10 قانون برای بقای خانواده

فهرست مطالب:

تصویری: 10 قانون برای بقای خانواده

تصویری: 10 قانون برای بقای خانواده
تصویری: معلومات درباره الحاق خانواده و نزدیکان از افغانستان به فرانسه 2024, ممکن است
10 قانون برای بقای خانواده
10 قانون برای بقای خانواده
Anonim

10 قانون برای بقای خانواده

درباره عشق نابالغ ، آسیب های دوران کودکی و نحوه نجات جان و سلامتی خود در صورت جفت شدن با یک شریک آسیب دیده

تا کی می توانید فردی را دوست داشته باشید که مدام تکرار می کند که شما او را دوست ندارید ، ناراحت می شود ، و شما را به دلیل عدم توجه به خود سرزنش می کند؟ چقدر میتونی طول بکشی؟ و آیا می توانید کسی را دوست داشته باشید که همیشه از نحوه دوست داشتن او و چقدر ناراضی است؟ و هر چقدر هم که به این عشق ، مراقبت و توجه توجه شود ، او گرسنه و ناراضی باقی می ماند و مدام شما را متهم می کند که سرد ، بی توجه هستید و خود و علایق خود را فدای او نمی کنید.

به زودی خواهید فهمید که مهم نیست چقدر محبت می کنید ، با یک نارضایتی از یک عزیز مواجه می شوید و او همچنان گرسنه و ناراضی باقی می ماند.

چرا این اتفاق می افتد؟ از آنجا که شریک زندگی شما هیچ تجربه ای از عشق ندارد و نمی تواند عشق و مراقبت را تشخیص دهد ، در واقع نمی تواند آن را بپذیرد. برای او ، اثبات عشق ، فداکاری بی رحمانه از طرف شما است ، در حالی که به خاطر شریک زندگی خود باید خود و نیازهای خود را کاملاً رد کنید. به نحوی چنین اقدامات فداکارانه می تواند عطش شریک جنسی شما را برای مدتی برطرف کند ، اما نه برای مدت طولانی. به عنوان مثال ، او از شما می خواهد که به خاطر او به یوگا نروید ، زیرا او می خواهد با شما باشد ، یا شما مثلاً در زمانی که واقعاً می خواهید بخوابید با او رابطه جنسی داشته باشید و باید مجبور شوید رعایت این الزامات به منظور اجتناب از سرزنش های شریک زندگی ، احساس گناه نکردن ، به این دلیل که او دوست ندارد ، دچار سوءتغذیه است ، کم گرم است.

بنابراین چنین افرادی از کجا آمده اند ، چه اتفاقی برای آنها افتاده است که وقتی محبت دیگران را دریافت می کنند ، دائماً به خشونت روانی ، دستکاری ، کنترل و سایر فشارها متوسل می شوند؟ و موارد زیر در واقع برای آنها اتفاق افتاد. در سنین بسیار اولیه ، هنگامی که آنها کاملاً به مادر خود وابسته بودند و احساس می کردند که مادر تمام دنیا است ، احساس نیاز نمی کردند. نه ، مادرم مراقبت می کرد ، غذا می داد ، قنداق می کرد و حتی گاهی بازی می کرد ، اما از نظر احساسی با بچه نبود. او در رابطه با کودک گنجانده نشده و با او محبت ایجاد نکرده است. نه به این دلیل که ، البته ، او عمداً این کار را انجام داده است ، نه ، او خودش تجربه عشق را نداشت. او چگونه می تواند بداند چگونه با کودک دلبستگی عاطفی ایجاد کند. او بیشتر بر این واقعیت متمرکز بود که فرنی در دمای مناسب قرار داشت ، گوش ها از زیر کلاه به بیرون نگاه نمی کردند ، پوشک ها همه اتو شده بودند ، برنامه خواب رعایت شد. و او همچنین در نیمه های شب برای بررسی اینکه آیا کودک در حال نفس کشیدن است ، پرید ، زیرا اضطراب دیوانه وار و ترس از دست دادن او را چنان تحت تأثیر قرار داده بود که ، ببخشید ، در اینجا زمانی برای عشق وجود نداشت. چنین مادری کمی بعداً کودک را از قهرمانی و ایثار مادری خود آگاه می کند و در نهایت خود را بر روی پایه مقدس قرار می دهد: "من بهترین مادر جهان هستم!" و البته دختر یا پسر او را باور می کند. ولی! الگویی در ناخودآگاه نقش می بندد - عشق ایثار است ، عشق قهرمانی است! و وقتی چنین شخصی بزرگ می شود ، معیار دیگری برای عشق جز این ندارد. و در روح یک قیف بزرگ از ضربه وجود دارد - گرسنگی برای عشق ، طرد شدن ، جهل ، فاصله احساسی. در برخی افراد ، این ضربه منجر به شکل گیری سایکوپاتی می شود. و سپس ، با وارد شدن به رابطه با چنین شخصی ، گروگان ضربه او می شوید ، داستان اجدادی او در مورد عدم امکان تجربه عشق صادقانه واقعی.

برخی از روانشناسان در اینجا در مورد آسیب های خودشیفته اولیه صحبت می کنند ، زمانی که مادر ، بنا به دلایلی ، نمی تواند برای کودک تصور کند که او عشق است ، او یک موجود زیبا است که شایسته عشق است ، زیرا نیازی به عشق ندارد زیرا دوستش دارد. بدون قید و شرط ، فقط به این دلیل که او به این دنیا آمده است.و چنین کودکی ، تجربه سردی احساسی را که در اولین رابطه خود با جهان (مادر) در قلب خود داشت ، تمام زندگی خود را وقف عشق کسی می کند و از آن به اندازه کافی برخوردار می شود ، تا سرانجام این گرسنگی وحشی را برآورده کند. عشق. او می تواند در تمام زندگی خود در نگاه غریبه ها به دنبال نگاه موافق مادرش باشد ، آن آینه ای که در آن بهترین چیزهایی که به عنوان یک شخص در او وجود دارد منعکس می شود ، اما هرگز آن نگاه مادر را که در دوران کودکی از دست رفته است ، پیدا نمی کند. با وارد شدن به روابط با افراد دیگر ، چنین فردی یا بسیار مفید است ، تقریباً برده می شود ، فقط برای این که در روابط نزدیک دوباره شکست نخورد ، از نظر احساسی (یا جسمی) رها نشود ، یا به طرز غیرقابل سلیقه ای خواستار شود و تا ابد ناراضی باشد - دچار سوءتغذیه می شود. ، گرسنه - کودکی که شریک زندگی خود را فقط به عنوان یک عملکرد درک می کند - سینه ای با شیر ، که عشق بی پایان از آن سرازیر می شود. و هرگز نخواهید توانست این پیشرفت ، این دهان گرسنه باز را اشباع کنید ، زیرا شما آن را به دنیا نیاورده اید و در چنین رابطه ای بسیار ناراحت خواهید شد ، زیرا نمی فهمید چرا ، هرچقدر هم که انجام دهید و بدهید خود را با معشوق خود ، او دائماً غر می زند که شما به نحوی او را فریب داده اید. واقعیت این است که شریک زندگی شما شما را واقعی نمی بیند ، او مادر خود را به شما نشان می دهد. او می خواهد شما به جای مادرش که با وظایف مادری خود کنار نیامده بود ، آن سوراخ را وصله کنید ، آسیب او را درمان کنید. اما ، دوباره تکرار می کنم: شما او را به دنیا نیاورده اید! و هنگامی که شریک زندگی شما را دعوت می کند تا با این کار کنار بیایید ، که اساساً خارج از قدرت شماست ، شما مسئولیت کارهایی را که نکرده اید ، و آنچه مادرش با او (یا نکرد) انجام می دهید. شما ، همانطور که گفته شد ، به زبان باطنی بگویید ، کارمای نوع خود ، مشکلات عمومی او را خنثی می کنید. و اگر ، به عنوان یک روانشناس ، بگویم که شما در سناریوی خانوادگی او ، در بازی او ، که در آن قدرت شما به طور غیر قابل مقایسه ای کم است ، گنجانده شده است. زیرا یک دشمن قدرتمند در مقابل شما وجود دارد - کل نژاد شریک زندگی شما. و تو تنها هستی شما باید با سناریوهای عمومی خود کنار بیایید ، دریابید که چگونه زندگی شما را مسموم می کنند (به هر حال ، بیهوده نبود که با چنین شریکی در یک بسته بودید) ، اما در اینجا مشکلات عمومی شریک شما به شما آویزان است و تبدیل به یک سطل زباله می شوید که همه منفی جنسیت شریک زندگی شما را در آن ادغام می کند ، همه گناهان - با زبان دین صحبت می کنید ، خود را بر عهده می گیرید.

چنین رابطه ای محکوم به شکست و شکست کامل است. از آنجا که بازی نابرابر است و شما در معرض خطر بازی باکس جلوتر از زمان هستید. هیچ چیز در اینجا متوجه نمی شود و فقط به نظر می رسد که برخی از نیروهای تاریک آونگ جهنمی رنج شما را می چرخانند. بله ، البته شریک زندگی شما نیز آسیب می بیند. البته ، زیرا او در دوران کودکی به رنج عادت داشت و ناخودآگاه شما را دعوت می کند تا طبق قوانین خود زندگی کنید: رنج ، فداکاری ، عشق. چنین عشقی خیلی زود تبدیل به جهنم می شود. اما در اصل حتی نمی توان در مورد عشق در اینجا صحبت کرد ، زیرا جایی که رنج ، درد ، ترس ، گناه وجود دارد ، عشق نمی تواند وجود داشته باشد. و شکستن چنین رابطه ای فوق العاده دشوار است. اما شما مطمئناً این را می خواهید و تلاش می کنید تا آزاد شوید ، اما کل سیستم خانوادگی شریک زندگی شما و خود او ، با خصومت کامل با شما ، شما را رها نمی کند. چرا؟ بله ، زیرا شما سطل زباله ای برای مشکلات هم نوع خود هستید ، شما یک شارژ مجدد هستید ، خون زنده ای است که هرکسی که پشت سر معشوق شما ایستاده است ، قبل از هر چیز مادرش ، از شما بیرون می ریزد. آنها مطمئناً دیوانه های شیطانی نیستند ، آنها این کار را برای شاد بودن و رنج نکشیدن انجام می دهند. به هر حال ، همه موجودات زنده می خواهند شاد باشند و رنج نکشند. اما فکر کنید خطرات شما در چنین شرایطی از ابتلا به بیماری لاعلاج چقدر زیاد است ، اگر متوجه نشوید واقعاً چه اتفاقی می افتد و کجا هستید.

اما اگر پس از خواندن این مقاله به این موضوع پی برده اید ، به این فکر کنید که برای حفظ جان ، امنیت روانی و جسمی خود چه کار می توانید انجام دهید.

اول: سعی کنید یکسان باشید ، مهم نیست که اعتراف به این فکر که می توانید به تنهایی زندگی کنید دشوار بود - تنهایی آنقدرها هم که به نظر می رسد ترسناک نیست ، و گاهی اوقات در مقایسه با همه رنج هایی که در این مدت تجربه می کنید فوق العاده است. شرکت در این بازی خطرناک …

دوم: همه را در جای خود قرار دهید: "من مادر شما نیستم (نه پدر شما) ، من شریک زندگی شما هستم و من محدودیت های خودم را دارم و حق نه گفتن را دارم."

سوم ، کلمه "نه" را در رابطه خود با شریک خود تمرین کنید. این کلمه را به همان میزان که به خواسته ها و خواسته های همسرتان بله می گویید ، بیان کنید.

چهارم ، اگر نه گفتید ، پس چیزی را تغییر نمی دهید. محکم و پیگیر باشید.

پنجم: از درگیری ها نترسید ، آنها فقط رابطه شما را تمیز می کنند.

ششم: خود را از گناهی که نژاد همسرتان سخاوتمندانه با شما در میان گذاشته است ، رها کنید. به یاد داشته باشید که در این دنیا شما هیچ چیز را مدیون هیچکس و نه به شما نیستید. هیچ کس موظف نیست انتظارات دیگری را برآورده کند. می توانید به شریک خود یا از نظر ذهنی بگویید: "من گناهی را که با شما در میان گذاشتم به خانواده و خانواده شما برمی گردانم. این گناه از من نیست. این شما هستید."

هفتم: عشق و مراقبت را دقیقاً به همان اندازه ، و دقیقاً در چه زمان و چه مقدار و در چه زمانی می توانید از روی شادی و سخاوت انجام دهید. از روی خشونت علیه خود کاری نکنید. بهتر است درخواست شریک خود را رد کنید.

هشتم: اگر متوجه شدید که شریک زندگی شما کاملاً شبیه یک فرد بزرگسال رفتار نمی کند و شما را به دلیل عدم توجه کافی و محبت خود سرزنش می کند ، در اینجا مسئولیت را بین خود ، شریک خود و مادرش تقسیم کنید و به او چنین چیزی را بگویید: دوستت دارم ، اما من نمی توانم مسئول آنچه در اوایل کودکی برای شما اتفاق افتاده باشد باشم. من مسئولیت گناهان مادر و خانواده ات را بر عهده نخواهم گرفت. من شریک شما هستم نه پدر و مادر شما.

نهم: مراقب دستکاری های شریک خود باشید ، به آنها توجه کنید. اینها می توانند سرزنش شوند (دستکاری در احساس گناه به عنوان تلاشی برای غرق کردن شما در گناه ، زیرا در این صورت به جایی نخواهید رسید و استفاده از شما بعنوان منطقه حائل و بارگذاری مشکلات عمومی بر شما آسان تر است) ، ارعاب با قطع روابط (از ترس از دست دادن - باید به شریک خود اطلاع دهید که دفعه بعد که چمدان خود را بسته می کند ، همه کارها را انجام می دهید تا او را متقاعد به ماندن نکنید) ، دستکاری هایی در شرم - کاهش ارزش شما به عنوان یک شخص یا مقایسه با دیگران. جلوی آن را بگیرید که همه چیز را با نام اصلی خود صدا کند: این دستکاری یا کاهش ارزش یا سرزنش بود. من با شما به این زبان صحبت نمی کنم. اگر چیزی می خواهید ، بپرسید. به عنوان هر گونه سرزنش می تواند به یک درخواست تبدیل شود.

دهم: اگر قبلاً فرزندی با چنین شریکی به دنیا آورده اید ، آستین های خود را بالا زده و روی ایجاد مرزهای مشخص با او کار کنید. نقش مادر یا پدرش را بر عهده نگیرید. خودتان را زیر نظر داشته باشید و بدانید که چگونه خودتان این نوع رابطه را حفظ می کنید که در آن به عنوان یک فرد دیده نمی شوید ، بلکه فقط یک عملکرد هستید.

برای همه آرزوی رابطه خانوادگی شادی دارم!

(ج) یولیا لاتوننکو

توصیه شده: