2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
نویسنده: ایلیا لاتیپوف
یکی از تله های آگاهی ما این است "من باید این را پیش بینی می کردم". به نظر می رسد انگشت اشاره برخی از داوران: "باید این را پیش بینی می کردی!" یک عبارت کاملاً ناامیدکننده برای خود و دیگران ، به این معنی که شما (یا دیگران) این توانایی را دارید که بدانید در آینده چه اتفاقی می افتد ، تمام پیامدهای احتمالی اقدامات خود را به طور دقیق محاسبه کرده و دقیقاً آنهایی را که در واکنش اتفاق می افتد انتخاب کنید. واقعیت این سرمایه گذاری محکوم به اضطراب مستمر است که به سمت آینده هدایت می شود ، و گناه دائمی برای آنچه می توانست پیش بینی کند - و پیش بینی نمی کرد. هر اشتباهی که صورت می گیرد ، شواهد مهلکی از حماقت / بی ارزشی شخص محسوب می شود. گویی توانایی شنا را داشتید ، اما از آن برای نجات غرق شدن عزیز خود استفاده نکردید. "من می توانستم پس انداز کنم - اما نکردم ، زیرا از مرغ تغذیه می کردم!" همان داستان با آینده نگری.
طرف دیگر هرگونه ایده در مورد امکان قوت مطلق ما بار ابدی گناه و شرم است. در عجله بین "باید" و "نمی توان" ، یک فرد از یک حالت افراطی به حالت دیگر می شتابد ، از فعالیت نامناسب و هیاهو تا فلج غیر فعال کامل. مردم از اتهامات بی تحرکی و بی تفاوتی بسیار می ترسند - و غالباً آنقدر سر و صدا می کنند که محدودیت های شایستگی خود را فراموش می کنند. به عنوان مثال ، بیرون کشیدن افرادی که در تصادف جاده ای مجروح شده اند ، از خودروها خارج می شود ، زمانی که بهتر است فقط در این نزدیکی ایستاده و تا رسیدن متخصصان به آنها دست نزنید. یا شکستن دنده در افرادی که سعی می کنند تنفس مصنوعی انجام دهند. تشخیص محدودیت های توانایی های شما دشوار است ، به ویژه هنگامی که این صدای متهم کننده به نظر می رسد: "می توانستید او را نجات دهید! من اهمیتی نمی دهم که شما پزشک نیستید و نمی توانید کاری را برای یک شخص انجام دهید - باید در همان ثانیه ها پزشک می شدید! یا مجبور شدید در اولین سال تحصیلی خود هنگام تدریس کمکهای اولیه خوب عمل کنید! " … من می توانستم ، باید …
جنبه دیگر - "من احساس کردم که اینطور خواهد بود ، چرا از شهود خود اطاعت نکردم!" Hindsight همچنین یک راه عالی برای سرزنش خود به دلیل عدم دانش کامل و کامل بودن برای شنیدن همه سیگنال ها و تشخیص دقیق علائم در بین آنها است. یک مانور حیله گری از فالگیران در همه زمان ها و اقوام: برای بیان مجموعه ای از نکات مبهم ، و پس از این واقعیت همه این پیش بینی های نامفهوم تحت آنچه اتفاق افتاده به شرح زیر است: می بینید ، من گفتم! فقط در اینجا "می بینید ، من می توانستم ، می دانستم ، اما نداشتم …" … و این فکر که ما می توانیم آینده را برنامه ریزی کنیم ، می توانیم عواقب احتمالی اقدامات خود را تجزیه و تحلیل کنیم ، اما هرگز آن را انجام نمی دهیم 100 ٪ ما احتمال این یا آن نتیجه رویدادها را افزایش می دهیم ، اما همیشه دو منطقه وجود دارد که نمی توانیم بر آنها تأثیر بگذاریم: منطقه عوامل نامشخص / ناشناخته و منطقه نقص ما.
سیگنال های آینده همیشه مبهم هستند و نمی توان آنها را به طور دقیق رمزگشایی کرد. دانش پس از این واقعیت همیشه غیرقابل انکار است دقیقاً به این دلیل که پس از همه چیز اتفاق افتاده است ، و نه "قبل". عجیب است که خود را در گذشته به خاطر خدا نبودن سرزنش کنیم ، با اطمینان می دانیم که همه چیز قبل از وقوع رویداد چگونه پیش می رود. اما این کاری است که بسیاری از مردم انجام می دهند. خود را به دلیل فقدان الوهیت اعدام کنند.
توصیه شده:
من قلم می خواهم ، یا قهقرا. وقتی احساس می کنید کوچک هستید چه باید بکنید؟
هر فردی در زندگی موقعیت هایی دارد که نمی خواهد به کار یا تحصیل برود و کارهای مهم "بزرگسالان" انجام دهد ، تمایلی غیرقابل مقاومت در احساس کوچک بودن وجود دارد (شما محبت و مراقبت می خواهید ، همه مشکلات و مشکلات زندگی را فراموش کنید). گاهی اوقات حتی ممکن است اختلال ایجاد شود یا نیاز ناخودآگاهی به استراحت و خواب طولانی مدت وجود داشته باشد.
خیانت در چیزهای کوچک: چگونه یاد می گیریم به خود خیانت کنیم
یکی از موضوعاتی که از نظر احساسی با آن به درمان می پردازند خیانت است (شوهر ، همسر ، معشوقه ، معشوقه ، دوست ، رئیس ، کارمند ، شریک تجاری و غیره). خیانت نقض وفاداری به کسی یا عدم انجام وظیفه در قبال کسی است. این ، اول از همه ، نقض تعهدات و توافقنامه ها (عمومی یا غیر عمومی) است.
درک مردم را بیاموزید! هر آنچه مردم می گویند واقعیت ندارد
من مطمئن هستم که هر یک از شما حداقل یکبار با موقعیتی روبرو شده اید که شخصی یک چیز را به شما می گوید ، اما کاری کاملاً متفاوت انجام می دهد. چرا این اتفاق می افتد؟ این یک دروغ ، ضعف ، ناامنی است … انگیزه افراد در این لحظه چیست؟ در زندگی ، درک افراد بسیار مهم است.
مردم و مردم
آنچه در روان درمانی اتفاق می افتد را می توان به دو قسمت بخش درمانگر و بخش مراجعه کننده تقسیم کرد. بله ، با هم ، این دو بخش چیزی کلی را تشکیل می دهند ، به نام اتحاد درمانی ، که به عنوان پیش نیاز تغییرات مطلوب در مشتری عمل می کند. این اتحاد شامل دو نفر ، دو شخصیت با مجموعه ویژگی های خاص خود ، دو واحد مستقل است.
درباره بالا رفتن از مردم و پازل کردن مردم
موفقیت ، اهداف ، دستاوردها - این کلمات در همه جای جهان مدرن یافت می شوند. برای یک فرد باهوش ، تحصیلکرده و در حال توسعه ، تلاش برای موفقیت ، تعیین اهداف جدید برای خود و دستیابی مداوم به آن ، به ترتیب چیزها است. اما اگر شما نیز به همان اندازه باهوش و در حال توسعه باشید ، اما مفاهیم تعیین اهداف ، غلبه بر ، دستیابی به دلایلی روح شما را گرم نمی کند ، بلکه برعکس - آنها شما را به حیرت وادار می کند و به طور کلی شما را از انجام حتی یک حرکت باز می دارد.