2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
یکی از غم انگیزترین داستانهایی که فرد باید در درمان با آن روبرو شود ، داستان دختری است که خیلی زود بالغ شد. دختری که باید برای مادر شیرخوارش مادر می شد ، زیرا چاره دیگری نداشت ، حق بیان خواسته هایش را نداشت. دختری که کودکی نداشت.
این امر در خانواده هایی اتفاق می افتد که مادر نقش قربانی را بازی می کند که بیش از حد به عشق و حمایت نیاز دارد - آنقدر که این حق را از دخترش می گیرد (به جای دادن ، فقط می گیرد و مطالبه می کند). این گرسنگی است که یک دختر هرگز نمی تواند آن را برطرف کند ، اما همچنان قربانی خود را در محراب رنج مادر خود قربانی می کند … مسئولیت خوشبختی دیگران را بر دوش فرزند شکننده خود می گذارد. تبدیل شدن به حمایت عاطفی ، عشق بی قید و شرط ، بهترین دوست یا روان درمانگر.
دختر خود را فراموش می کند ، نیازهای خود را که برای رشد لازم است سرکوب می کند تا بتواند نیازهای مادر خود را برآورده کند و احساسات خود را مهار کند ، به عنوان مثال. آنچه را که مادر باید در رابطه با فرزندش انجام دهد ، انجام دهد.
چنین دختری تأیید خود را به عنوان یک فرد جداگانه ، به عنوان یک شخص دریافت نمی کند ؛ او فقط در نتیجه انجام برخی از کارها تأیید و تأیید می کند. به عنوان مثال ، تسکین درد ، زیرا مادر از دخترش انتظار دارد که به مشکلات او گوش دهد ، آنها را تسکین دهد ، به آرامش برسد ، به مبارزه با ترس های خود کمک کند ، زیرا او نمی تواند به تنهایی با این مشکل کنار بیاید - او بسیار ضعیف ، آسیب پذیر است و نه سازگار با زندگی … دختر او را باور می کند. نقش نجات دهنده را بر عهده می گیرد ، زیرا این تنها راه برای به رسمیت شناختن یا تأیید است. او خود را به خاطر نیازهای خود سرزنش می کند. به عنوان واسطه عمل می کند (بین مادر و پدر ، مادر و مادر بزرگ ، مادر و جهان خارج).
این تغییر نقش ها برای دختر آسیب زا است و تاثیری ماندگار بر عزت نفس ، اعتماد به نفس و ارزش خود دارد. او فکر می کند که مادرش تنها در صورتی مراقبت از او را آغاز می کند که او بسیار خوب ، بسیار مطیع ، بسیار قوی باشد و به چیزی احتیاج نداشته باشد. اما او همیشه به اندازه کافی خوب نیست و پیام "عشق مادر به همه" را به بزرگسالی منتقل می کند. متقاعد شده اند که عشق ، پذیرش ، تأیید و حمایت در این جهان بسیار محدود است … و برای بدست آوردن آنها کار بسیار سختی لازم است. و این یک واقعیت نیست که شما سزاوار آن هستید. با ایجاد و درگیر کردن موقعیت هایی که این باور را تأیید می کند.
در روابط با جنس مخالف ، او همچنان مسئولیت کامل خود را - برای مشکلات مرد ، احساسات ، سلامتی … زندگی او - بر عهده خواهد گرفت. او می تواند نقش مادری را برای یک مرد شیرخوار بازی کند ، مشکلات او را حل کند ، به خودش اجازه نمی دهد آرامش پیدا کند و آسیب پذیر شود. غیر معمول نیست که چنین مردی روی کاناپه دراز بکشد یا "رقص" بازی کند و فرصتی را برای تأمین خانواده دخترش فراهم کند که خیلی زود بالغ شده است.
همانطور که در رابطه با مادر ، او نقش قوی ایفا خواهد کرد. او خواهد ترسید که مانند مادرش خیلی راحت ناراحت شود ، بنابراین حقیقت ، احساسات و خستگی خود را پنهان می کند.
او انکار می کند که رابطه با مادرش بر زندگی او تأثیر گذاشته است ، زیرا مادر شیرخوار اغلب او را متهم و شرمنده می کرد و عمیقا خط می کشید: "آیا جرات نمی کنی مادرت را سرزنش کنی!" ، که در حال حاضر شما را تحمل می کند و در مورد آن سکوت می کنید. درد خودت دردی که فقط مادر مسئول آن است. اما دختر ترجیح می دهد احساس شرم و نفرت از خود را تحمل کند تا اینکه در برابر مادرش گناه کند و اجازه دهد به او عصبانی شود. زیرا توهم یک مادر خوب را برای او حفظ می کند (با خجالت کشیدن ، او فکر می کند که تحت مراقبت مادر قرار می گیرد … حتی در این صورت).
در درمان ضربه مادر ، بسیار مهم است که گناه مادر خود را بپذیرید ، زیرا در غیر این صورت دختر دائماً احساس می کند که چیزی در مورد او اشتباه است ، او بد است یا به نوعی نقص دارد.
مهم است که مسئولیت درد مادر را به او بازگردانیم و به امید پر کردن حفره بی پایان خود ، از قربانی کردن خود دست برداریم. دختر قادر به پر کردن آن نیست - تنها چیزی که می تواند درد مادر را برآورده کند ، تغییراتی است که تنها با ابتکار خود می تواند برای خود او اتفاق بیفتد.
هنگامی که دختر دردی را که برای او خواسته بود به مادر باز می گرداند ، و یک زندگی سالم را به وجود می آورد ، جایی که یک فرد بزرگسال مادر است ، نه یک کودک ، سرانجام می تواند مسئولیت کامل کارکردن از طریق این ضربه و گذراندن احساسات قوی را بر عهده بگیرد ، تشخیص دهید که چگونه همه اینها بر زندگی او تأثیر می گذارد ، یاد بگیرید که از مرزهای خود دفاع کنید و انتخابهای جدیدی انجام دهید که با ساختار درونی او مطابقت داشته باشد.
و سپس قدرت به راحتی و به سادگی ظاهر می شود که به مادر بگوید وقتی می خواهد به طور عادی دستکاری کند: "من دخترت هستم ، و تو مادرم هستی. من کوچک هستم - و شما یک بزرگسال هستید. خیلی دوستت دارم ، اما نمی توانم زخم تو را التیام دهم. " و احساس کنید شانه های شما راست می شوند.
توصیه شده:
درباره کسانی که زود از دوران کودکی خود محروم بودند. و همچنین بزرگسالی
بچه هایی هستند که خیلی زود بالغ شده اند. آنها بزرگ شدند زیرا هیچ بزرگسال قابل اعتمادی وجود نداشت ، والدینی که می توانستند در کنار آنها به آنها اعتماد کنند. مشروب ، غیرقابل پیش بینی ، گاهی مست ، گاهی هوشیار بابا. مامان ، که در 5 سالگی رفت تا با برادر نوزادش بنشیند و اگر دخترش وظایف "
زود؟ دیر؟ به موقع؟ هنجار و نه هنجار در رشد کودک
در 5 اکتبر ، در مدرسه والدین آگاهانه بزرگ ، یک سخنرانی توسط روانشناس کودک و خانواده کاترینا موراشوا "زود؟ دیر؟ به موقع؟ هنجار و نه هنجار در رشد کودک. " ما متن و ضبط صوتی سخنرانی را به خوانندگان "Pravmir" ارائه می دهیم. هنجار:
درباره کسانی که زود بلوغ کردند. اما هرگز رشد نکرد
بچه هایی هستند که خیلی زود بالغ شده اند. آنها بزرگ شدند زیرا هیچ بزرگسال قابل اعتمادی وجود نداشت ، والدینی که می توانستند در کنار آنها به آنها اعتماد کنند. مشروب ، غیرقابل پیش بینی ، گاهی مست ، گاهی هوشیار بابا. مامان ، که در 5 سالگی رفت تا با برادر نوزادش بنشیند و اگر دخترش وظایف "
اگر دختری "خیلی شبیه مادرم است"
وقتی بچه ها با والدین خود تفاوت زیادی دارند ، چنین چیزی وجود دارد! و گاهی اوقات این تفاوت شبیه "فقط مثل تو نیست" است. مادری می تواند عاشقانی داشته باشد ، و دختری "قدیس" بزرگ می شود ، مادری می تواند خانه ای تمیز داشته باشد - دختری اصلاً از نظافت بیزار است ، مادری می تواند شغل خود را دوست داشته باشد - و دختری می تواند طرفدار کانون باشد.
سکته نکرده؟ چرا من اینقدر زود ازدواج کردم (ازدواج کردم)؟ دلایل اندیشه برای مردان و زنان در ازدواج
راه نرفتی بالا؟ چرا من زود ازدواج کردم (ازدواج کردم)؟ داستانهای واقعی (حروف): پیتر ، 30 ساله ، سن پترزبورگ. من پنج سال است ازدواج کرده ام. همسرم از من کاملاً راضی است ، من حتی روابط بسیار خوبی با والدینش دارم. من فکر می کنم مشکل من این است که در دو سال گذشته درآمد زیادی را شروع کرده ام.