2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
با توجه به اینکه فیلم "راپسودی بوهمی" درباره زندگی فردی مرکوری روی پرده آمد ، هر از گاهی نقد و بررسی این فیلم در فید فیس بوک وجود دارد.
من به تماشای این فیلم علاقه دارم اما هنوز آن را تماشا نکرده ام.
اما وقتی به یوتیوب رفتم ، با چند فیلم درباره فردی برخورد کردم. و بنابراین من با احترام و همدردی و گرمی نسبت به او آغشته شدم …
و همچنین متوجه شدم که مادرم فردی را بسیار دوست داشت. و مادر 3 سال بیشتر ندارد. و در طول زندگی او با مادرم ، رابطه سختی داشتم. در کودکی ، به یاد نمی آورم که مادرم آنطور که دوست دارم از من تعریف کرده ، تأیید کرده و از من حمایت کرده باشد. و در بزرگسالی نیز. برعکس بود. مامان همه کارها را به گونه ای انجام داد که از من حمایت نکرد ، اما برعکس من را بیشتر ناراحت کرد. و تا پایان روزهای او ، من تلاش زیادی کردم تا روابطمان مهربان تر شود. و به نظر من ، از جهاتی ، آنها واقعاً مهربان تر و گرمتر شدند.
بنابراین ، با گرمی متوجه می شوم که آن افراد مشهور ، فیلم ها و کتاب هایی که مادرم دوست داشت ، آنها نیز به من بسیار نزدیک هستند. این درک بسیار گرم می شود. ناگهان متوجه می شوم که ما چقدر مشترک هستیم. و با خودم می گویم: "من دختر مادرم هستم." مهم نیست که چقدر سعی می کنم کاری را در زندگی ام متفاوت از مادرم انجام دهم ، بسیاری از کارهای او را انکار می کنم. اما در واقع ، معلوم می شود که با انکار همه چیز مانند این ، من چیزی مناسب خودم را از دست داده بودم.
من مدتهاست درک کرده ام که می توانم از مادرم چقدر سپاسگزار باشم. با وجود اینکه آنچه را که از او لازم داشتم دریافت نکردم ، اما چیزهای خوب دیگر زیادی از او دریافت کردم.
من همچنین به عنوان یک مادر عاشق آدریانو سلنتانو هستم. به یاد دارم که چگونه با او به سینمای کوچکی رفتیم تا "رام کردن زیرک" را تماشا کنیم. من عاشق آهنگ های او ، صدای او ، شخصیت روشن او هستم. به یاد دارم که چگونه من و مادرم به سراغ دوستانش رفتیم که می توانستند آهنگهای سلنتانو را روی کاست ضبط کنند. و در نوجوانی ، من یک کاست با آهنگهای سلنتانو و یک ضبط داشتم.
حالا به یاد آوردم که وقتی مادرم فوت کرد ، من تمام روز به آهنگهای سلنتانو گوش می دادم. و به نظر می رسید که با مادرم به آنها گوش می دهیم. و این بسیار از من حمایت کرد تا از دست دادن مادرم ، مرگ او را زنده کنم. او در روح من با من بود. او هنوز در حافظه من ، در قلب من است.
به یاد دارم که چگونه مادرم و من به "عاشقانه بی رحمانه" رفتیم. و به لطف علاقه مادرم به سینمای خوب ، یاد گرفتم که در این فیلم ها چیز مهم و ارزشمندی را برایم ببینم. "عاشقانه بی رحمانه" یکی از فیلم های مورد علاقه من است که در آن بازی همه بازیگران را دوست دارم. و سپس من یک کاست با موسیقی این فیلم داشتم. و من واقعاً این موسیقی را دوست دارم. و به طور کلی ، فیلم های الدار ریازانوف همیشه برای من فیلم های بسیار عمیق و ظریف هستند.
اگر اکنون همه بازیگران و فیلم هایی را که مادرم دوست داشتند و من را نیز به خاطر دارید ، می ترسم که تعداد آنها زیاد باشد.
اولگ یانکوفسکی ، اوگنی لئونوف ، ویاچسلاوا تیخونوف ، اوگنی میرونوف ، لئونید فیلاتوف ، آندری میرونوف ، الکساندر شیرویندت و بسیاری دیگر.
اخیراً ، قبل از مرگ مادرم ، از من خواست که کنسرت هایش را در یوتیوب الویس پریسلی نشان دهم. ما کنسرت سلنتانو در ورونا را با او تماشا کردیم. او علاقه زیادی به تماشای "Evening Urgant" عصرها داشت. و اکنون از تماشای "Evening Urgant" لذت می برم. نه اینکه از نحوه انجام ایوان خوشحال بودم ، اما این برنامه به من شادی و لذت می بخشد.
چرا همه اینها را می گویم؟.. به این دلیل که برای من بسیار گرم و دلپذیر است اعتراف کنم که علایق من با علاقه مادرم منطبق است. و من آنها را دوست دارم. و برای من بسیار گرم است که از نظر ذهنی می توانم با کلمات به مادرم مراجعه کنم: "مامان ، من از تو بسیار سپاسگزارم که عشق و علاقه خود را در این همه به من القا کردی".
توصیه شده:
مامان عاشق نیست ، پدر تعریف نمی کند. سناریوهای اجتماعی
سناریوهای اجتماعی - اینها روشهای تعامل با سایر افراد و جامعه به طور کلی ، راههایی است که ما از طریق آنها ارتباطات خود را برقرار کرده و حفظ می کنیم (یا قطع می کنیم) - هر گونه ارتباط و ارتباط ، چه در تجارت و چه در روابط شخصی و حتی در دنیای درونی خودمان (به عنوان مثال ، روابط بین شخصیت بخش ها ، بین شخصیت های داخلی).
ازدواج مامان؟
پسرهایی که دنبال همسر مثل مادر هستند؟ آره. ما با این بحث نمی کنیم. دختران به دنبال شوهرهایی مانند پدر هستند. دیوانه. دختران به دنبال شوهرهایی مانند مادران خود هستند . کسی که آنها را بهتر از خود بفهمد ، حالات و خواسته های آنها را حدس بزند ، مراقبت کند ، پشت را نوازش کند و نوشیدنی گرم را به رختخواب بیاورد.
"مامان به من نمی گوید زیبا باش." یا آنچه حرکت را در زندگی متوقف می کند
باور کنید یا نه ، همه مربیگری بر اساس این ایده است که فرد آنچه را که می خواهد می فهمد و می تواند به آن برسد. با کمال تعجب - و روان درمانی - این علم بزرگ و جدی تیز شده است به طوری که فرد یاد می گیرد خواسته های خود را بفهمد و آنها را برآورده کند.
"خودت باش!" - نه ممنون
پست مدرن ایده خودسازی ، ایده انتخاب نامحدود ، ایده آزادی در ایجاد هویت را به ما ارائه می دهد. بازار افزایش می یابد: "همان را انتخاب کنید"! کافی است آن ماشین ، آن محصول سازگار با محیط زیست ، آن پروتز ، آن برنامه کاربردی گوشی های هوشمند ، آن دوره آموزشی را بخرید ، تا سرانجام به شخصیتی که هستید تبدیل شوید ، خودتان شوید و همچنین می توانید برای اطمینان از آن مربی بروید … اما تبدیل شدن به خود به چه معناست و چرا این نیاز ناگهان بوجود می آید؟ چنین فراخوانی تنها در صورتی
ممنون که بی رنگ آمدید
من معمولاً در بقالی می شنوم: "بسته؟ … .. ممنون از خرید شما … .. دوباره به ما سر بزنید … خوشحال می شویم که دوباره شما را ببینیم" و در اینجا: "متشکرم که بی رنگ آمدید" و لبخند. نه ، چنین رابطه ای با من و با این صندوقدار ایجاد شده است.