عدم تمایل به زندگی

تصویری: عدم تمایل به زندگی

تصویری: عدم تمایل به زندگی
تصویری: Dr holakouee | دکتر هلاکویی _ عدم تمایل به رابطه جنسی‌ و دلیل آن 2024, ممکن است
عدم تمایل به زندگی
عدم تمایل به زندگی
Anonim

به نظر می رسد هیچ چیز ارزشمندتر از زندگی یک انسان در جهان وجود ندارد ، اما ، با این وجود ، بسیاری از آنها حداقل یک بار در زندگی خود با فکر عدم تمایل به زندگی مورد بازدید قرار گرفتند.

در این مقاله ، ما در مورد تلاش های واقعی برای خودکشی صحبت نمی کنیم ، نه در مورد افسردگی بالینی و نه در مورد اختلالات مختلف شخصیتی ، که در آنها خطر شکست به طور قابل توجهی افزایش می یابد. ما در مورد "عدم تمایل به زندگی" در افراد سالم از نظر روانی صحبت خواهیم کرد. از یک طرف ، این موضوع ساده به نظر می رسد. از سوی دیگر ، حتی افراد سالم و از نظر ظاهری مرفه نیز گاهی خودکشی می کنند. این مرز باریک بین "خواستن" و "انجام دادن" است که می خواهم امروز با شما در مورد آن بحث کنم.

بین افکار خودکشی و "عدم تمایل به زندگی" یک تفاوت بسیار مهم وجود دارد. کلمه "بنابراین" اغلب می تواند به عبارت "من نمی خواهم زندگی کنم" در افراد سالم از نظر روانی اضافه شود. من نمی خواهم با این زندگی کنم. موافقم ، این خیلی تغییر می کند.

اگر به یک فرد سالم در وضعیت مشابه سناریوی متفاوت زندگی پیشنهاد شود ، او با خوشحالی با آن موافقت می کند. تصور کنید که کسی در حال حاضر با جادو شما را به جایی که می خواهید زندگی می کند می رساند ، وام شما را از پرداخت وام خودرو رهایی می دهد ، شریکی دوست داشتنی ، فرزندان مطیع ، والدین سالم و شغلی هیجان انگیز برای شما فراهم می کند. آیا از چنین فرصتی برای تغییر زندگی خودداری می کنید؟

یک فرد سالم از نظر روانی ، حتی در حالت خستگی ، نارضایتی و فورس ماژور ، می تواند وجود راهی برای خروج از این وضعیت را تشخیص دهد. فردی که در حالت اوج خودکشی قرار دارد از چنین فرصتی محروم است. او نمی خواهد به هیچ وجه زندگی کند. گویی او را باتلاقی نفوذ ناپذیر احاطه کرده است ، جایی که هر حرکتی فقط مرگ را تسریع می کند. در این حالت ، مغز از عملکرد خودداری می کند و شخص واقعاً نمی تواند چیزی را "ببیند و بفهمد". همانطور که در آینه های کج ، واقعیت اطراف به شکل مخدوش ظاهر می شود. و روانپزشک یا روان درمانگر می تواند در چنین شرایطی کمک کند. زیرا فقط یک متخصص با تحصیلات پزشکی می تواند افسردگی بالینی یا سایر اختلالات را تشخیص دهد که برای درمان آنها اصلاح دارو ضروری است.

اما آنچه ما در زندگی روزمره به اشتباه "افسردگی" می نامیم در واقع وضعیت یک فرد سالم است. این نوعی مکانیسم دفاعی است که نشان می دهد منابع ما رو به اتمام است. بی تفاوتی و احساس درماندگی همراهان مکرر نارضایتی از زندگی هستند. غم ، خستگی و گم شدن به عنوان "عدم تمایل به زندگی" تعبیر می شود. این حالت معمولاً برای شخصی است که در یک "گوشه" از زندگی قرار گرفته است ، او را از نظر و توانایی دیدن تصویر کامل از آنچه اتفاق می افتد ، ارزیابی منطقی اقدامات خود و واکنش دیگران محروم می کند. گاهی اوقات ، برای "چرخاندن" ، قدرت خود شما کافی نیست. و به کمک بستگان یا روانشناس نیاز است.

با وجود این واقعیت که اکثر افراد سالم که در مورد "عدم تمایل به زندگی" صحبت می کنند ، تمایل به خودکشی ندارند و اکثر آنها هرگز اقدام به خودکشی واقعی نمی کنند ، عبارت "من نمی خواهم زندگی کنم" همیشه شبیه به علامت کمک

بدترین کاری که در چنین شرایطی می توان انجام داد این است که ماسکی از شادی عمدی بپوشید و سعی کنید یک دوست یا خویشاوند مسخره را "برانگیخته" کنید. عبارات "یک پارچه نباش" ، "خودت را جمع کن" ، "شما یک مرد هستید" ، "شما بچه دارید" ، در واقع رفتارهای مثبت یا سازنده ای ندارند. تنها کاری که آنها انجام می دهند تشدید احساس گناه و برانگیختن اعتراض است. یعنی این عبارات به جای اینکه تبدیل به یک نجات برای مرد غرق شده شود ، سنگی بر گردن او می شود. فردی که در حالت ناامیدی قرار دارد ، "شما یک مرد هستید" را رها شده تصور می کند که "شما به اندازه کافی خوب نیستید و انتظارات را برآورده نمی کنید." و کسی که برای نجات "شما بچه دارید" فراخوانده می شود ، بار دیگر مسئولیتی را که او نمی تواند با آن کنار بیاید ، یادآوری می کند.

بنابراین چه کاری می توانید برای کمک به فردی که در حضور شما فکر "عدم تمایل به زندگی" را بیان کرده است ، انجام دهید؟

اول از همه ، فرد باید بتواند این "ناخواسته" را تشخیص داده و بشنود. روان انسان شکننده است. گاهی اوقات مرز بسیار ظریفی بین "افکار" و "مقاصد" وجود دارد. و برای یک فرد عادی دشوار است که تعیین کند این یا آن شرایط چیست.

همه افکار و مقاصد خود را مستقیماً فرمول بندی نمی کنند: "خودم را حلق آویز می کنم" ، "من به خانه می آیم و فر را روشن می کنم" یا "من آخر هفته رگ هایم را می برم." به عنوان یک قاعده ، این افکار دارای ماهیت محجبه هستند: "من چیزی نمی خواهم" ، "هیچ چیز خوشایند نیست" ، "من از همه چیز خسته شده ام" ، "چگونه این موضوع مرا اذیت کرد" ، "من نمی خوابم و بیدار نشو " این نشانگرها ممکن است تمایل واقعی برای خودکشی را نشان دهند یا ندهند. با این حال ، آنها قطعاً نشان می دهند که چیزی در زندگی یک فرد اشتباه است. و حتی اگر شما یک ناظر خارجی هستید ، همیشه می توانید ابراز همدردی و حمایت کنید: "آیا شما خوب هستید؟" ، "آیا می توانم در کاری به شما کمک کنم؟"

چیزی که یک نفر گفته است نباید به هیچ وجه بی ارزش شود. عبارات "این مزخرف است" ، "نگران کننده خواهد بود" ، "احمق بازی نکن" ، "هیستری نکن" چیزی بیشتر از تلاش برای کنار گذاشتن مشکل نیست. اما فقط در دوران کودکی است که کافی است چشم خود را ببندید تا پنهان شوید. در زندگی واقعی بزرگسالان ، این کار نمی کند.

اگر واقعاً می خواهید کمک کنید ، باید مشکل را بپذیرید. "می بینم که ناراحت هستید" ، "می فهمم چقدر برای شما سخت است" ، "حتی نمی توانم تصور کنم که چه چیزی را باید پشت سر بگذارید." این همان چیزی است که همدلی نامیده می شود - توانایی همدلی بدون انکار یا محکوم کردن.

با تشخیص وجود مشکلات ، بار سنگینی را از شخص بر می دارید - ترس اینکه آنها درک نکنند ، نپذیرند ، باور نکنند.

مرحله بعدی درخواست جزئیات است. بدون وقفه گوش دهید. ایجاد اعتماد. س questionsالات پیشرو بپرسید و در هیچ موردی ارزیابی خود را از آنچه گفته شد ارائه ندهید. برای شخصی که در حالت تعادل ظریف قرار دارد بسیار دشوار است که باز شود. او از محکومیت ، سوء تفاهم می ترسد ، مبهوت نمی داند چگونه شروع کند. سر تکان دادن ، تکان دادن ، و حمایت غیر کلامی (در آغوش گرفتن ، نزدیکتر نشستن ، برقراری ارتباط چشمی و حفظ آن). بگذارید شخص صحبت کند. هرچقدر که جریان لفظی برآمدگی های او بی نظم به نظر برسد ، این اولین قدم برای حل مشکل است.

راه حل های ممکن را مورد بحث قرار دهید. آنها قطعاً آنجا هستند. و اغلب متداول ترین آنها م mostثرترین هستند. دید خود را تحمیل نکنید در جستجوی راه حل های شخصی از شخص حمایت کنید. زور نزنید ، عجله نکنید ، به او زمان بدهید و منابع لازم را فراهم کنید - پشتیبانی ، پذیرش ، قضاوت نکردن و بی طرفی.

و اگر خود شما هستید چه؟ متوقف شوید و فکر کنید که میل شما به خودکشی در واقع با چه چیزی مرتبط است. هیچ کس جز خود شما به این سال پاسخ نمی دهد. و فقط خود شما می توانید تصمیم بگیرید که چگونه زمان اختصاص داده شده را در اختیار خود قرار دهید.

"عدم تمایل به زندگی" می تواند با هر چیزی همراه باشد - مشکلات مالی و اشتباهات در محل کار ، اختلال جنسیتی و مشکلات مربوط به عزت نفس ، جدایی از معشوق و ناتوانی در بدست آوردن خواسته شما. هر کدام آستانه درد خود را دارند و منابع محدود خود را دارند.

گاهی اوقات این شجاعت نوجوانانه است ، وقتی خودکشی چیزی شبیه یک عمل قهرمانانه از دسته "من به همه نشان می دهم که توانایی من چیست" را نشان می دهد. این شجاعت نیست - این حماقت است. شجاعت این است که بمانید و کاری را که شروع کرده اید به پایان برسانید ، کاری را که انجام داده اید و به عنوان یک عمل شناخته می شوید ، نه فرار چشمگیر از واقعیت.

گاهی اوقات ترحم نسبت به خود به این صورت - برای افراد بد فهمیده و ناشناخته - بیان می شود: "من می میرم ، و همه گریه می کنند و رنج می برند." نخواهد. آنها گریه می کنند و فراموش می کنند. اما شما دیگر نخواهید بود ، همانطور که فرصتی برای اثبات اینکه ارزش چیزی را دارید وجود نخواهد داشت.

و گاهی اوقات این نتیجه یک سری اقدامات اشتباه و عدم تمایل به پرداخت قبوض است. و سپس چیزی جز فرار از مسئولیت نیست.تنها مشکل این است که شما نمی توانید از خودتان فرار کنید ، و شخصاً مطمئن نیستم که مرگ نیازی به مسئولیت پذیری در قبال آنچه انجام داده اید را از بین می برد.

شرایط فرد هر چه که باشد تعیین می شود ، اظهار نیت خودکشی همیشه فریاد کمک است. گاهی اوقات ، بدون توجه به دیگران ، در آستانه تعادل ایجاد می کنیم. و هر کلمه ای می تواند مقیاس ها را در یک جهت یا طرف دیگر کج کند. بهتر است حرف شما مهربان باشد و البته ، من از تکرار اینکه چنین شرایطی به بهترین وجه با کمک یک متخصص کنترل می شود خسته نمی شوم. سلامت و شاد باشید.

توصیه شده: