2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
در شب دیروز ، آخرین خط به سینمای داخلی من پایان داد و زیرنویس هایی وجود داشت ، تداخل خطوط سیاه و سفید و اشک
تا به حال ، این احساس که من در یک سینمای بزرگ هستم ، برای نمایش تنها برای خودم باز است. من در مرکز نشسته ام ، فیلم خیلی وقت پیش است ، صفحه نمایش بیرون رفت و من مانند یک پرنده یخ زده ام و نمی توانم تکان بخورم
شوک واژه ای است که حالت را منتقل نمی کند …. من هنوز گریه می کنم. وقتی صبح دوش می گیرم با موسیقی "Vologda-gdaaa" گریه می کنم … وقتی قهوه صبحگاهی ام را روی پنجره می نوشم گریه می کنم … وقتی پسرم را به مدرسه می برم گریه می کنم …..
زندگی ، زیرا از چنین "قبل و بعد" تشکیل شده است. بعد از اینکه زندگی شما دیگر مثل سابق نیست. و این تنها به معنای بد این عبارت نیست. من به وقایع مهم زندگی خود فکر می کنم و درک می کنم که اولین خط من در زندگی "قبل و بعد" من قبل از مدرسه و من در دوران مدرسه هستم.
آیا مادر و پدر است ، و جشنهای پر سر و صدا آخر هفته با کارت ، آهنگ در آکاردئون ، و ما کودکانی هستیم که در این جمعیت هستیم ، هم از نظر غذا و هم از نظر شادی خوشحال هستیم.
پس از آن من در حال حاضر تنها هستم و خودم در حال کشف این جهان بزرگ هستم. با علاقه ، لرزش و ظاهر شخصیت های مختلف در آن ، برای لحظه ای به حوزه من وارد شد ، یا تا به امروز باقی مانده است.
و در این دو روز من از پدر و مادرم و خودم برای آن هفت سال اول زندگی ام بسیار سپاسگزارم. به هر حال ، در آنها بود که فهمیدم که جدا از دیگران هستم. اینکه هر یک از ما حد و مرزی داریم. خواسته های خود را داشته باشید. حق احساسات وجود دارد. و احساس و محافظت از همه اینها چقدر مهم است.
دختر دیگری خوش شانس نبود و او بسیار مهربان ، ساده لوح و ایده آل جهان بزرگ شد و برای کمال نه تنها برای خود ، بلکه برای کل کره زمین تلاش کرد. من به عظمت غیر زمینی و پاکی افکار همه مردم اعتقاد داشتم. جذابیت باورنکردنی ، عمق چشمان بی ته و گفتار احساسی تنبور مخملی صدایش به او در زندگی کمک کرد. و متأسفانه آنها او را به تله ای به نام مرگ کشاندند …..
تقدیم به دختران و زنانی که به سندرم مردمک عالی خود و وضعیت یک دختر خوب افتخار می کنند….
بزرگترین اشتباه وقتی ساده لوحانه باور می کنید در این لحظه ، وقتی ایمان شما با محاسبه سرد یک روانگردان ادغام می شود ، مرزهای شما محو می شود و به او سرازیر می شود. و در آن لحظه دیگر احساس نمی کنید که کجا هستید و او کجاست:
"او گفت که من را در پنجره آرایشگاهم دید و در نگاه اول عاشق شد. او شروع به آمدن به آنجا کرد و به من نگاه کرد و تنها یک ماه بعد تصمیم گرفت که به داخل برود. با گل و همه ظرافت."
"او عکس من را در اینستاگرام دید و زندگی اش شروع به درخشش کرد ، زیرا من عشق زندگی او هستم ، که او به دنبال آن بود"
"او بسیار ترسو و نگران است ، بنابراین ما شش ماه از رابطه عاشقانه خود در فیس بوک برای یکدیگر نامه می نویسیم و هنوز ملاقات نکرده ایم. اما او قول داد که این روز به زودی فرا می رسد."
"او از طریق پیام رسان به من هدیه می دهد. من هنوز او را ندیده ام ، اما در حال حاضر منتظر خبرهای او از طریق چنین توجه مادی هستم و نمی توانم تصور کنم که پایان یابد."
در نظر بگیرید که از این به بعد در اسارت هستید. عمیق و کامل. شما قربانی هستید.
اشتباه دوم ، وقتی سعی می کنید منطق را در اقدامات او ببینید و او را توجیه کنید:
"او قول داد روز جمعه ملاقات کند. بالاخره! من پنج ماه منتظر ماندم و این بهترین پاداش برای انتظار من خواهد بود … اما او در یک ساعت نوشت که تصادف کرده است."
"او در شهر دیگری یک کودک بیمار دارد و باید زیاد کار کند و به آنجا سفر کند ، بنابراین او وقت ملاقات یکدیگر را ندارد"
"بعد از اینکه او من را در پنجره آرایشگاهم دید ، دچار تشنج شد. بیمارستان متوجه شد که این یک سرطان غیر قابل درمان است. و او نمی خواهد مرا به او ببندد. و من دیگر نمی توانم بدون او زندگی کنم."
اشتباه سوم ، وقتی امیدوارید بتوانید آن را دوباره انجام دهید:
"با من او متفاوت شد. و دیگر به زندگی گذشته خود برنمی گردد."
"من با عشق به او ثابت خواهم کرد که اختلاف 20 ساله ما هیچ معنایی ندارد"
"حالا او هیچ دوستی ندارد ، اما من با مثال خود نشان خواهم داد که دوستان خوب هستند"
اشتباه چهارم ، وقتی خود را از تجزیه و تحلیل اقدامات او منزوی می کنید ، و در آنها کل ماهیت او:
-او به جلسه نمی آید ، زیرا او وقت می گیرد و منتظر است که شما محکم و محکم روی او بنشینید.
-به دو دلیل به مدت دو روز ناپدید می شود.
- او چنین پولی را برای شما خرج می کند نه به خاطر زیبایی غیرطبیعی و عشق جهانی شما ، بلکه به این دلیل که در عوض شما را تصاحب می کند و شما را نابود می کند. و این برای روان بیمار او گرانتر از همه پول است.
- پشت عبارات مودبانه و کاملاً ساخته شده او نفرت ، نفرت و دوباره نفرت وجود دارد.
- او با شماست نه به این دلیل که شما فوق العاده و عاقل هستید ، بلکه به این دلیل که شما یک محرک قوی دارید که تراژدی درونی زندگی او را در او آغاز کرد. این می تواند ظاهر چشمان بی ته شما ، بندهای قرمز روی کفش های کتانی شما ، آدامس های طعم دار نعناع دیرول در دست چپ شما باشد ، یا رایحه عطر آرمانی شما که با دود سیگار مخلوط شده است … … ببینید که او چگونه نیاز دارد شما …
شما خودتان ، نه ، اما روح و جسم شما به عنوان وسیله ای برای انتقام ، بله. او با آن وسواس دارد. و شما قادر نخواهید بود تصویر بیمار او از جهان را بشکنید و به قلب او دست پیدا کنید.
تنها کاری که می توانید انجام دهید دویدن است.
بدون نگاه به عقب بدوید.
به عقب نگاه کن ، مرگ
شما وارد گفت و گو-مرگ خواهید شد.
مبارزه و مرگ را آغاز خواهید کرد.
ماهیت اصلی یک سایکوپات را درک کنید - گزارش بیماری همانطور که نامیده می شود بی فایده است. او همچنان مسیر آسیب خود را دنبال می کند و خود را واقعاً درست می داند. در عین حال ، خنک و متعادل باقی می ماند.
این طعم است … این است غارت ….
نویسنده: لیکا کنکویچ (Stavtseva)
توصیه شده:
جرم شما در مورد شما چه خواهد گفت یا چه کسی را می بخشیم؟
وضعیتی را در نظر بگیرید که افراد از هم جدا شده اند و یکی به وضوح است احساس آزردگی می کند . نارضایتی از والدین ، شریک ، دوست دختر ، یکی از عزیزان ، رئیس ، کارمند - مهم نیست. مهم این است که یک نفر احساس صدمه کند. یعنی ، او ناراحت است ، عملاً متقاعد شده است که طرف مقابل اشتباه می کند و با او - خوب و فوق العاده ، طرف دیگر به طور طبیعی بد است ، بی انصافانه رفتار کرد .
مرد در حال مرگ "خرید" می کند؟ شکست بازاریابی و بازگشت به شکر کوتاه با پسر شکرگزار
بدیهی است ، هر نویسنده ای که به چنین موضوعی پیچیده بپردازد ، دیدگاه های شخصی یا نزدیک خود را بیان می کند. من کاملاً جزمی صحبت خواهم کرد ، بدون قید و شرط "به نظر من" ، "به نظرم می رسد" ، "احتمالاً" و سایر یادآوری هایی که هیچ پاسخ نهایی ندارم.
دستکاری کنندگان در خانواده داستان دختری که "بسیار دوست" مادر در حال مرگ در حال مرگ است
مامان! من نمی توانم همیشه با تو زندگی کنم! بالاخره من تحصیلات عالی گرفتم ، دیپلم قرمز دارم! من دعوت شده ام تا در بهترین موسسه در زمینه آموزش کار کنم! - ناتاشا به مادرش فریاد زد. بیش از یک ساعت است که او و مادرش در حال بحث در مورد این موضوع هستند که او تصمیم گرفته است به مسکو برود و همه چیز برای او آماده است.
بدن شما از چه چیزی درد می گیرد و می خواهد به شما چه بگوید؟
بدن شما از چه چیزی درد می گیرد و می خواهد به شما چه بگوید؟ بدن یک تقلب از وضعیت درونی و جسمی ما است ، این جایی است که ما تمام احساسات و تجربیات خود را که باعث درد و سردرگمی شده است قرار می دهیم ، ترس هایی که نمی توانیم با آنها مقابله کنیم ، عصبانی که می تواند هم به دیگران و هم به دیگران هدایت شود.
این 5 حقیقت مغزی زندگی شما را تغییر خواهد داد
این 5 حقیقت مغزی زندگی شما را تغییر خواهد داد 1. مغز تفاوت بین واقعیت و تخیل را نمی بیند مغز به هر چیزی که فکر می کنید واکنش یکسانی نشان می دهد. از این نظر ، برای او هیچ تفاوتی بین واقعیت عینی و تخیلات شما وجود ندارد. به همین دلیل ، به اصطلاح اثر دارونما امکان پذیر است.