8 قانون زنگ هشدار

فهرست مطالب:

تصویری: 8 قانون زنگ هشدار

تصویری: 8 قانون زنگ هشدار
تصویری: Моя работа наблюдать за лесом и здесь происходит что-то странное 2024, آوریل
8 قانون زنگ هشدار
8 قانون زنگ هشدار
Anonim

اضطراب - نام خانوادگی شما ، اما تصور کنید فردی که در جنگل بزرگ شده است و از زندگی امروزی که ما به آن عادت کرده ایم چیزی نمی داند ، به سراغ شما آمد و گفت: "با چه کسی می توانم درباره نحوه یادگیری نگرانی صحبت کنم؟" البته ، تجربه هیجان شما سالهاست ، اما چگونه می توانید این را به کسی آموزش دهید؟ در کتاب قوانین نگرانی چه می نویسید؟

اول ، شما باید چند دلیل خوب پیدا کنید که چرا نگرانی منطقی است. آنها چه شکلی خواهند بود؟ در مورد "نگرانی به من انگیزه می دهد" ، یا "نگرانی به من کمک می کند مشکلاتم را حل کنم" ، یا "نگرانی من را از شگفتی باز می دارد" چطور؟ همه اینها دلایل عالی برای نگرانی به نظر می رسد.

سپس برای شما منطقی است که در نظر بگیرید که چه موقع شروع به نگرانی کنید. نقطه شروع این تجربیات چه می تواند باشد؟ ممکن است بگویید "وقتی اتفاق بدی می افتد" ، اما واقعاً به این دلیل نیست که نگران اتفاقات بدی هستید که هنوز رخ نداده اند. یا می توانید بگویید: "وقتی اتفاق بدی می تواند رخ دهد." اما چگونه می دانید که ممکن است اتفاق بیفتد؟ این رویداد هنوز رخ نداده است و تقریباً هر چیزی که در طول زندگی نگران آن بوده اید هرگز اتفاق نیفتاده است. ممکن است بگویید: "نگران اتفاقات بدی باشید که می توانید تصور کنید اتفاق می افتد." و اکنون می توانید یک میلیون رویداد بد را تصور کنید که هرگز رخ نخواهد داد. در حال حاضر شما تقریباً نامحدود چیزهایی دارید که باید نگران آنها باشید.

اکنون که مواد بالقوه ای برای کار دارید ، باید بر نگرانی خود تمرکز کنید. خیلی چیزهای دیگر وجود دارد که می تواند توجه شما را منحرف کند: کار ، دوستان ، خانواده ، سرگرمی ها ، دردهای مختلف ، حتی خواب. چگونه تمرکز خود را بر نگرانی ها حفظ می کنید؟

بله آسان! چند داستان درباره همه اتفاقات بدی که ممکن است رخ دهد برای خود تعریف کنید. آنها را با جزئیات پر کنید. تا جایی که ممکن است ، جملات را با کلمات "اگر …" شروع کنید و به نوشتن هرگونه نتیجه وحشتناک احتمالی ادامه دهید. این داستان های ترسناک را برای خود بازگو کنید ، هر بار سعی کنید بفهمید آیا چیز مهمی وجود دارد که ممکن است آن را از دست داده باشید. نباید به حافظه خود تکیه کنید. همه گزینه های ممکن را در نظر بگیرید - و سپس به جزئیات هر یک از آنها بپردازید. به یاد داشته باشید ، اگر چیزی ممکن است ، پس محتمل است.

و فراموش نکنید ، این را در نظر داشته باشید که اگر اتفاق بدی می تواند بیفتد (یعنی اگر می توانید تصور کنید) ، شما باید در مورد آن نگران باشید. این اولین قانون نگرانی است.

اما اگر اتفاق بدی رخ دهد ، در مورد شما به چه معناست؟ خوب ، قانون دوم این است که به کوچکترین عدم قطعیت اکتفا نکنید - باید به طور قطع بدانید!

بنابراین ، حل هر مشکلی که همین الان به ذهن شما می رسد را شروع کنید. حال شما بهتر خواهد شد. در پایان ، هنگامی که بتوانید هرگونه عدم قطعیت در زندگی خود را از بین ببرید ، می توانید آرامش داشته باشید. اگر یقین مطلق دارید ، نگران نخواهید بود ، نه؟ شما باید در این نبرد شرکت کنید و این کمال ، این اطمینان را فتح کنید.

بیایید با سلامتی شروع کنیم. شما نمی توانید کاملاً مطمئن باشید که این تغییر رنگ پوست سرطان نیست. شما فقط به پزشک مراجعه کردید - اما آیا موردی وجود نداشت که پزشکان اشتباه کنند؟ علاوه بر این ، نمی توانید مطمئن باشید که پول شما به طور کامل تمام نمی شود. یا اینکه شغل خود را از دست نمی دهید. و اگر آن را از دست بدهید ، نمی توانید مطلقاً 100 درصد مطمئن باشید که دیگری را پیدا خواهید کرد. یا این که افرادی که اکنون با شما خوب رفتار می کنند ، اگر نتوانید بهترین کار خود را انجام دهید ، تمام احترام خود را نسبت به شما از دست نخواهند داد.

بیایید با آن روبرو شویم - آیا چیزی وجود دارد که شما واقعاً کاملاً از آن مطمئن هستید؟

اگر دیگران به شما اطمینان دهند ممکن است بتوانید کمی اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنید. شاید شخص دیگری بهتر از شما می داند. هرچقدر پول کافی دارید به پزشک مراجعه کنید و از او بپرسید که آیا می تواند به شما بگوید که هیچ اتفاق وحشتناکی برای شما رخ نمی دهد یا می تواند تضمین کند که شما هرگز مریض نخواهید شد و نمی میرید. از دوستان خود بپرسید که آیا مانند سال گذشته خوب هستید؟ ممکن است بتوانید قبل از اینکه اوضاع بیش از حد پیش برود اوضاع را تثبیت کنید. شاید قبل از اینکه همه چیز کاملاً خراب شود - شما مریض می شوید و پول ، شغل ، دوستان و جذابیت خود را از دست می دهید - می توانید لحظه را غنیمت شمرده و در تلاش قهرمانانه برای کمک به خود ، همه چیز را تغییر دهید. شاید هنوز دیر نشده باشد. همه اینها به دنبال کسب اعتماد به نفس است. شما قادر به پیش بینی هرگونه اتفاق احتمالی خواهید بود. ساده لوح نخواهید بود غافلگیر نمی شوید.

اما صرف انگیزه داشتن و عدم قطعیت بودن عدم اطمینان برای تبدیل شدن به یک فرد مضطرب مزمن کافی نیست. شما نیاز به اثبات دارید که همه چیز خوب پیش نمی رود. و بنابراین ، سومین قانون این است که با تمام افکار منفی خود طوری برخورد کنید که گویی آنها حقیقت غیرقابل انکاری هستند.

اگر فکر می کنید کسی شما را دوست ندارد ، به احتمال زیاد این درست است. اگر فکر می کنید اخراج می شوید ، می توانید روی آن حساب کنید. اگر فکر می کنید کسی ناراحت است ، به خاطر شما ناراحت است. هر چه بهتر با افکار خود طوری رفتار کنید که گویی واقعیت را توصیف می کند ، بیشتر نگران خواهید شد.

اما چرا باید نگران این باشید که مردم در مورد شما چه فکری می کنند ، یا اینکه چقدر توانایی انجام وظیفه خود را دارید؟ چرا این موضوع باید برای شما اهمیت داشته باشد؟

قانون چهارم این مشکل را حل می کند: هر چیز بدی که ممکن است اتفاق بیفتد نتیجه آن چیزی است که شما هستید.

اگر در امتحان نتوانستید خوب عمل کنید ، ناتوان هستید. اگر کسی شما را دوست ندارد ، شما یک شکست خورده هستید. اگر شریک زندگی شما عصبانی است ، این بدان معناست که شما به زندگی خود تنها و ناراضی پایان می دهید. همه چیز در مورد این است که شما واقعاً چه کسی هستید.

اما بعضی چیزها آنقدرها هم مهم نیستند. چرا ضرر یا شکست باید اینقدر مهم باشد؟ اگر این یک ضرر کوچک یا یک شکست کوچک باشد ، نگران چه چیزی باشید؟

زیرا پنجمین قانون یک فرد بسیار مضطرب این است که شکست غیرقابل قبول است.

به عنوان حوزه مسئولیت خود ، می توانید همه چیز را در یک زمان فکر کنید ، و اگر موفق نیستید ، به آنچه همه در مورد آن می دانند فکر می کنید ، و همچنین در مورد این که این آخرین و آخرین آزمایش است که چه نوع شخصی که هستی شما می توانید اضطراب خود را تا آنجا که می توانید فکر کنید "من هرگز نمی توانم از هر شکست جان سالم به در ببرم".

اکنون نگرانی شما واقعاً قابل توجه است.

شما می دانید که این امر با توجه به قدرت آن بر شما بسیار ضروری است: گره هایی که در آن معده پیچ خورده است ، ضربان قلب سریع ، وزوز گوش ، سردرد شما ، عرق سرد ، شب های بی خوابی. اکنون ، از آنجا که متوجه همه این احساسات شده اید ، باید همین حالا آنها را از بین ببرید. و این قانون ششم است: فوراً از شر هرگونه احساس منفی خلاص شوید.

اما صبر کن نمی توانید از شر آنها خلاص شوید؟ دور نمی شوند؟ این یک نشانه بد است. شما باید بتوانید از ناراحتی در حال حاضر خلاص شوید. چه کسی می داند که اگر در بدن خود همچنان در حال دود شدن باشند به چه چیزی تبدیل می شوند؟ شاید این واقعیت که شما نمی توانید از شر این احساسات ناخوشایند خلاص شوید نشان دهد که واقعاً اتفاق وحشتناکی در حال رخ دادن است؟ شاید مشکلاتی در بدن وجود داشته باشد که حتی به ذهن شما هم خطور نمی کند؟ شاید کنترل خود را از دست داده اید؟ و این غیر قابل قبول است. اتفاقی در حال رخ دادن است که باید در آینده نزدیک به آن رسیدگی شود.بنابراین ، قانون هفتم: با همه چیز به عنوان نیاز به مداخله اضطراری برخورد کنید.

مانند یک کودک کوچک فریب نخورید و فکر کنید که می توانید منتظر بمانید ، و اینکه وقت دارید تا بفهمید چگونه با این مشکلات کنار بیایید. هر مشکلی باید در حال حاضر حل شود - هر مشکلی ، هر سختی ، هرچه باشد. شما ممکن است در رختخواب دراز بکشید و در فکر یافتن راه حل برای مشکلاتی باشید که ممکن است فردا یا سال آینده با آن روبرو شوید و با خود بگویید: "من اکنون به راه حل نیاز دارم."

بنابراین ، ما رویدادهای بد را تصور می کنیم و آنها را به عنوان واقعیت در نظر می گیریم تا شما را برانگیزد تا مسئولیت خود را بر عهده بگیرید و نگران آنها باشید. قرار نیست در هر بلاتکلیفی کار ساده ای انجام دهید ، خود را در مرکز هر رویدادی قرار داده و خود را یک شکست دیده می بینید. شما آگاه هستید که احساسات شما باید کاملاً کنترل شوند و بنابراین با همه چیز به عنوان مداخله فوری برخورد می کنید تا از شر افکار یا احساسات بد خلاص شوید.

حالا شما به سراغ آن مردی بروید که از جنگل بیرون آمده و به او می گویید که هفت قانون یک فرد بیقرار شدید را دارید. اجازه دهید نگاهی دقیق تر به آنها بیندازیم و مطمئن شویم که هیچ چیز را فراموش نکرده ایم.

1. اگر اتفاق بدی رخ دهد - اگر حتی می توانید آن را تصور کنید - پس شما مسئول نگرانی در مورد آن هستید

2. به کوچکترین عدم قطعیت اکتفا نکنید - باید مطمئن باشید

3. با تمام افکار منفی خود طوری رفتار کنید که گویی آنها حقیقت دارند

4. هر اتفاق بدی که ممکن است رخ دهد ، شما را به عنوان یک شخص توصیف می کند

5. شکست پذیرفتنی نیست

6. فوراً از شر هرگونه احساس منفی خلاص شوید

7. با همه چیز طوری رفتار کنید که مستلزم اقدام فوری است

اما صبر کن آیا چیزی را از دست داده اید؟ آیا چیزی در اینجا وجود دارد که به آن توجه نکرده اید؟ آیا واقعاً می توانید به حافظه خود اعتماد کنید؟ مهمترین چیز را فراموش کرده اید. شما نگرانی درباره نگرانی را فراموش کرده اید. فراموش کرده اید به او بگویید: "تمام این نگرانی شما را دیوانه می کند ، شما را به حمله قلبی می رساند ، زندگی شما را کاملاً خراب می کند." چگونه می توانید قانون هشتم را فراموش کنید - قانونی که می گوید: "حالا که نگران هستید ، باید آن را کاملاً متوقف کنید ، وگرنه دیوانه می شوید و می میرید"؟

اما ممکن است شما به اندازه کافی با این وظیفه اذیت نشده باشید. بالاخره این چیزی نیست که شما نگران آن هستید؟ در مورد آماده شدن؟ پس چیزی از دست نداده اید؟ اگر دقت کرده اید که وظیفه به درستی درک شود ، می توانید ببینید که چگونه نگرانی به دوست جدید شما او را دیوانه خواهد کرد. یا بکش.

خوب ، ممکن است قبلاً با خود می گویید: "جالب است. فقط شبیه من. اما چگونه همه اینها به من کمک می کند تا اضطراب خود را از بین ببرم؟"

در واقع بسیار ساده است شما نگران هستید زیرا از دستورالعمل هایی پیروی می کنید که فکر می کنید به شما کمک می کند. فکر می کنید لحظه ای را قبل از اینکه همه چیز از کنترل خارج شود استفاده خواهید کرد ، بلافاصله از شر هرگونه احساس ناخوشایند خلاص می شوید و همه مشکلات خود را حل می کنید. شما معتقدید که پیروی از این دستورالعمل ها به شما کمک می کند احساس امنیت بیشتری کنید. اما هنوز کار نکرده است.

در واقع ، راه حل مشکلات شما یک مشکل است. کتاب قوانین شما باعث بیقراری شما می شود.

(ج) رابرت ال لیاهی ، "درمان نگرانی: هفت قدم برای جلوگیری از نگرانی از توقف شما"

توصیه شده: