری زندگی کند ، حتی این که به ندرت با کودک صحبت می کرد و پولی نمی داد. او هرگز به وعده های خود عمل نکرد ، همیشه او را در شرایط دشوار "جایگزین" می کرد ، و او نیز به نوبه خود همیشه سعی می کرد رابطه خود را حفظ کند و به او اعتماد کرد. این عصبانیت او را بسیار عذاب داد ، او نتوانست با آن کنار بیاید ، اگرچه فهمید که او بی فایده است و واقعاً می خواست از شر آن خلاص شود.

برای شروع ، از او خواستم خشم خود را روی صندلی مقابلش تصور کند. این تصویری از یک هیولای وحشتناک سیاه و کرکی بود که آماده بود همسر سابق خود را به معنای واقعی کلمه از هم جدا کند.

من به زن توضیح دادم که او دقیقاً عصبانی است زیرا او زمانی روی همسر خود سرمایه گذاری جدی کرده بود ، به امید رفتار مناسب ، قابلیت اطمینان و پیروی از توافقنامه. اما از آنجا که او انتظارات او را برآورده نکرد و با توجه به سهم خود "سود سهام خود را پرداخت نکرد" ، او از او بسیار عصبانی شد.

من به او پیشنهاد کردم که تصویری از سرمایه گذاری هایی که در رابطه با شوهرش انجام داده است ، پیدا کند. او به راحتی تصویر احساسات خود را کشف کرد. آن روز گرم و دلپذیر بود ، جریانی پرپیچ و خم که از میان علفزار زیبایی عبور می کرد. او همه اینها را یک بار به شوهرش داد ، اما از او بازپرداخت مناسب دریافت نکرد.

من به او پیشنهاد کردم که این تصویر را به همراه احساسات بیان شده در آن به خودش برگرداند. او این تصویر را پذیرفت ، احساسات دوباره وارد سینه او شد ، جایی که نوعی گرمای فوق العاده را احساس کرد. او بلافاصله احساس بهتری داشت و قبلاً از بازگشت این منابع سپاسگزار بود. اما من از او دعوت کردم تا دوباره به تصویر عصبانیت خود نگاه کند.

او حیرت زده بود. "او کوچک شد ، آرام شد - او با دستان خود حرکات دایره ای انجام داد ،" او تبدیل به یک توپ زرد شد. " من به او پیشنهاد کردم روی صندلی بنشیند که تصویر عصبانیت قبلی اش در آن قرار داده شده بود.

معلوم شد که در نقش این توپ او اصلاً عصبانی نبود ، اما به خود قدرت و انرژی زیادی برای این امر داد ، نفس کشیدن برای او آسان تر شد. این حالت او را بسیار خوشحال کرد و او موافقت کرد که به این شکل به زندگی ادامه دهد. توپ به وضوح در شبکه خورشیدی او مانند خورشید قرار داشت.

پس از آن به او توضیح دادم که شبکه خورشیدی به کل بدن انرژی می دهد ، اما وقتی فرد خشم زیادی را در خود جمع می کند ، در شبکه خورشیدی باقی می ماند و عملکرد تنفس به دلیل اسپاسم دیافراگم مشکل می شود.

هنگامی که او سرمایه گذاری خود را به دست آورد و امیدوار است که برگردد ، نیازی به عصبانیت با او ندارد و هیولا از بین رفته است. شبکه خورشیدی به حالت عادی بازگشت و او انرژی زیادی برای زندگی خود دریافت کرد.

او هم "سرمایه" برگشتی و هم این توپ را پذیرفت ، پس از آن احساس کرد گرما و احساسات بسیار دلپذیری در بدن او وجود دارد و به هیچ وجه از شوهر سابق خود عصبانی نیست. او او را به صندلی دیگری معرفی کرد و به راحتی توانست بگوید: "خداحافظ ، برای شما آرزوی خوشبختی در زندگی شخصی دارم."

یک نظر. درست است ، اگر دیگران را وادار کنید که به تعهدات خود عمل کنند ، اما اگر هنوز بی فایده است و از عصبانیت و احساس درماندگی رنج می برید ، بهتر است سرمایه گذاری خود را انجام دهید و انتظار تغییر از این افراد را نداشته باشید. آموزش مجدد خود بسیار دشوار است و تغییر دیگران تقریبا غیر واقعی است.

در سمیناری که این ایده ها را به اشتراک گذاشتم ، دو شرکت کننده بینش یکسانی داشتند: "من فهمیدم که چرا 24 سال با شوهرم آرام زندگی کردم و هرگز طلاق نگرفتم. من هرگز از او هیچ انتظاری نداشتم. و او حتی از انتظارات من فراتر رفت."

فرمت 5. بازگرداندن امیدهایی که شخصی به مشتری وارد کرده است

این گسترش روش بازگشت سرمایه به موارد کاملاً "عرفانی" است.

مثال 11. شبح عشق

در سمینار ، یکی از دانشجویان درخواست کمک کرد. او سه سال پیش از مرد جوانی جدا شد ، اما از آن به بعد مدام احساس می کند که به نظر می رسد او در زندگی او حضور داشته است ، حتی گاهی اوقات احساس می کند که انگار بدن خارجی روی بدن او خوابیده است ، واقعاً احساس سنگینی و سفتی می کند. در حرکات او فقط نمی تواند از شر آن خلاص شود.

در ابتدا تصمیم گرفتم که در حقیقت او هنوز برای او عزیز است و او واقعاً او را رها نکرد. از او پرسیدم که آیا بخشی از شخصیت خود را در آن جا گذاشته است؟ اما او قاطعانه آن را رد کرد ، او گفت که خودش او را رها کرده است ، او کمی پشیمان نیست که برای مدت طولانی دوست پسر دیگری داشت. لحن او جایی برای شک در عدم صداقت باقی نمی گذاشت. بعد حدس زدم و پرسیدم:

- و او مخالف استراحت نبود؟

- خیلی مخالف بود. نمی خواست مرا رها کند.

- پس شاید او بود که بخشی از انرژی یا نیروی خود را در شما گذاشت؟ وقتی مردم عاشق می شوند ، با امید به زندگی طولانی در کنار یکدیگر و عشق روی دیگری سرمایه گذاری می کنند. بیا حالا به او بگو: "من همه امیدهایت را که به من داشتی بر می گردانم."

من هنوز کارم را تمام نکرده ام و چهره دختر از قبل با نور و شادی درخشان شده است. او با اشتیاق گفت که بلافاصله ، همراه با این عبارت ، نوعی سنگینی از او جدا شد و رفت ، او احساس آزادی می کند و اکنون راحت تر نفس می کشد.

دو هفته بعد ، در همان سمینار ، او تأیید کرد که دیگر سنگینی روی بدن خود احساس نمی کند ، هیچ چیز دیگر او را نگه نمی دارد ، و در بدن خود سبکی احساس می کند و از این نتیجه بسیار سپاسگزار است. این و مورد قبلی می آموزد که:

1. اگر ما چیزی را به او بدهکار بودیم ، امیدهای او را گرفتیم ، اما آنها را برآورده نکردیم ، شخص دیگری می تواند ما را "اختری" دنبال کند.

2. اگر این امیدها به او بازگردانده شود ، دیگر نمی تواند ما را تعقیب کند.

3. این که ما دیگر نمی توانیم سرمایه گذاری هایی را که در شخص دیگری انجام داده ایم از بین ببریم ، بلکه اگر دیگر نمی خواهیم با او برخورد کنیم ، او را به انتظارات و احساساتش بازگردانیم. این به شما این امکان را می دهد که از مزاحمت وسواسی و پرخاشگری شخصی خلاص شوید ، که فرصت های جدیدی را برای گسترش کار فراهم می کند.

4. اگر انتظارات خود را در مورد فردی قرار دهید ، در صورتی که انتظارات شما را برآورده نکرده است ، ناامید و عصبانی می شوید.

5. امیدهای ناموجه خود را از بین ببرید و عصبانی نشوید.

گسترش 6.مقابله با اندوه و از دست دادن

در صورت از دست دادن غم و اندوه ، همان اتفاقی می افتد که در مورد وابستگی عاطفی اتفاق می افتد ، یعنی سرمایه گذاری های ما در کنار یک فرد فوت شده عزیز برای ما یا با هرگونه ضرر دیگر ، در جایی از ما دور می شوند. این کاملاً قابل درک است ، زیرا ما این شخص یا حتی یک شیء را گرامی داشتیم ، می خواستیم بیشتر او را تصاحب کنیم ، در آینده چیزی را با او مرتبط کردیم. ما امیدها و رویاهای خود را از دست می دهیم ، بخشهایی از روح که محکم به یک شیء محبوب و عزیز چسبیده اند.

بنابراین ، حتی در اینجا ، مهم نیست که چقدر بدبینانه یا اشتباه به نظر برسد ، بازگرداندن سرمایه سرمایه گذاری شده ضروری است ، و سپس می توانیم آرامش را به دست آوریم و با آنچه هنوز قادر به بازگشت نیستیم خداحافظی کنیم. این تکنیک در مورد مرگ یکی از عزیزان و از دست دادن فرزند متولد نشده ، از دست دادن خانه ، از دست دادن منابع مالی ، از دست دادن شغل ، حتی قسمتی از بدن در صورت عمل بسیار مثر است. ، و غیره.

F. Perls یک مدل 5 مرحله ای برای خداحافظی در صورت مرگ یکی از عزیزان خود ایجاد کرد. شامل مراحل زیر است:

1. شناخت حقایق ؛

2. اتمام مشاغل ناتمام ؛

3. مراسم وداع ؛

4. عزاداری ؛

5. تبریک امروز

این مدل را می توان در همه موارد از دست دادن یا جدایی و همچنین در موارد وابستگی عاطفی به کار برد. با این حال ، فاقد همان لحظه ای است که قبلاً ذکر کردیم: بازگشت احساسات از دست رفته یا بخش هایی از شخصیت شما. بنابراین ، این کار پر زحمت و وقت گیر است ، اطمینان کامل از اتمام فرایند را نمی دهد.

این را می توان با یک روش هدفمند که ما توسعه داده ایم ، انجام داد ، و بنابراین کار غم و اندوه بسیار تسهیل و تسریع می شود. اما ما این تکنیک را جایگزین نمی کنیم ، بلکه از آن در ترکیب با بازگشت سرمایه استفاده می کنیم. تمرین م theثر بودن چنین کارهایی را تأیید می کند.

مثال 12. "گلوله از پشم نرم"

یک زن مسن 63 ساله که شوهرش یک سال پیش فوت کرده بود ، به مشاوره من آمد. او شوهرش را بسیار دوست داشت ، در هماهنگی کامل زندگی می کرد ، 30 سال با هم بود ، فرزندی نداشت. او از بی خوابی ، فشار مداوم در ناحیه قفسه سینه رنج می برد که مانع از تنفس او می شد ، خلق افسرده ، اشکهای مکرر و غیره.

به مدت شش ماه او توسط پزشکان تحت درمان قرار گرفت ، زیرا داروهای مصرفی او فقط بدتر شد. پزشکان هیچ گونه اختلال فیزیولوژیکی در کار بدن او پیدا نکردند.

در جلسه اول متوجه شدم که او به واقعیت مرگ شوهر خود اعتراف می کند و هیچ گونه احساس گناهی در مقابل او و کارهای ناتمام ندارد و هیچ تمایل به خودکشی ندارد. با انجام این کار ، متوجه شدم که ناحیه چشم و پیشانی متورم شده و تیرگی در اطراف چشم ها ایجاد شده است.

معلوم شد که در طول مراسم تشییع جنازه ، دوستان او را نگه می داشتند و از او می خواستند گریه نکند ، زیرا این امر باعث ناراحتی متوفی می شود. فهمیدم که او اشکهای سرکوب شده زیادی دارد و به همین دلیل است که هر از گاهی به هر دلیلی این اشکها ریخته می شود.

من از محدودیت او فهمیدم که او جلوی من گریه نمی کند ، و من پیشنهاد کردم که او تصور کند باران در مقابلش می بارد و به آن نگاه کند تا زمانی که خود به خود تمام شود. او موافقت کرد و دید که باران خوبی روی قبرش می بارد. او مدتی این تصویر را تماشا کرد تا اینکه باران تمام شد.

تصویر آسمان آبی ، خورشید و جنگل سبز ظاهر شد ، او این عکس را به عنوان یک روز جدید گرفت. ناحیه دور چشم روشن شد. این برای جلسه اول کافی بود ، وقتی بار دوم آمد ، او گفت که در محل کار همه متعجب هستند که کجا بود ، او دیگر گریه نمی کند. او می گوید: "در غیر این صورت ، آنها از من س questionالی خواهند پرسید ، اما اشک هایم همچنان جاری است."

این تکنیک ، "نگاه کردن به باران" و به دنبال آن اتخاذ یک روز آفتابی ، به عنوان بخشی از درمان تصویرسازی احساسی به ویژه برای مواردی که ضروری است به فرد کمک کند اشکهای مسدود شده را رها کند ، ابداع شد. اغلب در شرایطی استفاده می شود که مجبور هستید با از دست دادن خداحافظی کنید.

با این حال ، او هنوز یک علامت حادتر داشت - فشار و درد در ناحیه قفسه سینه ، که به طور مداوم با او تداخل داشت. من از او دعوت کردم تا تصویری از این درد تصور کند. او گفت این یک توده تیره است.

واضح است که این توده تصویری از اسپاسم است ، که با کمک او سعی کرد شوهر درگذشته خود یا خاطرات مهم او را حفظ کند. پرسیدم داخل توده چیست. "یک توپ از پشم نرم ، بسیار گرم و دلپذیر بنفش" جواب بود.

متوجه شدم که این درهم تنیدگی نماد احساسات گرمی است که او در طول سالها برای شوهرش جمع کرده بود. "دوست داری باهاش چیکار کنی؟" من پرسیدم. او پاسخ داد: "آرامش داشته باش." من با پیشنهاد او موافقت کردم و نخ توپ به تدریج شروع به رفتن به جایی در فضا کرد.

بعد از مدتی متوجه شد که موضوع به کجا می رود. او گفت گوشه قبر شوهرش باز شده و نخ به آنجا می رود. به تدریج ، توپ باز شد و کل نخ به داخل قبر رفت ، سپس گوشه قبر به خودی خود بسته شد. در همان لحظه ، مراجعه کننده دچار تغییرات روانی بسیار شدید شد: توده به طور کامل ناپدید شد ، همراه با آن فشار در قفسه سینه از بین رفت و ، همانطور که او گفت ، حتی چشمانش نیز روشن شد.

پس از آن ، او توانست به راحتی نفس بکشد و احساس کرد که همه چیزهایی که مدتها بر او فشار آورده بودند به طور کامل ناپدید شد. او چندین بار از این نتیجه تشکر کرد ، اگرچه مدام می پرسید آیا من همه این کارها را انجام دادم یا نه. ظاهراً او تصمیم گرفت که این هیپنوتیزم یا جادو است. این کار ما را به پایان می رساند.

یک نظر. با تجزیه و تحلیل این مورد ، باید اشاره کرد که مراحل پذیرش حقایق ، تکمیل کارهای ناتمام و مراسم خداحافظی قبلاً توسط وی در جریان عزاداری سپری شده است. فقط لازم بود عزاداری کرد و سرانجام آنچه را که با ارزش ترین در این رابطه تلقی می شد ، کنار گذاشت ، که انجام شد. در این مورد ، نیازی به بازگرداندن چیزی که با شوهرش از بین رفته بود ، نبود ، اما لازم بود که گره های احساسات گرم را که او در خود داشت ، که باعث ایجاد اسپاسم در قفسه سینه می شد ، کنار بگذارد.

بسط 7. مقابله با احساسات نامحرم

این مشکل برای بسیاری از روانشناسان حل نشدنی به نظر می رسد. حتی ز. فروید هیچ راهی برای رهایی از جاذبه نامحرم پسر به مادر یا دختر به پدر (مجتمع ادیپوس ، مجتمع الکترا) ، به جز همان آگاهی ، نشان نداد. با این حال ، درک خواسته های ممنوعه شما کمک می کند ، اما بهبود نمی یابد.

این واقعاً یک مانع برای روانکاوی کلاسیک است. در واقع ، رهایی از چنین احساساتی دقیقاً با کمک روش بازگشت سرمایه امکان پذیر است. زیرا این احساسات و روابط تابع قوانین مشابهی برای هر نوع اعتیاد عاطفی دیگر است.

مثال 13. "Scimitar کج"

به معنای واقعی کلمه در زمان وقفه بین سخنرانی ها ، دانش آموزی که قبلاً در کلاس اصلی من تحصیل کرده بود با درخواست کمک به من مراجعه کرد. پدرش همیشه او را کنترل می کرد ، به وضوح حسادت می کرد ، خواستار گزارش شد: "کجا بود" ، رسوا شد. حتی در مدرسه ، او از برقراری ارتباط با پسران منع کرد ، و اکنون او را با شبهات و ممنوعیت هایی که با سن او مطابقت نداشت ، مورد آزار و اذیت قرار داد.

او شکایت کرد: "دیروز او رسوایی دیگری کرد ،" اکنون احساس می کنم نمی توانم نفس بکشم. صبح من دارم خفه می شوم ، من خودم نمی توانم آن را بفهمم ، کمک کنید. (مطمئناً می فهمم که او از عصبانیت خفه شده است).

- فکر کنید تصویر احساسات شما چگونه است؟

- بنا به دلایلی می بینم که پدر به من یک منحنی بزرگ می دهد ، برازنده براق! (تفسیر. او متعجب است. با این حال ، از دیدگاه روانکاوی ، همه متوجه خواهند شد که تصویر یک کج خط کج به چه معناست. ما در مورد جاذبه جنسیتی پدر به دخترش و ترس او از آنها صحبت می کنیم. اما جذابیت او نیز. شناخته شده است که رسوایی بین پدر و دخترم اغلب هدف ناخودآگاه اجتناب از روابط نامحرم را دنبال می کند. اما ، از ترس شوکه کردن دختر با تفسیر ، من چیزی به او نگفتم).

- آیا به این محدود کننده احتیاج دارید؟ (می بینم که مردد است)

- نه ، من به او احتیاج ندارم.

- پس بده به بابا ، به من بگو که به چه چیزی احتیاج نداری.

- نه ، مطمئن نیستم که به من کمک کند. (او به وضوح مقاومت می کند و این مقاومت از نظر روانکاوی کاملاً قابل درک است).

- بیایید آن را برای یک آزمایش انجام دهیم ، اگر بد باشد ، همه چیز را به عقب برمی گردانیم.

- آخ! و وقتی آن را به پدرم دادم ، به دلایلی در دستانش کوچک شد.(او شگفت زده است ، اما من جرات نکردم که به او توضیح دهم که این ناپدید شدن نمادین نعوظ است).

- الان چه حسی داری؟ چگونه تنفس می کنید؟

- در واقع ، من می توانم آزادانه نفس بکشم. برای من آسان شد.

- بهت میاد؟ آیا موافق این نتیجه هستید؟

- آره. (او مبهوت است و نمی فهمد چه اتفاقی افتاده است.) تنها چیزی که وجود دارد این است که من نمی دانم حالا چگونه می خواهم شعرهای عصبانی خود را بنویسم؟ (معلوم می شود که او قبلاً سه دفترچه را با اشعار عصبانی پر کرده است.)

یک نظر. به راستی ، "عزیزان سرزنش می کنند ، فقط خود را سرگرم کنند." در این جلسه ما نیز به دلیل پایان تغییر جلسه را به پایان رساندیم. اما از آن زمان ، این دانش آموز دیگر از "استبداد" پدرش شکایت نکرد.

مثال 14. "رنگ احساسات"

دانش آموز دیگری در مورد مشکل مشکل خود با پدرش در یک کلاس کارشناسی ارشد صحبت کرد. پدرش از الکلیسم رنج می برد ، صحنه های هیستریک را برای خانواده ترتیب داد: "من خودم را از پنجره بیرون می اندازم." اما این موضوع اصلی نبود ، وقتی او سعی کرد او را در آغوش خود بکشد ترسید و آسیب دید.

او احساس کرد که فقط این نیست ، بلکه قبلاً با تجربیات جنسی مرتبط بوده است. او اعتراف کرد که نمی داند چگونه با این احساسات کنار بیاید ، او در زمانهایی حتی در اتاق خواب خود را با کمد بست تا پدر نتواند شب ها وارد او شود. پرسیدم رابطه او و پدرش در این زمینه چگونه است.

- من طوری می بینم که انگار بابا من را با رنگ هایش لک می کند و من او را با رنگ هایم لکه می کنم. (تفسیر. رنگها به زبان تصاویر به معنی احساسات هستند. بنابراین آنها احساسات را مبادله می کنند.)

- پیشنهاد می کنم رنگ های بابا را به او برگردانید و رنگهای خود را از او بگیرید. حالا انجامش بده

(دانش آموز 1-2 دقیقه مدیتیشن می کند)

- من گرفتمش. حالا پدر نوعی آبی یکنواخت شده است ، و من نیز یکنواخت آبی هستم. (نظر دهید. آبی رنگ آرامش است).

- الان چه حسی داری؟

- شگفت انگیز. پدر در حال حاضر فقط یک پدر است. دیگر ترسی وجود ندارد.

جلسه به طرز شگفت آوری کوتاه بود (البته جزئیات حذف شده است) اما بسیار مثر بود. نتیجه ثابت بود ، همانطور که در درسهای دیگر در کلاس استاد نشان داده شد.

یک نظر. بنابراین ، روش بازگشت سرمایه می تواند راهی م effectiveثر برای حل یک مشکل کلاسیک روانکاوی باشد که قبلاً عملاً حل نشدنی به نظر می رسید. این امر در مورد انتقال شهوانی به روان درمانگر نیز اهمیت دارد.

برای خاتمه این بررسی روش ROI ، که تکنیک اصلی تصویر درمانی احساسی است ، می خواهم بگویم که برای حل طیف وسیعی از وظایف درمانی مناسب بود. او کارآیی شگفت انگیز و سرعت ضربه را نشان داد.

هنگام استفاده از آن ، بسیاری از کارهای درمانی پیچیده در عرض یک یا دو جلسه حل می شود ، نتایج پایدار است. هنوز همه امکانات این روش آشکار نشده است.

توصیه شده: