روانشناسی احساسات: چه چیزی در پشت احساسات ما پنهان است؟

فهرست مطالب:

تصویری: روانشناسی احساسات: چه چیزی در پشت احساسات ما پنهان است؟

تصویری: روانشناسی احساسات: چه چیزی در پشت احساسات ما پنهان است؟
تصویری: طریقه صحیح بحث که منجر به دعوا و عذاب وجدان و ناراحتی نشود 2024, ممکن است
روانشناسی احساسات: چه چیزی در پشت احساسات ما پنهان است؟
روانشناسی احساسات: چه چیزی در پشت احساسات ما پنهان است؟
Anonim

سلام دوستان!

بیایید در مورد احساسات و احساسات صحبت کنیم. به تصویر نگاه کنید: چه حسی روی آن می بینید؟

در کارم ، اغلب با واژه هایی مانند "عصبانیت" ، "خستگی" ، "خستگی" ، "تنبلی" و سایر عبارات مشابه ، به احساسات متفاوت قوی برخورد می کنم.

چگونه کار می کند؟

فرض کنید مردی وجود دارد که در همه روابط اجتماعی موفق است ، بگذارید نام او اولگ باشد. به نظر می رسد او خوب کار می کند. یک همسر دلسوز فوق العاده ، دو فرزند فوق العاده ، یک کار خوب وجود دارد و جمعه ها اولگ و دوستانش برای تماشای مسابقه به بار می روند و آبجو خوشمزه می نوشند.

از بد - اولگ مادربزرگ دارد ، مادربزرگ به طور پیوسته در حال پیر شدن است. او اسامی را فراموش می کند ، قند می پاشد و اغلب اذیت می شود. پیش بینی رفتار او غیرممکن است ، او دائماً ناراضی است.

اولگ با احساساتی برایش نامفهوم به جلسه می آید - مادربزرگش تقریباً او را بزرگ کرده است ، او را فعال ، لبخند به یاد می آورد و این خاطرات در حال حاضر به او کمک نمی کند که پیری خود را بپذیرد. وقتی از اولگ می پرسم در رابطه با مادربزرگش چه اتفاقی برای او می افتد ، اولگ پاسخ می دهد:

"من از درماندگی و تحریک پذیری او عصبانی هستم. من شروع به جیغ زدن می کنم وقتی او نمی تواند حرف های دو روز پیش خود را به خاطر آورد."

اولگ صحبت می کند و من چندین بار او را می بینم که قورت می دهد. و دستانش می لرزند. وقتی به اولگ نگاه می کنم و به او گوش می دهم ، به خودم و احساساتم گوش می دهم. وقتی به این واقعیت فکر می کنم که فردی که همیشه فعال ، قوی و شاد است شروع به محو شدن می کند ، ضعیف و غمگین می شود - من عصبانی نیستم ، اما باعث درد می شود. اگر به خودم اجازه می دادم در جلسه کمی بیشتر احساساتم را پیش ببرم ، احتمالاً گریه می کردم. علاوه بر این ، من ترس از دست دادن یکی از عزیزان را احساس می کردم. اما خشم نیست. به عبارت دقیق تر ، من احتمالاً از ناتوانی عصبانی برای تغییر هر چیزی در این حالت عصبانی می شوم. اما همچنان بیشتر احساس درد می کرد. اینها احساسات من هستند و احساسات مشتری می تواند بسیار متفاوت باشد ، بنابراین تصمیم گرفتم دوباره بررسی کنم. من از اولگ با دقت پرسیدم:

"اولگ ، وقتی می گویی ناتوانی مادربزرگت شما را عصبانی می کند - آنچه در درون شما می گذرد ، چگونه احساس می کنید" عصبانی "می شود؟

اولگ مدتی با عدم درک به من نگاه می کند ، سپس به طور نامشخص شروع به صحبت می کند:

"خوب … برای من سخت است که در کنارش باشم. من سعی می کنم خودم را کنترل کنم ، اما او نام فرزندانم را فراموش می کند. چگونه نوه های خود را به یاد نمی آورید؟ وحشتناک است! اون هیچ وقت اینجوری نبود برای من سخت است که او را اینگونه ببینم."

کلمات اولگ از بسیاری جهات شبیه به افکار من است و من جرات دارم توضیح دهم:

"به نظر من ، اولگ ، دیدن پیر شدن مادربزرگ قوی و عزیز بسیار دشوار است. برای من بسیار دردناک خواهد بود که در اطرافم باشم و بفهمم که نمی توانم چیزی را تغییر دهم."

اولگ به دستانش نگاه نمی کند. من درک می کنم که اکنون برای او سخت است که به من نگاه کند. و اصراری هم ندارم. ما مدتهاست سکوت می کنیم. احتمالاً پنج یا هفت دقیقه. من صبر می کنم. اولگ هنوز سکوت را می شکند و بی سر و صدا ، درست مثل یک کودک ، می گوید:

"او همیشه بسیار قوی بود."

بقیه جلسه دادن هیچ فایده ای ندارد ، من فقط می خواستم به شما نشان دهم که چگونه امنیت درونی خود را ایجاد می کنیم و در پشت احساسات کاذب پنهان شده ایم. با مخفی شدن در پشت آن احساساتی که می توانیم با آنها کنار بیاییم و احساساتی را که مقابله با آنها دشوارتر است کنار بگذاریم.

در این مثال ، می بینیم که چگونه ترس از دست دادن مادربزرگ ، درد مشاهده ناتوانی او و ناامیدی از ناتوانی خود آنقدر سخت است که فرد تصمیم بگیرد عصبانی شود. اما مهم نیست که چگونه سعی می کند خود را متقاعد کند که از فراموشی و ضعف جدید مادربزرگ خود عصبانی است ، احساسات کاملاً متفاوت او را از درون عذاب می دهد و این به او اجازه نمی دهد که آرام شود و آنچه را که اتفاق می افتد بپذیرد.

عدم تمایل یا ناتوانی در تشخیص درست احساسات بوجود آمده ، و همچنین محافظت از احساسات واقعی ، دلیل ایجاد بسیاری از مشکلات است. به عنوان مثال ، حملات پانیک ، اختلال اضطرابی شخصیت ، بیماریهای روان تنی ، اختلالات در روابط ، فوبیا ، افسردگی.در واقع ، آن را نپذیرید ، پاها به دلیل ممنوعیت درونی احساسات شما رشد می کنند.

چه باید کرد؟

بیرون آمدن از دیگ بخار که در آن مشغول پخت و پز هستید دشوار است. درد می کند و بنابراین نمی توانید بر روی مسیرهای فرار تمرکز کنید ، درست است؟

بنابراین ، با چنین احساسات دشواری ، افراد معمولاً به روانشناس مراجعه می کنند. اما همانطور که پیش می روید ، سعی کنید به پنج س nextال بعدی تا آنجا که ممکن است صادقانه پاسخ دهید. این به شما کمی آرامش و درک می دهد. که در اصل همان چیزی است.

  1. چگونه می توانم در یک یا چند کلمه آنچه را که اکنون برایم اتفاق می افتد و ناراحتی درونی به من می دهد ، صدا کنم؟
  2. این چگونه بر من و زندگی من تأثیر می گذارد؟ من چه می کنم و چگونه این حالت را نشان می دهم؟
  3. وقتی به آن فکر می کنم ، در درون من چه می گذرد؟ احساسات ، افکار ، احساسات احساسات؟
  4. اقدامات ، افکار ، احساسات من در واقع در ارتباط با موقعیتی که به وجود آمده چگونه است؟
  5. اگر بتوانم اوضاع را تغییر دهم ، چگونه به نظر می رسد؟ آن وقت چه احساسی خواهم داشت؟

همه چیز ساده به نظر می رسد ، اما اگر پاسخ این س questionsالات را بنویسید ، یک ساعت به خودتان فرصت دهید تا در اطراف قدم بزنید ، سپس دوباره به آن ها برگردید و سعی کنید ظاهری از بیرون داشته باشید - خواهید فهمید که بسیاری از احساساتی که برای آنها ناراحت کننده است شما در واقع دیگر احساسات سرکوب شده هستید. وقتی می فهمید این احساس چیست ، اصلاً ضروری نیست که بلافاصله تصمیم بگیرید که آن را در خالص ترین شکل خود احساس کنید. اما بر این اساس ، می توانید تصمیمات مناسب تر و منطقی تری بگیرید. از این گذشته ، دانش همیشه بهتر از جهل است. مخصوصاً وقتی صحبت از خودم می شود.

توصیه شده: