"مامان به من نمی گوید زیبا باش." یا آنچه حرکت را در زندگی متوقف می کند

فهرست مطالب:

تصویری: "مامان به من نمی گوید زیبا باش." یا آنچه حرکت را در زندگی متوقف می کند

تصویری:
تصویری: آسادوی اروگوئه با هیزم در کانادا 🇺🇾 گوشت کبابی + شراب تانات + پنیر و شیرین 2024, آوریل
"مامان به من نمی گوید زیبا باش." یا آنچه حرکت را در زندگی متوقف می کند
"مامان به من نمی گوید زیبا باش." یا آنچه حرکت را در زندگی متوقف می کند
Anonim

باور کنید یا نه ، همه مربیگری بر اساس این ایده است که فرد آنچه را که می خواهد می فهمد و می تواند به آن برسد. با کمال تعجب - و روان درمانی - این علم بزرگ و جدی تیز شده است به طوری که فرد یاد می گیرد خواسته های خود را بفهمد و آنها را برآورده کند.

من آن را می خواستم - رفتم و آن را انجام دادم. و درعین حال او همچنان موفق شد که با واقعیت پیرامون و نیازهای خود متناسب باشد.

چه چیزی در آن سخت است؟

می خواهم.

و چه کسی به شما گفته است که حق دارید بخواهید؟

آیا خواسته های شما آنقدر وحشتناک نخواهد بود که خود شما از این وحشت مبهوت نشوید؟ به هر حال ، شما ممکن است چیزی واقعاً وحشتناک بخواهید. و بعد حتی تصور اینکه چه اتفاقی می افتد ترسناک است.

حتی سعی نکنید به خواسته های خود برسید. همیشه خواسته های اکثریت وجود دارد - درست ، تأیید شده توسط نسل ها ، تأیید شده توسط افراد باسواد و باهوش. شما کی هستید؟

اگر می خواهید چیزی بسیار شرم آور … و سپس چه؟ خود را برای همیشه شستشو ندهید. همه شرمنده خواهند شد.

اگر خواسته شما با علایق نزدیکان شما مغایرت داشته باشد چه؟ آیا حاضرید این کار را با آنها انجام دهید؟

چه چیزی مانع می شود که فرد حتی به خواسته های خود اعتراف کند؟ عدم تمایل به تجربه احساسات سخت - وحشت ، شرم ، گناه

هرگونه حرکت در زندگی ، حرکت به سوی چیزی مهم است ، چیزی که شما به آن نیاز دارید.

اگر آنچه به سمت آن حرکت می کنید خواسته های واقعی شما را برآورده سازد ، نیازهای شما را برآورده می کند و آنچه را که نیاز دارید به شما می دهد ، در این صورت رضایت و رضایت فردی را که آنچه را که او می خواست دریافت کردید. شما لذت زندگی را احساس می کنید.

اگر در جهت اشتباه حرکت کنید ، حتی با کسب موقعیت های مهم اجتماعی ، لذت نمی برید. همیشه "از گیشه گذشته است". نیازهای شما برآورده نشده باقی می ماند. اگر نیاز نادرست را تامین کنید ، سیری به وجود نمی آید. به عنوان مثال ، شما می توانید شکلات را بیش از حد بخورید ، اما اگر می خواهید رابطه جنسی داشته باشید ، این کار آسان تر نمی شود. یا زیباترین رابطه جنسی جایگزین عشق و روابط نمی شود. یا رابطه جنسی با شخص اشتباه باعث شادی نمی شود ، حتی اگر گرسنه به نظر برسد. من کتلت کیف می خواستم ، اما ما بورش با دونات خوردیم. به نظر می رسد غذا آنجا و آنجا است ، اما رضایت حاصل نشد.

چرا ناگهان وحشت ، شرم و گناه؟ چه احساسی به شما دست می دهد؟

تضاد خواسته های ما با نگرش های جذب شده از دوران کودکی. اغلب توسط ما کاملاً ناخودآگاه است.

با آنچه مادر ، مادربزرگ ، عمه ، معلم مدرسه ، همسایه در ورودی ، مشاور اردوگاه یا عمه از تلویزیون به طور مستقیم یا تدریجی پیشنهاد کردند. آن شخصیت زن قابل توجهی که با شعور کودکانه ما تقریباً مانند یک مادر درک می شد. او گفت "چگونه زندگی کنیم" ، چگونه "دختران خوب" ، "مردان واقعی" ، "بهترین دوستان" ، "مادران خوب" رفتار می کنند … خودتان را اضافه کنید))

و این نگرش ها در سر سی ، چهل و پنجاه ساله ما به شکل اصلی و بدون تغییر ادامه می یابد.

وقتی تصمیم می گیریم روی آنها تمرکز می کنیم - "می توانی بخواهی یا نخواهی" ، "برو یا نرو" ، "انجام بده ، انجام نده". آنچه عمه زینا در 5 سالگی گفت.

و این "بررسی ساعت" ناخودآگاه و فوراً اتفاق می افتد. ما در حال بررسی خواسته های امروز در برابر برنامه قبلی هستیم. و اگر سیستم اجازه ندهد خواسته ها از بین بروند ، ما به نوبه خود - یکی پس از دیگری - با احساسات فوق الذکر روبرو می شویم.

ترسناک-

اولین واکنش فوری "و به درستی ، من یک موجود لرزان هستم ، آیا اصلاً می توانم چیزی بخواهم؟" بنشینید و فحاشی نکنید. خفه شو. شما با فعالیت خود مرا به قبر خواهید برد. مرگ من را چه می خواهی؟ مادر را می آوری ، می آوری. من زودتر از موعد با شما به قبر می روم.

هیچ کدام از این عبارات در ذهن من ظاهر نمی شود. برای درک آنها ، برای شنیدن آنها ، باید به انتهای آنها برسید.

ما خواسته های خود را به طور ناخودآگاه بررسی می کنیم ، و اگر خطر ایجاد وحشت وجود داشته باشد ، فوراً آنها را رها می کنیم. اغلب - حتی از حق خواستن چیزی. و سپس آن شخص دیگر او را دنبال نمی کند.

اما اگر بتوانید از تمایل خود برای خواستن چیزی بترسید و حتی از این وحشت کشف خود و خواسته های خود جان سالم به در ببرید ، می توانید ادامه دهید.

شرمنده-

من شرمم را کاملاً مالیدم! و ببینید او در نظر دارد! شرمنده ، وجدان نداری! بله ، تا چشم من تو را نبیند ، بی شرمانه! به خودتان نگاه کنید - شما چه نوع مادری هستید؟! دختر دیگری ، به نام! در اینجا چیزی نیست که دم شما را بچرخاند! در خانواده ما چنین چیزی وجود نداشت! روی سر خود رشد کرده اید!

همیشه شرمنده اربابمان باشیم. این هنر با اصلاحات جزئی توسط مربیان مهد کودک مانند یک پرچم منتقل می شود. به نظر می رسد سرمازدگی تا سر حد وظیفه همه معلمان است و تا به امروز ، شرمندگی بهترین انگیزه در مدرسه تلقی می شود.

برای بسیاری از مادران ، حتی مادران بسیار جوان ، شرم بهترین تنظیم کننده رفتار فرزندشان است. ببین چقدر از تو شرمنده ام در اینجا شما … ، پسران (دختران) به شما می خندند. و شرمنده نیستی؟

در جلسات با روان درمانگر ، بسیاری از موارد شرم آور شخصی ، الهام گرفته ، اغلب کاملاً پوچ وجود دارد ، که باعث می شود فرد خواسته ها و اهداف خود را رها کند.

اگر بتوانم شرمندگی را تحمل کنم و زندگی کنم ، این احساس را تجربه کنم و انتخاب خودم را انجام دهم - برای درک آنچه می خواهم و آن را می پذیرم ، پس موفق می شوم که پیش بروم.

به توانایی نه تنها فکر کردن در مورد خواسته های خود ، بلکه انجام اقدامات. کاری کنید که آنها اتفاق بیفتند.

و در اینجا ، ببخشید ، او با شراب ملاقات می کند.

گناه-

این احساس با هر انتخابی همراه است با انتخاب چیزی ، ما از دیگری صرف نظر می کنیم. و ما احساس گناه می کنیم. انتخاب پیاده روی با پسر به جای کمک به مادر. ترجیح می دهد به جای گذراندن این زمان با فرزندان ، با همسرش به تعطیلات برود. انتخاب کتاب به جای تماشای فیلم با همسرش ؛ انتخاب شغل به جای تحصیل با کودک یا ماندن با کودک به جای کار - ما همیشه احساس گناه می کنیم. فقط به این دلیل که گزینه ای وجود دارد که باید کنار گذاشته شود.

و س isال این است - تا چه حد می توانیم این گناه را انجام دهیم. آیا ما قادر به زندگی و زنده ماندن از آن هستیم. و یک تصمیم بزرگسالانه و آگاهانه بگیرید - از انتخاب خود پیروی کنید ، اقدامات را انجام دهید یا "در محدوده آنچه مجاز است بمانید".

اما اگر بلوک سیستم آنقدر بزرگ باشد که اجازه ندهد شخص به این مرحله سوم نزدیک شود ، تخیلات همچنان تخیل باقی می مانند - شخص می داند چه می خواهد ، اما فراتر نمی رود. اقدامی نمی کند.

و در اینجا ، مانند جاهای دیگر ، نگرش هایی وجود دارد که به لطف آنها انتخاب ناخودآگاه برای ترک خواسته ها و نیات فرد انجام می شود.

آدمهای خوب این کار را نمی کنند. یک مادر واقعی هرگز چنین کاری نمی کند. یک همسر خوب تحمل می کند. یک دختر خوب با مادرش می ماند. صلیب خود را تا انتها حمل کنید. از آنجا که در خانواده نوشته شده است … شما نمی توانید شادی خود را بر اساس بدبختی دیگران بسازید. این در خانواده ما پذیرفته شده است.

Pr5
Pr5

سلامت روانی عبارت است از توانایی تجربه احساس وحشت ، شرم و گناه و انتخاب آگاهانه

مسدود کردن خواسته ها و نیازهای شخصی شما مستقیماً بر سلامت جسمی فرد تأثیر می گذارد

انرژی فعال شده در بدن برای برآوردن نیاز ، هرگز آنطور که باید مصرف نمی شود و به بدن باز می گردد و یک علامت جسمانی دردناک ایجاد می کند.

همه دردهای حاد و ناگهانی واکنش بدن به عدم رضایت از نیازهای ناشی شده است.

به عنوان مثال ، سردرد ناگهانی یا تمایل بی دلیل به خواب وقتی به نظر می رسد که شما نیاز به فعالیت دارید - این دو نوع واکنش بدن به عدم تمایل به آشکار کردن حتی نیازهای آن است. نمی خواهید با وحشت یافتن خود و نیازهای خود روبرو شوید.

روان درمانگران لیست کاملی از بیماریهای روان تنی را شناسایی می کنند که علت آن امتناع فرد از برآوردن نیازهای خود و پیروی از خود است. و این لیست هر سال در حال افزایش است. چنین بیماری وحشتناک و شومی مانند سرطان نیز یکی از آنهاست.

بسته به مرحله ای که فرد نیازها و خواسته های خود را رد می کند - در مرحله ای که خود را به عنوان فردی مجزا با نیازها نشان می دهد. در مرحله آگاهی - من واقعاً چه می خواهم ؛ یا در مرحله عمل - یک علامت مشخص ایجاد می شود ، که در اندام خاصی مستقر شده و با تکرارهای طولانی مدت ، تبدیل به یک بیماری روان تنی می شود.

نمونه هایی از بیماریهای روان تنی: میگرن ، بیماریهای غده تیروئید ، سیستم تنفسی ، دیسکینزی صفراوی ، بیماریهای لوزالمعده ، بیماریهای مفاصل و ماهیچه های سیستم اسکلتی عضلانی ، بیماریهای پوستی ، اگزما.

یک فرد هزینه زیادی را برای کنار گذاشتن نیازها و خواسته های خود پرداخت می کند. انسان با بدن خود پول می دهد

ناتوانی فرد در گذراندن احساسات دردناک - وحشت ، شرم ، گناه - در ارتباط با هرگونه فرآیند کشف خواسته ها و اقدامات او برای اجرای آنها ، جلوگیری از حساسیت او ، رد انتخاب شخصی به نفع نگرش های القا شده از دوران کودکی ، هر دو منجر به نارضایتی روانی می شود. خود و زندگی او ، و بیماریهای جسمی بسیار خاص.

طبیعی است که انسانها نیازهای خود را بیگانه کنند ، زیرا برای بقای کل جمعیت ، مهم است که جامعه مجموعه ای از قوانین رفتاری را داشته باشد که از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و "نظم" خاصی را ارائه می دهد. اما برای بقای یک فرد ، برای سلامت روحی و جسمی او ، مهم است که خود را بشنویم. و این "خود" اغلب مغایر با نگرش ها است ، درگیری داخلی ایجاد می کند و باعث احساس وحشت ، شرم و گناه می شود. عدم تمایل به رویارویی با این احساسات دشوار باعث می شود که فرد فوراً و اغلب کاملاً ناخودآگاه در جهت کنار گذاشتن خواسته های خود انتخاب کند. از این رو نارضایتی از خود و زندگی و نداشتن انگیزه برای رفتن به سوی اهداف به ظاهر بسیار مهم و ضروری است.

sur
sur

مربیگری و روان درمانی با س "ال "چه می خواهید؟" شروع می شود

برای اینکه بفهمید شخص واقعاً چه می خواهد ، چه چیزی پشت "من نیاز دارم" روان درمانگر یک جلسه ندارد.

فرآیند برطرف شدن نیازها و کشف خود شبیه به تولد است ، زمان می برد ، احیای شخصیت لایه به لایه اتفاق می افتد. ابتدا بدن زنده می شود ، علائم ظاهر می شود ، فرد شروع به شنیدن بدن خود می کند و خوشحال است که با او "صحبت" می کند))

سپس احساسات ظاهر می شوند - دقیقاً آنچه سرکوب شده است زنده می شود.

و معمولاً در کشور ما چه چیزی جایگزین می شود؟ درست است - چیزی که خیلی خوشایند نیست و حداقل از همه می خواهید ببینید و بدانید. انواع احساسات پرخاشگرانه ظاهر می شود. از تحریک تا عصبانیت. شخصیت زنده می شود. و یک فرد شروع به ارائه اسکناس به هرکسی که در زندگی خود بوده و هست می کند.

علائم پشت این احساسات ناپدید می شوند. احساسات زنده می شوند و تشخیص داده می شوند و بدن بهبود می یابد.

به جای زندگی احساسات خود در سطح بدن ، با کمک علائم و بیماری ها ، فرد شروع به بیان آنها می کند.

بنابراین ، هنگامی که مشتری به جای تجربه سردرد وحشتناک ، شروع به ادعا علیه شرکای تجاری می کند و چیزهای ناخوشایند اما صادقانه می گوید ، این پیشرفت است.

یک فرد یاد می گیرد که خود را بشنود و نیازهای خود را درک کند ، آنها را به خواسته ها تبدیل کند و آگاهانه انتخاب کند. او یاد می گیرد که طیف وسیعی از احساسات مرتبط با این انتخاب را زندگی کند و گام های مشخصی را در جهت اهداف خود بردارد.

او می تواند از قبل به خود تکیه کند ، و نه به نگرش های القا شده در دوران کودکی.

زندگی پر جنب و جوش تر و جالب تر می شود. با وجود انبوه اشتباهات و تشخیص نقص آنها ، لذت زندگی افزایش می یابد.

کیفیت زندگی خود افزایش می یابد.

من فکر می کنم این مزیت واقعی روان درمانی و مربیگری است.

اینکه یک فرد بتواند زندگی خود را به طور کامل بگذراند.

توصیه شده: