2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
از مغازه خارج می شوم و متوجه شادی می شوم.
خوشحالم که قبلاً یاد گرفته ام که به خودم و علایقم توجه کنم و از آنها دفاع کنم.
قبلا متفاوت بود …
قبلاً متوجه شده بودم که روحم به نوعی سخت است …
اما چرا فهمیدن آن برایم خیلی سخت بود …
بنابراین. مورد در فروشگاه به این شکل بود.
این یک مغازه کوچک است.
برای خرید ماهی به آنجا رفتم.
فروشنده دپارتمان را ترک کرد و من ایستاده ام و منتظر هستم تا او برگردد و من بتوانم ماهی بخرم.
داره برمیگرده و قبل از اینکه وقت کنم به او مراجعه کنم ، مردی وارد می شود و سریع به شیوه خودش خطاب به او می گوید: "ستاره ، ماهی خشک شده ای برای من وزن کن".
از اینکه مرد از این واقعیت که من درست در مغازه ایستاده ام چشم پوشی می کنم ، آزرده خاطر می شوم. و او قصد دارد بدون توجه به افراد دیگر ، یعنی من ، خرید کند.
من همچنین فروشنده را با این کلمات خطاب می کنم: "من همچنین می خواهم شما به من خدمت کنید. من زودتر نزدیک شدم."
فروشنده می گوید: "بله ، لطفاً ، چه می خواهید؟"
من پاسخ می دهم: "من پولک دارم ، لطفا".
او می گوید: "فقط پولک کوچک".
مکث می کنم. برای من مهم است که بفهمم آیا من به یک قطره کوچک احتیاج دارم و در صورت وجود ، چقدر.
در این مکث ، مرد می گوید: "خوب ، من از محل کار خسته می روم. در حالی که شما فکر می کنید ، من قبلاً آن را خریداری کرده بودم."
قبلاً ، این کلمات می توانست به من آسیب برساند. خوب ، آه ، من مردی را بازداشت می کنم ، او خسته است ، و در اینجا من او را برای خرید ماهی مزاحم می کنم. چگونه شرمنده نیست …”و من از اینکه از خرید یک ماهی خسته جلوگیری کنم احساس شرم و گناه می کنم.
قبلش چیکار کنم؟
من می گویم "البته ، البته ، شما خسته شده اید ، آنچه را که نیاز دارید بخرید ، من منتظر می مانم."
و حالا…
متوجه می شوم که مرد آنقدر خسته به نظر نمی رسد و در واقع این اوست که از خرید من جلوگیری می کند ، با اظهارات خود حواس مرا پرت می کند و سعی می کند احساس گناه یا شرمندگی در من ایجاد کند.
و من با اطمینان و آرامش به او می گویم: "پس چی؟ من هم مثل شما مشتری هستم."
همه چيز.
من ماهی می خرم و با احساس رضایت از مغازه خارج می شوم.
چرا از خودم راضی هستم؟
زیرا برای من پیمودن این راه آسان نبود - از افتادن در گناه و شرمندگی تا آرام و مطمئن بودن و توجه به علایق من. و دفاع از آنها را آموخت.
در این مسیر ، بسیاری اوقات فقط آن موقعیت ها وجود داشت که ، پس از آنچه اتفاق افتاد ، متوجه وضعیت احساسی دردناک خود شدم. و در او خشم زیادی از خود وجود داشت که از خود دفاع نکرد.
و چقدر خوشحالم که آموخته ام از این عصبانیت استفاده کنم ، نه به خودم ، بلکه به موقعیت و شرایط. و این انرژی خشم به من این فرصت را می دهد که کارهایی را انجام دهم تا این وضعیت و شرایط را برای من بهتر تغییر دهد.
آیا با چنین موقعیت ها و تجربیاتی آشنا هستید؟
اگر برای شما دشوار است که از خود دفاع کنید ، اگر برای شما دشوار است که از خشم خود به نفع خود استفاده کنید ، اگر عادت کرده اید از خودتان ناراضی باشید و آن را دوست ندارید ، پس برای مشاوره به من مراجعه کنید و من خوشحال می شوم به شما کمک کند همان راهی را که من طی کردم طی کنید …
و به جایی برسید که مجبور نباشید با سرزنش خود بدن خود را از بین ببرید.
زیرا عصبانیت متوجه خودمان سلامت ما را از بین می برد.
توصیه شده:
تمرین: "روی اعصاب من بازی نکنید و چگونه یاد بگیرم که در برابر زورگویی مقاومت کنم."
نحوه برخورد با افراد و شرایطی که شما را از تعادل خارج می کند ، به عبارت دیگر آنها شما را آزار می دهند و شما از دست آنها عصبانی هستید. من یک تمرین م effectiveثر را پیشنهاد می کنم که به شما امکان می دهد از چنین افراد و موقعیت هایی اجتناب نکنید ، بلکه آنها را به درستی درک کنید.
چگونه یاد بگیریم که یاد بگیریم
من دائماً از والدین می شنوم که کمک به فرزندان در انجام تکالیف برای آنها چقدر مشکل است. بعد از یک روز کاری با چه وزنی به خانه می روند و می فهمند که هنوز باید با فرزندشان درس بگیرند. مجدداً کل برنامه درسی مدرسه را تغییر دهید که بدون تشخیص تغییر کرده است.
پاسخ به سوالات. ترس از شروع کار جدید. چگونه می توانم به خودم کمک کنم؟
دوستان ، من همچنان به سوالات شما پاسخ می دهم. در حالی که در نسخه متنی است. شاید حتی ، برای کسی ، نسخه متنی مناسب تر از ویدئو باشد. ******************** سوال دوم. marishka می پرسد: سلام ، سالهاست که در بسیاری از تلاشها ، ترس از شروع کاری ، تغییر شغل من متوقف شده است ، ترس از این که نمی توانم ، نمی دانم چگونه با آن برخورد کنم ، متشکرم))) ******************** پاسخ من:
چگونه یاد گرفتم که از خودم حمایت کنم
مدت زیادی با این احساس زندگی کردم که به اندازه کافی خوب نیستم. اینکه من به نوعی آنقدر موفق نیستم. اینکه من به نوعی آنقدر توانمند نیستم. به نحوی که من نمی توانم هر کاری را که دوست دارم انجام دهم. و هرچه بیشتر فکر می کردم که به نوعی متفاوت هستم ، از نظر احساسی بدتر می شود.
من نمی توانم جایی برای خودم پیدا کنم ، یا چگونه می توان آرامش روحی ، آرامش روانی را پیدا کرد؟
اگر شخصی این س ofال را مطرح کند که چگونه می توان به آرامش روانی دست یافت ، منطقی است که فرض کنیم در حال حاضر در روح خود بیقرار است. دو دلیل می تواند داشته باشد: خلأی در روح وجود دارد که شما را تحت فشار قرار می دهد و شما را رنج می دهد - چیزی برای "