آسیب های دوران کودکی از دست دادن پدر چگونه بر زندگی یک زن بالغ تأثیر می گذارد

فهرست مطالب:

تصویری: آسیب های دوران کودکی از دست دادن پدر چگونه بر زندگی یک زن بالغ تأثیر می گذارد

تصویری: آسیب های دوران کودکی از دست دادن پدر چگونه بر زندگی یک زن بالغ تأثیر می گذارد
تصویری: 10 نشانه خیانت زنان در زندگی زناشویی از نظر متخصصان روان شناسی - کابل پلس | Kabul Plus 2024, آوریل
آسیب های دوران کودکی از دست دادن پدر چگونه بر زندگی یک زن بالغ تأثیر می گذارد
آسیب های دوران کودکی از دست دادن پدر چگونه بر زندگی یک زن بالغ تأثیر می گذارد
Anonim

داستان یک مشاوره با استفاده از کارتهای استعاری (در متن تصاویر ارائه شده توسط تصویر به مقاله ذکر شده است).

- عصر بخیر ، مارینا ، چرا اینقدر هیجان زده ای؟

- سلام! حالم بد است!

- چه بد است ، توضیح دهید.

همه چیز بد است

- بطور دقیق تر ، لطفا.

من نمی دانم چرا زندگی می کنم و احساس تنهایی می کنم ، اگرچه اخیراً رابطه ای برقرار کرده ام ، اما شریک زندگی ام به چیزی احتیاج ندارد ، به دلایلی آینده ای با او وجود ندارد … او مستقیماً آن را به من گفت! پس از آن من امیدم را از دست دادم و در حالت جدایی روحی از او هستم ، اگرچه احساسات متقابل وجود دارد. خیلی اذیتم می کنه

- آیا جدایی لازم است؟

فکر می کنم بله

پس باید از فرصتی برای ملاقات با مرد مناسب تری برای خود خوشحال باشید.

خوشحال نیستم ، زیرا دیگر نمی خواهم به دنبال کسی باشم ، از روابط و امیدهای بیهوده به آینده خسته شده ام ، از جستجوی مرد مناسب ، هنوز اینطور نیست

- شاید شما می خواهید تنها باشید؟

نه! من نمی خواهم تنها باشم

- پس چه خروجی می بینی؟

نمی دانم…

- اجازه دهید از یک سرنخ استعاری استفاده کنیم (اولین کارت را در تصویر ببینید).

من برای خود نفرت می بینم ، زیرا به کمک نیاز دارم و نمی توانم به تنهایی کنار بیایم (گریه می کند)

- من به شما کمک می کنم تا آن را مشخص کنید. دقیقاً به چه چیزی نیاز دارید؟

نمی دانم…

- کارت دوم (تصویر را ببینید).

با توجه به تصویر ، باید با روابط معتاد خداحافظی کنم. با این حال ، من نمی توانم با این مرد خداحافظی کنم! (گریان)

- آیا می توانید نگرش خود را نسبت به روابط با او تغییر دهید؟ شاید با کمک آن بتوانید با اعتیاد کنار بیایید؟

نمیدونم چطور !؟

- کارت سوم (تصویر را ببینید).

به نظر می رسد که در چهره او به پدری نیاز دارم که بار مشکلات داخلی ، راحتی ، حمایت را بر دوش بکشد

- پدر نداشتی؟

بله ، از سن نه سالگی ، پدر و مادرم طلاق گرفتند

- دلت برای پدرت تنگ شده بود؟ در کودکی دلت برای او تنگ شده بود؟

واقعا دلم براش تنگ شده بود! آن زمان خیلی گریه کردم ، نفهمیدم چرا والدینم از هم جدا شدند … انگار بعد از طلاق آنها جایگزین شده بودم. من از یک کودک سرزنده و شاد به یک دختر دائماً غمگین و کینه توز تبدیل شدم. به نظر می رسد آن زمان تمام جهان می خواستند مرا آزرده کنند ، من هر روز گریه می کردم …

"دلت برای محافظت از پدرت تنگ شده بود؟"

بله ، بدیهی است که کافی نیست! و اکنون ، ظاهراً ، این ضعف و خلاء محافظت نشده در درون من باقی مانده است ، که من سعی می کنم با یک مرد وصله کنم … اما او نباید مسئول پدرم باشد! درست نیست! اما ناگهان متوجه شدم که همه مردان من به طور پیشینی مقصر این واقعیت هستند که پدرم در دوران کودکی از من محافظت نکرده است ، و این که دائماً در درون من حمایت نمی شود. به هر حال ، کمرم (ستون فقرات) اغلب درد می کند ، من خواندم که این به معنای عدم حمایت داخلی است. با این حال ، بسیار آزاردهنده است که در تمام طول عمر فقط به خودتان تکیه کنید. بسیار ناامید کننده

- آیا محکم "روی پای خود" هستید؟

بله خدا را شکر! من مستقل هستم ، شغل خوب ، مورد علاقه ، تحصیلات ، آپارتمان خودم را دارم. من آنطور که می خواهم زندگی می کنم ، سفر می کنم ، اغلب خودم را دوست دارم و سعی می کنم تا جایی که ممکن است چیزی را از خودم دریغ نکنم

- چرا در این مرحله از زندگی به حمایت مرد نیاز دارید؟

نمی دانم ، شاید برایم آرام تر باشد. من اغلب بدون هیچ دلیلی نگران می شوم ، وحشت می کنم … یا گاهی اوقات همه چیز در ذهن من آشفته می شود: من نمی خواهم تنها باشم ، اما همچنین برای من بسیار دشوار است که اجازه دهم مردان به من مراجعه کنند. اما احتمالاً یکی بهتر است …

- بنابراین کدام گزینه را انتخاب می کنید؟

اگر من تنهایی را انتخاب می کنم ، بگذارید این مرد ، که اکنون بدون آینده دارم ، فقط دوست من باشد. او به عنوان یک دوست بسیار خوب است و می توانید در شرایط سخت به او اعتماد کنید ، او بیش از یک بار با توجه و حمایت خود این را نشان داده است

- الان احساس بهتری داری؟

به نظر می رسد ، بله … به نوعی همه چیز در ذهن من جا گرفت … آرام شد …

- پدرت چطور؟ آیا از او کینه داری؟

بله ، نه … من می فهمم که او و مادرم نمی توانند با هم زندگی کنند ، آنها به طور جداگانه حق خوشبختی داشتند … فکر می کنم برای آنها بدتر از این باشد

- الان چه احساسی داری؟

چنین آرامش خالی در داخل ، اما من دیگر تمایلی ندارم که این خلأ را با کسی وصل کنم … حتی از چیزی که قبلاً از یک مرد انتظار داشتم که بار مسئولیت را به جای پدرم به دوش بکشد ، کمی شرمنده هستم.. اکنون به وضوح می بینم: به نظر می رسید که مرد کجا و پدرم کجاست ، آنها تقسیم شده اند

- و در مورد آینده چطور ، آیا شما را ناراحت می کند که مرد شما چیز جدی نمی خواهد؟

من فکر می کنم ، تا زمانی که من اکنون هستم: با عذاب و درک نادرست از خودم ، وحشت و سردرگمی ، هیچ مرد عادی آینده ای نمی خواهد. بی ثباتی در داخل بی ثباتی در خارج را به خود جلب می کند …

- دختر باهوش!

توصیه شده: