2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
عبارات مشت زدن موضوعی از کتاب من: "ABC فال فکری"
اگر کمی بخواهیم چقدر می توانیم انجام دهیم …؟
بهتر است صد بار فکر کنید و تنها آرزو کنید تا اینکه بعداً پشیمان شوید که صد بار آرزو کرد ، و یک فکر …
وقتی می خواهید به دیگران خدمت کنید ، باید بررسی کنید که ما از چه وضعیتی این کار را انجام می دهیم: تمایل به خدمت یا نبود خواسته های خودمان …
برای داشتن همه چیز ، فقط باید چیز درست را بخواهی …
اگر می خواهید چیزی را به خاطر بسپارید ، آنچه را که می خواهید به خاطر بسپارید فراموش کنید و به خاطر بسپارید …
خواسته های غیرواقعی ما چقدر با امکانات واقعی ما در تعارض است …!
وقتی چیزی را دریافت نمی کنیم ، آن را نمی خواهیم ، برای آن آمادگی نداریم ، یا فقط هنوز به آن نیاز نداریم …
یک "خواستن" ممکن است بد نباشد ، بد است ، وقتی تعداد زیادی از این "من می خواهم ، می خواهم ، می خواهم ، می خواهم" وجود دارد …
تمایل شهودی: آنچه ما به آن نیاز داریم بسیار آسان است با ایده ای که می خواهیم اشتباه گرفته شود …
خواسته های ما ، که دیر ، در زمان اشتباه و در مکان اشتباه برآورده می شوند ، می تواند منجر به رنج بیشتر شود …
اگر ما می خواستیم ، پس نظر خود را تغییر دادیم ، اما این خواسته به هر حال محقق شد ، شاید او نیز فاصله توقف خود را دارد ، فقط یک فاصله طولانی …
شخص دارای ذهنی است که بخواهد ، اما ذهن چندانی برای تجسم این خواسته ها وجود ندارد …
تمایلات بیش از حد ما را از لذت بردن از آنچه در حال حاضر داریم باز می دارد …
تمایل برای همیشه مطلوب بودن ، برای ما یک حالت بسیار مطلوب ، اما نه چندان مطلوب …
آرزو فقط یک پتانسیل پر انرژی است: خواسته های محقق شده باعث شادی می شوند ، خواسته های برآورده نشده - رنج …
تحقق خواسته ها دشوار می شود اگر پشت این خواسته هیچ خواسته دیگری نداریم …
خواسته های نزدیک ، پر از خون ما …
برای اینکه ناراحت نشویم اگر خواسته ما ناگهان محقق نشود ، اعتماد را از قبل با امید جایگزین می کنیم ، که رسیدن به خواسته ما را دشوار می کند …
گاهی خواسته های پرشور از تحقق آنها مطلوب ترند …
گاهی اوقات سرنوشت آنچه را که ما درخواست می کنیم به ما نمی دهد ، فقط به این دلیل که ما واقعاً به آن احتیاج نداریم …
خواسته های بیشتر ، درصد تحقق آنها کمتر است …
به محض اینکه میل به ضرورت تبدیل می شود ، یک تصادف غیر تصادفی بوجود می آید ، که افراد ، رویدادها و شرایط را برای تجسم خود به سمت ما می کشاند …
آرزو کردن بهتر از رویاپردازی است: خواسته ها مهمتر از رویاها هستند و بیشتر اوقات به حقیقت می پیوندند …
برای اینکه اقناع تا حد ممکن کارآمد عمل کند ، میل به متقاعدسازی نباید وجود داشته باشد تا آن را تقویت کند ، بلکه برعکس … غایب باشد …
اگر تمایلی وجود ندارد ، اما در حال حاضر نیاز است ، حتی دانش برای رسیدن به این خواسته مورد نیاز نیست …
تمایل به دانستن آنچه اتفاق می افتد گاهی اوقات با میل به رهایی از ترس از آینده همراه است …
میل را نمی توان اندازه گرفت ، فقط می توان آن را احساس کرد …
همه چیز خوب به سرعت به پایان می رسد ، زیرا ما آن را با میل خود شتاب می دهیم: به طوری که خوبی هرگز پایان نمی یابد …
در یک سوم اول زندگی خواسته هایی وجود دارد که ما در مورد آنها خواب می بینیم ، در ثانیه - آنها را مهار می کنیم و در سوم - آنها را به یاد می آوریم …
هیچ چیز دلپذیرتر از رویا ، هیچ چیز مطلوب تر از نیات ، و هیچ چیزی تحقق بخشنده تر از نیازها نیست …
با کمک احساسات ذهن و توانایی های ناخودآگاه ، خواسته ما ابتدا در آینده در سطوح ظریف تحقق می یابد و تنها پس از آن در زمان حال با آن ملاقات می کنیم …
خواسته ها دارویی هستند که برای فردی که دیگر چیزی نمی خواهد ضروری است …
توصیه شده:
آسایش خانه یک کف تمیز نیست ، بلکه یک سر تمیز شده از اعتقادات است
"حتی اگر شام نمی پزید ، من می توانم آن را تحمل کنم. اما به خاطر نارضایتی دائمی شما مرا وادار به رفتن به خانه نکنید. من می خواهم در خانه استراحت کنم ، نه اینکه همه چیز را مرتب کنم. " من این کلمات را از شوهرم شنیدم ، در پاسخ به سرزنش هایی که او اصلاً از تلاش های من در خانه داری قدردانی نمی کند.
"او یک احمق است!" (وقتی احمق توهین نیست ، بلکه بیان واقعیت است)
شاید یکی از معروف ترین و حتی محبوب ترین توهین های دوران کودکی "احمق" و "احمق" باشد. در تفاوت های روانی ارتباط با دختران ، اغلب می توان شنید: "او چنین احمقی است!" … احمق یک جمله تحقیرآمیز و بسیار توهین آمیز در مورد توانایی ذهنی است.
تمایل / عدم تمایل به تغییر
در کارهای عملی ، دیدگاه های متفاوتی در مورد تمایل به حل مشکل بین مراجعه کننده و درمانگر وجود دارد. در عمل ، از طرف روان درمانگر ، اغلب مشاهده می شود که مراجعه کننده آماده تغییر نیست و این را از طرف مشتری نمی فهمد ، زیرا او اعلام می کند (و اغلب واقعاً قصد دارد) آماده حل مشکل باشد.
جایی که رویاها گاهی اوقات منجر می شوند (نه شما)
یک روز صبح ، در حالی که در بالکن مشرف به اقیانوس از آمریکنو معطر با کمی دارچین می نوشید ، ناگهان متوجه می شوید که حال حاضر اطرافتان مال شما نیست. شما از لحظه جدایی غم انگیز از اولین عشق خود قهوه با دارچین می نوشید - زیرا او این را دوست داشت و قلب شکننده شما را شکست ، و آمادگی واقعیت غالباً ظالمانه را نداشت.
چرا گاهی اوقات ارزش صحبت در مورد احساسات شما را ندارد؟
به عنوان مثال ، می توانید با شخص دیگری ملاقات کنید و بگویید: "تو تمام زندگی من را خراب کردی." و به نوعی ساده تر خواهد شد. می توانید راه دیگری را انتخاب کنید - به اتاق خاصی بروید ، عینک بگذارید ، شخصی را که احساس به او خطاب شده است تصور کنید و مجموعه ظروف را بشکنید.