دختری با قیچی در سر

دختری با قیچی در سر
دختری با قیچی در سر
Anonim

"اگر حداقل چیزی در زندگی من آنطور که من دوست دارم نیست ، من نمی توانم از هیچ چیز دیگری خوشحال شوم. و از آنجا که تقریباً هرگز کامل نیست ، من اصلاً نمی توانم احساس خوشبختی کنم."

مشتری من ماریانا 33 ساله است (نام تغییر کرده است ، اجازه انتشار به دست آمده است). او به یاد می آورد که به نظر می رسد از کودکی چنین بوده است ، اما اخیراً نگرانی های زیادی در زندگی او وجود داشته است ، و این ویژگی به ویژه به شدت شروع به خودنمایی کرده است.

"اگر چیزی ناقص است ، پس نمی توانید از هیچ چیز خوشحال شوید" - اینگونه است که خود دختر نگرش خود را تعریف می کند.

می پرسم این نگرش در کجای بدن زندگی می کند و به نظر می رسد. ماریان می گوید این قیچی های بزرگی است که در سر او زندگی می کند. از دختر می خواهم که به طور ذهنی در جای قیچی بایستد. ماریان می گوید که آنها بسیار عصبانی هستند و می خواهند در گلوی او بمانند تا او را به خاطر ناقص بودن مجازات کند. می پرسم ماریان چند ساله است که قیچی می خواهد او را مجازات کند. دختر با اطمینان جواب می دهد: "هفت".

در نقاشی او اینگونه به نظر می رسند.

Image
Image

سپس از ماریانا می خواهم که تمام بزرگسالان قابل توجهی را که در این سن در کنار او بودند یک به یک در کنار قیچی قرار دهد: مادر ، پدر ، مادربزرگ. می پرسم چگونه با قیچی تعامل دارند. دختر پاسخ می دهد که والدین به هیچ وجه با هم تعامل ندارند و مادربزرگ قیچی را در دستان خود می گیرد و شروع می کند به زدن جلوی گلوی آنها.

ماریانا به یاد می آورد که صبح روز اول سپتامبر ، هنگامی که برای اولین بار باید به مدرسه می رفت ، مادربزرگش نخ هایی را از یقه لباس مدرسه بیرون می آورد و شروع به بریدن آنها روی دختر با قیچی بزرگ خیاط می کرد.

دختر مدتها خواب مدرسه می دید و با پیش بینی در محل رقصید و چیزی خواند ، و سپس مادربزرگ در قلبش گفت: "چگونه می توانید خوشحال باشید اگر نخ ها از یقه شما بیرون آمده اند؟ یک دختر همیشه باید کامل باشد! و اگر نمی خواهی من با قیچی گلوی تو را سوراخ کنم ، برنگرد!"

سپس ما پیش بینی های مادربزرگ را در ناخودآگاه ماریانا به نمایندگی از والدین داخلی خود می گوییم: مادر بزرگ ، من نگرش شما را به شما برمی گردانم و به شما اجازه می دهم از زندگی لذت ببرید ، حتی اگر ناقص باشید. دختر می گوید مادربزرگ کت و شلوار رسمی خود را در می آورد ، تی شرت و شورت می پوشد ، موهایش را شل می کند و با شادی شروع به رقصیدن برای گروه Combination می کند.

سپس می پرسم قیچی اکنون چگونه است (برای نصب مادربزرگ ماریانا معنی دار است). دختر پاسخ می دهد که آنها به پروانه های زیبا تبدیل شده و جای قیچی را در سر خود گرفته اند.

Image
Image

قابل توجه است که پروانه ها بسیار کمتر از قیچی با دقت و مرتب کشیده می شوند و تمایل ندارند "کامل" به نظر برسند.

ماریان گفت که او موجی از انرژی شادی را تجربه می کند و می خواهد بخندد و برقصد. گونه هایش صورتی شد ، چشمانش برق زد.

دختر احساس می کند که اکنون می تواند شادی کند ، حتی اگر خود او یا چیزی در زندگی او ناقص باشد. سپس ما با سایر احساسات و نگرش های منفی ماریان به کار خود ادامه دادیم.

توصیه شده: