چرا احساس می کنم رها شده ام؟

فهرست مطالب:

تصویری: چرا احساس می کنم رها شده ام؟

تصویری: چرا احساس می کنم رها شده ام؟
تصویری: ДУША БАБУШКИ ОТВЕТИЛА МНЕ ... | GRANDMA 'S SOUL ANSWERED ME ... 2024, ممکن است
چرا احساس می کنم رها شده ام؟
چرا احساس می کنم رها شده ام؟
Anonim

احساس رها شدن یکی از شایع ترین دلایل ناراحتی و نارضایتی در زندگی است. این تجربه همیشه بر اساس وضعیت نامطلوبی است که می تواند در حین رشد داخل رحمی ، در دوران نوزادی یا کودکی ایجاد شود ، و اغلب یک رد عمدی نیست ، بلکه نوعی عمل از طرف بزرگسالان است که کودک آن را به عنوان طرد شدن تلقی می کند. به عنوان مثال: فقدان پدر ؛ مامان خسته ، خسته ؛ والدین نسبت به کودک سرد هستند ؛ تولد برادر یا خواهر کوچکتر ؛ مرگ پدربزرگ یا مادربزرگ ، که بسیار به او وابسته است

برای برخی ، این رویدادها بدون عواقب خاصی می گذرند ، در حالی که برای برخی دیگر آسیب زا هستند.

چرا این اتفاق می افتد؟

هر یک از ما تجربه جدایی داریم. با گذشت زمان ، کودک متوجه می شود که مادر و پدر همیشه در اختیار او نیستند ، آماده برآورده کردن همه خواسته ها بدون استثنا هستند. کودکان این لحظه را به طرق مختلف تجربه می کنند. والدین نیز به نوبه خود یا تجربیات و ترس های کودک را در نظر می گیرند یا به دلایل مختلف (شیوه فرزندپروری ؛ کمبود وقت ، توجه ، حساسیت) فقط اضطراب او را افزایش می دهند. در این مورد ، مادر و پدر از حفظ جدایی فرزندان خودداری می کنند تا اعتماد به نفس و احساس امنیت را از دست ندهند ، بیشتر به این دلیل که خود والدین تجربه مثبتی در این زمینه ندارند.

چنین قسمت دردناکی معمولاً فراموش می شود ، زیرا ، همانطور که برای ما به نظر می رسد ، هیچ چیز عادی تر و طبیعی تر از تولد برادر کوچکتر یا مثلاً والدینی که زیاد کار می کنند و زمان کمی را در خانه می گذرانند وجود ندارد. به همین ترتیب ، ما تجربیاتی را که در واکنش به این رویدادها بوجود آمد فراموش می کنیم: غم ، اضطراب ، غم ، عصبانیت ، کینه. و سپس ، احساسات غیر منطقی به نظر می رسند ، زیرا آنها به ما می گویند: "برادر خوب است" ، "مادر و پدر در محل کار برای شما تلاش می کنند". و اضطراب و عصبانیت کودک هنوز باقی است و در آینده این احساس که این تجربیات مناسب نیستند ، متناسب با موقعیت نیستند ، نباید بوجود آید و از همه مهمتر حق تجربه آنها از بین می رود.

اما ، حتی احساسات سرکوب شده به جایی نمی رسند. از نظر منطقی ، به این نتیجه می رسیم: از آنجا که ما رها شده ایم (رها شده ایم) ، توجه کافی را نکرده ایم ، این بدان معناست که ما شایسته عشق و پذیرش نیستیم. و در آینده ، این اعتقاد ، زمینه ساز تمام روابط اجتماعی و عاشقانه ما خواهد بود. بنابراین ، در بزرگسالی ، ما بین بیش از حد ارتباطی و بیش از حد پرشتاب عجله می کنیم: اگرچه شخص نیاز عمیقی به پذیرفته شدن و دوست داشتن دارد ، اما با این وجود ، ناخودآگاه در آدرس خود رد می کند و متقاعد می شود که دیر یا زود هنوز باید در روابط با او ملاقات کند. ، زیرا این در کودکی اتفاق افتاده است. یک دور باطل که منجر به رفتارهای متناقض می شود. به عنوان مثال ، یک مرد بالغ موفق که تلاش زیادی می کند تا یک کارمند حرفه ای و محترم در محل کار باشد ، اما در عین حال جان شخصی خود را فدا می کند. به عنوان یک نوجوان که از مقاومت در برابر والدین دست نمی کشد و در عین حال احساس می کند که به عشق آنها نیاز دارد. به عنوان یک کودک بسیار خویشتن دار که هر کاری ممکن است انجام می دهد تا دخالت نکند ، با مادر خود مخالفت نکند و ناراضی نشود ، فکر می کند فقط در این صورت او او را دوست خواهد داشت. این رفتار بر اساس ترس از طرد شدن و ترس از رها شدن است.

روابط خاصی وجود دارد که در آن ضربه روانی حتی بیشتر مشخص می شود - این رابطه در یک زوج است ، عاشق و عاشق می شوند ، زمانی که حساسیت افزایش می یابد.

این زوج دقیقاً جایی است که ما همه رفتارهای خود را که در گذشته به دست آورده بودیم ، اجرا می کنیم و اضطراب دوران کودکی خود را به طرف شریک خود نشان می دهیم.به عنوان مثال ، مردی که با ترس از اینکه همسرش او را ترک کند زندگی می کند و چندین مورد موازی با دیگر زنان "در صورت امکان" شروع می کند. یا دختری که رویای یک رابطه طولانی مدت را دارد ، پیش از این چندین بار وقتی به او پیشنهاد ازدواج دادند از مردان فرار کرده است ، زیرا از برآورده نشدن انتظارات آنها می ترسد. این رنج دو ریشه دارد: ترس از برآورده نشدن انتظارات شریک زندگی و این باور که جدایی اجتناب ناپذیر است. و هنگامی که چنین موقعیتی رخ می دهد ، به عنوان اثبات دیگری درک می شود که ما شایسته عشق نیستیم.

والدین چه کاری می توانند انجام دهند؟

امروزه وسوسه بزرگی وجود دارد که به هر قیمتی از فرزندان خود در برابر چنین تجربیاتی محافظت کنیم. اما مراقب باشید افراط نکنید ، تعادل بسیار مهم است. این درباره اطمینان از این است که کودک تجربه جدایی مثبت را بدون از دست دادن اعتماد به والدین و بدون مواجهه با ترس و اضطراب شدید تجربه می کند. همانطور که تمایل والدین برای مستقل کردن کودک قبل از آمادگی کودک خطرناک است ، به همان ترتیب ، محافظت بیش از حد منجر به احساس رها شدن می شود. از همان سنین کودکی ، زمانی را به کودک می دهید تا خودش را کشف کند ، خلاقیت ، خودجوش بودن و کنجکاوی خود را توسعه دهد. در حال حاضر این تمایل وجود دارد که کودک را با چیزی بیش از حد مشغول کند ، دائماً در اطراف باشد ، بدون توقف برای توضیح همه چیز که در اطراف او اتفاق می افتد ، برای پیش بینی اقدامات و حالات ، در نتیجه او را از فرصت گذراندن کارهای جدید خود محروم می کند. تجربه و توانایی کنار آمدن با تنهایی در غیاب والدین.

travma
travma

بزرگسالان باید چکار کنند؟

در بزرگسالی ، برای ما مهم است که به این واقعیت توجه داشته باشیم که ما بیشتر اوقات باعث رد شدن می شویم ، زیرا این مکانیسم از کودکی تثبیت شده است: ما با جهان به گونه ای برخورد می کنیم که برای ما آشنا است ، این کار را ناخودآگاه انجام می دهیم ، زیرا ما نمی دانم چگونه متفاوت رفتار کنم … و وظیفه ما این است که در انجام هر موردی عجله نکنیم ، بلکه سعی کنیم متوجه شویم که در چه موقعیتی قرار داریم ، چه شخصی در کنار ما است ، چه چیزی و چه تجربیاتی ما را تحت تأثیر قرار می دهد وقتی می خواهیم به یک شیوه عمل کنیم یا یکی دیگر.

برای انجام حرکات ناگهانی عجله نکنید ، به خودتان گوش دهید: چه چیزی را تجربه می کنید و منشا این تجربیات چیست؟

برای انجام این کار ، شما باید حساسیت ایجاد کنید ، برای مقابله با کینه ، عصبانیت ، اضطراب و ترس - با تمام احساساتی که در دوران کودکی "منجمد" شده بود. به آنها توجه کنید ، نگران باشید ، در مورد آنها صحبت کنید ، به دیگری مراجعه کنید ، به اشتراک بگذارید ، بپرسید که چه اتفاقی برای شریک زندگی شما می افتد - او چه احساسی دارد. به هر حال ، ما بچه های کوچکی نیستیم و در حال حاضر منابع بسیار بیشتری برای ارتباط ، آگاهی و صحبت درباره خود داریم.

توصیه شده: