رابطه جنسی ، عشق و چرا آنها همیشه با هم نیستند

فهرست مطالب:

تصویری: رابطه جنسی ، عشق و چرا آنها همیشه با هم نیستند

تصویری: رابطه جنسی ، عشق و چرا آنها همیشه با هم نیستند
تصویری: چطور میشه از انتخاب درست برای ازدواج اطمینان داشت؟ با رابطه جنسی یا هم خانه شدن؟ 2024, آوریل
رابطه جنسی ، عشق و چرا آنها همیشه با هم نیستند
رابطه جنسی ، عشق و چرا آنها همیشه با هم نیستند
Anonim

روان درمانگر ، تروما درمانی بدن محور

وقتی با این روبرو می شوم که چگونه مردم با خشونت مرزهای دیگران را می شکنند و همچنین با خشونت به خود اجازه می دهند که شکست بخورد - آنها آنچه را که نمی خواهند انجام می دهند ، از دیگران می خواهند که تغییر کنند ، نمی توانند رد کنند ، از دیگران می خواهند که به خاطر آنها برنامه های خود را نقض کنند ، و اگر این اتفاق نمی افتد ، آنها به طرز فجیعی آزرده می شوند ، شما ناگزیر شروع به فکر می کنید که چگونه با این مسئله برخورد کنید.

در دنیایی از مرزهای متلاشی شده و خشونت آمیز ، سخت است که کامل بمانید.

مانند این است که علاقه مندان به خودرو می گویند اگر طبق قوانین کشور ما رانندگی کنید ، بدترین خالق شرایط اضطراری خواهید بود.

اما اگر انبوهی از آهن ، اسب بخار و قوانین فیزیکی ناخالص در جاده بازی کنند ، در دنیای درونی همه فرایندها بسیار ظریف تر ، نامحسوس تر هستند ، اما این تخریب کمتری نمی کند.

چرا مرزها نمی توانند یکپارچه باقی بمانند ، چرا مردم سرسختانه دیگران را نادیده می گیرند و به خود آسیب می رسانند؟ چرا این اتفاق هر روز ، سال به سال ، اغلب در تمام زندگی شما رخ می دهد؟

روزی روزگاری ، بلافاصله پس از تولد ، مادر ، کودک را در آغوش گرفت ، با او یکی بود. مرز یک ، شامل دو مورد بود. و بله - فوق العاده ، گرم ، راحت بود و کودک احساس می کرد دوست داشتنی است. اما آیا همیشه در مورد همه اینطور است؟ نه ، نه همیشه.

بیشتر اوقات ، مادری که عشق بی قید و شرط را از والدین خود دریافت نکرده است ، معتقد نیست که فرزندش فقط به این دلیل که او وجود دارد و از او متولد شده خوب است.

اوه بله ، این یک موقعیت ایده آل خواهد بود ، اما هر مادری مقدس نیست.

او معتقد است که تنها زمانی می توان کودک را دوست داشت که او "خوب" باشد ، یعنی با ایده او در مورد اینکه چه نوع کودکی خوب است و از کدام فرد بزرگ می شود مطابقت دارد.

اگر کودک مطیع باشد ، یعنی مخالفت خود را نشان ندهد ، اگر کودک به سرعت آرام شود ، مطالبه گر نباشد ، هر چه داده می شود بخورد ، لبخند بزند و سالم باشد - بله ، کودک خوب است.

اما کجا دیده اید نوزادانی که یک طرفه خوب متولد شده اند؟ درست است ، هیچ جا.

بنابراین ، هنگامی که کودک گریه می کند و به توصیه های مادر پاسخ نمی دهد ، وقتی آنچه مادرش از او می خواهد را نمی خواهد ، وقتی عصبانی است ، تقاضا می کند ، پای خود را لمس می کند و می خواهد نیازهای خود را بشناسد ، که متفاوت از درک مادر از چه خوب است و چه بد ، در اینجا چنین کودکی اغلب رد می شود.

پرخاشگری ، حساسیت ، تمایلات جنسی ، هیجان ، فریادهای شادمانه یا هق هق های غم انگیز مورد نیاز مادر نیست. او فقط وقتی شما را دوست دارد که با او خوب باشید.

چرا پرخاشگری وجود دارد. گاهی اوقات جنسیت خود کودک توسط والدینی که انتظار پسر داشتند یا فقط دختر می خواستند به رسمیت شناخته نمی شود و کودک ناگهان متولد می شود نه آن چیزی که انتظار داشتند.

و اگر مادری یکبار آسیب جدی تری دیده باشد ، کودک قربانی خود را بر روی فرزند خود جابجا می کند و با نوزاد تازه متولد شده خود رفتار می کند ، نه مانند یک فرد تازه ظاهر شده ، بلکه با آن کودکی که آرامش در درون خود پیدا نکرده است. خودش ، مثل بچه ای که قبلاً بود. او سعی می کند فرزند خود را از طریق فرزندش نجات دهد ، یا اگر این امکان وجود ندارد ، سرانجام قربانی خود را بکشد. زیرا دردناک است - در تمام زندگی خود احساس کنید که یک فرد آسیب زا چه احساسی دارد ، و در عین حال به هیچ وجه واکنش نشان ندهید.

بنابراین ، عشق همان چیزی است که برای مادر اتفاق افتاده است. ادغام ، یا بهتر بگویم تزریق کودک به ساختار مادر. او من را دوست داشت وقتی که من چیزی بودم که او به من نیاز داشت. مهم نیست که من نبودم ، بلکه این که من مجبور بودم خودم را کنار بگذارم ، مهم این است که من آن را دوست داشتم.

این تنها عشقی است که اکثر فرزندان مادران مبتلا به ضربه های خودشیفته می شناسند.

و سعی کنید ثابت کنید که هیچ ربطی به عشق ندارد. و فقط باید به داستان یک نرگس که عاشق انعکاس ایده آل خود در آب می شود ، برسد.

غالبا ضربه خودشیفته (یعنی انکار ، طرد ، و در نتیجه توسعه نیافتگی ، "من" خود) برای تجربه غیرقابل دسترس است ، به صورت جداگانه ، با کمک ناخودآگاه ، که در لحظه رد "من" او توسط کودک انجام می شود ، تصمیماتی مانند "من دیگر هرگز اجازه نمی دهم این اتفاق بیفتد". در واقع ، او دیگر اجازه نمی دهد افراد دیگر به او نزدیک شوند ، وارد صمیمیت نمی شود ، گاهی او کسانی را انتخاب می کند که تمایلی به روابط نزدیک ندارند ، گاهی اوقات میل خود را برای نزدیک نشدن به دیگران نشان می دهد.

با بزرگ شدن ، این کودکان در روابط بزرگسالان خود نیز همین کار را می کنند.

یا آنها می خواهند که شریک بازتاب کاملی از آنها باشد ، یعنی او ، به عنوان او ، اصلاً وجود ندارد ، یا آنها خود را به عنوان خود نابود می کنند ، و این فرصت را به خود می دهند که فقط از شریک خود کپی کنند. یا اغلب آنها هر دو را انجام می دهند.

و حتی بیشتر آنها برای مدت طولانی رفته اند و نمی دانند واقعاً چه کسانی هستند.

و عشق به توانایی احساسات گرم فقط برای کسی تبدیل می شود که با شما یکسان است ، و در حال ادغام با شما است ، که نه مرزهای خود و نه خود را نمی شناسد.

و همه چیز خوب خواهد بود. فقط صمیمیت بدنی ، رابطه جنسی … خودجوش و بازیگوش ، پرشور و خشن ، عاشقانه و حریص ، سریع و ملایم ، این روند بدنی که نمی توان فریب داد ، تنها در صورتی امکان پذیر است که در ابتدا از هم جدا باشیم. شما فقط می توانید شخص دیگری را بخواهید ، کسی که آزاد است و در عین حال خودتان نیز آزاد باشید.

بنابراین ، و اغلب در نزدیکی ، رابطه جنسی غیرممکن می شود ، بازی دو بدن آزاد در همجوشی اولیه غیرممکن است.

بنابراین ، محبت و لطافت به دیگری غیرممکن است ، مانند خودتان.

احتمالاً می دانید که چنین مشکلاتی چگونه حل می شود.

این عشق به دست نیافتنی فرصتی عالی برای رنج کشیدن است ، اما همچنان آزادی را حفظ می کند.

عشق در خانواده و رابطه جنسی با معشوقه ای که بهتر است با او ازدواج نکنید ، زیرا همه چیز دوباره همان حالت قبلی خواهد بود.

عشق به کسی که شما را دوست ندارد از شما سوء استفاده می کند ، اما شما را آزادتر می گذارد تا اشتیاق خود را نسبت به او بیدار کنید.

در نتیجه ، خود عشق با همجوشی و جنس ، اشتیاق و میل - با آزادی ، که تنها در غیاب یک دوست عزیز به دست می آید ، چسبیده است.

ترومای خودشیفته قلب و اندام تناسلی را به طور صریح تقسیم می کند. این عشق و جنسیت را تقسیم می کند ، یعنی آنچه باید یکی باشد - بدن ما و توانایی عشق ورزیدن ، توانایی احساس و توانایی تجربه تحریک بدنی

عشق و احساسات دیگر چیزی است که ما همیشه تجربه می کنیم ، آنچه آزادانه در بدن جریان می یابد و آن را سرزندگی می کند.

افرادی که دچار آسیب های خودشیفته شده اند ، کسانی که زمانی "من واقعی" آنها رد شده و به عنوان "بد" شناخته شده بودند ، از این احتمال که اعتقاد داشته باشند می توانند همانطور که هستند دوست داشته شوند محروم هستند. و همچنین خود توانایی دوست داشتن دیگران.

مقدمه اصلی باقی مانده از دوران کودکی - من نمی توانم دوست داشته شوم - اینقدر عمیق نهفته است و به پایگاه اصلی تبدیل می شود که چنین شخصیتی بر اساس آن ساخته شده است.

چنین شخصی فقط با این ایده با دیگران ارتباط برقرار می کند ، با جهان و خود - من کسی هستم که نمی توان به این شکل دوست داشت. این تنها در صورتی امکان پذیر است که من شخص دیگری شوم. و هیچ کس دیگر خوب نیست تا زمانی که او آنطور شود که من می خواهم. از این گذشته ، من فقط می توانم بازتاب ایده آل خود را بپذیرم و دوست داشته باشم. نه سایه ، نه عیب ، نه زندگی در پایان.

عشق بدون عشق چنین است. آوردن رنج ، درد ، شک و تردید به خود.

خودتان را بپذیرید - چقدر سخت است وقتی از بدو تولد به یاد نمی آورید واقعاً چه کسی هستید ، چه نوع شخصی هستید …

به اشتراک بگذارید ، چطورید؟ آیا متوجه تمایل خود برای تغییر و تغییر دیگران شده اید ، آیا منتظر یک روز شاد هستید که کسی که در کنار شما است بالاخره شما را درک کند و همانطور که گفتید عمل کند؟

توصیه شده: