چگونه دختری با مادرش ازدواج کرد جدایی زن از مادر

فهرست مطالب:

تصویری: چگونه دختری با مادرش ازدواج کرد جدایی زن از مادر

تصویری: چگونه دختری با مادرش ازدواج کرد جدایی زن از مادر
تصویری: ازدواج با مطلقه - دکتر آزیتا ساعیان 2024, آوریل
چگونه دختری با مادرش ازدواج کرد جدایی زن از مادر
چگونه دختری با مادرش ازدواج کرد جدایی زن از مادر
Anonim

اغلب اتفاق می افتد که یک زن به طور رسمی با مردی ازدواج می کند ، اما از نظر روانشناسی با مادر محبوبش ازدواج می کند.

- مامان ، چی بپوشم؟ آیا این لباس مناسب است؟

- مامان ، شوهرم به من توهین کرد.

- مامان ، مراقب فرزندانمان در حالی که هر دو سرکار هستیم.

- مامان ، ما بدون تو نمی تونیم این کار رو بکنیم.

- مامان ، مامان ، مامان ، مامان …

و این اشکالی ندارد که یک زن در حال حاضر بیش از 25 یا حتی بیش از 40 سال دارد. گویی بدون مادر خود نمی تواند قدم بگذارد ، انگار که هنوز 10 ساله است.

و مامان خوشحال می شود امتحان کند.

در کودکی ، مادرم تکرار می کرد:

"شما خودتان نمی توانید این کار را انجام دهید ، اما خودتان چه کاری می توانید انجام دهید؟ تو بدشانسی دخترم همه تصمیمات شما اشتباه است. و من به شما گفتم. همیشه به حرف مادر گوش کن ، مادر بهتر می داند."

در نتیجه چنین پیام هایی ، یک دختر بالغ محکم به مادرش وابسته است. او کاملاً به درماندگی خود در زندگی بزرگسالی اطمینان دارد:

"بهتر است از مادرم بپرسم ، وگرنه دوباره جوجه ها را مسخره می کنم."

نتیجه:

"مامان غیر قابل تعویض است." اشکالی ندارد که شوهر با نگرانی به همسر و مادرش نگاه کند و در سکوت به وضوح توضیح دهد: "مادر شما در زندگی ما زیاد است ، من با دوستان می روم آبجو بخورم."

در کودکی ، مادرم تکرار می کرد:

"هیچ کس شما را بیشتر از مادر شما دوست نخواهد داشت ، شما فقط یک مادر دارید و او نزدیکترین و ارزشمندترین فرد برای شما است. مامان آنقدر تو را دوست دارد که جانش را به خاطر تو خواهد داد. تو معنی زندگی من هستی دختر مراقب مامانت باش ، ناراحتش نکن."

دختر که از کودکی با شعارهای مادر تغذیه شده است ، نمی تواند به مادرش بگوید: "نه ، من خیلی راحت نیستم ، این را نمی خواهم. مامان ، من دوست دارم با شوهرم بمونم. تعمیر شما می تواند منتظر بماند."

اما نه! "اگر موجود مقدس ناراحت شود و صحبت با من را متوقف کند ، وگرنه ، خدا نکند ، از این واقعیت می میرد که من با ذهنم زندگی می کنم و اول از همه نیازهایم را برآورده می کنم. بله ، و من خودم و نیازهای خودم را ندارم ، و وقتی به دنیا آمدم ، نداشتم. و هیچ چیز به خودی خود وجود ندارد. بهتر است سکوت کنیم. مامان مقدس است. من برای همه چیز از مادرم سپاسگزارم و اکنون تابوت زندگی ام را مدیون او هستم. مامان زندگی کرد ، او را بزرگ کرد ، رنج برد ، به خاطر من از پدر جدا نشد ، به خاطر من حرفه ای نکرد ، سالها برای خود چیزهایی خریداری نکرد. چگونه می توانم به مادرم بگویم که نمی خواهم برای کریسمس به خانه او بروم؟"

نتیجه: "مامان قهرمان است. مامان ایده آل است. مامان مقدس است. مامان بر زندگی دخترش قدرت دارد. دختر همیشه تحت کنترل مادر است."

مادرم در کودکی می گفت:

"همه چیز را به مادرت بگو هیچ رازی از طرف مادر نباید وجود داشته باشد. مادر همیشه به کمک شما می آید ، شما فقط تماس بگیرید."

دختر با اعتقاد به مادرش ، مادر محبوب خود را به عروس می آورد ، و سپس ناگهان او آن را دوست نخواهد داشت. با شوهرت کنار نمیای؟ دختر به سوی مادرش می دوید و او خوشحال است که سعی می کند روغن را به آتش اضافه کند: "چرا او اینقدر دیر از سر کار به خانه می آید. وگرنه او چگونه کسی دارد؟"

نتیجه: "مادر بهترین دوست جهان است." با شوهرش ، فاصله بیشتر و بیشتر می شود. من اصلا سکس نمیخوام شوهر دائماً از راه رفتن ناراضی است ، در محل کار با دوستانش ناپدید شد."

درنتیجه بله! یک مرد به یک زن بالغ نیاز دارد ، نه کودکی که توسط بند ناف احساس گناه و درماندگی به مادرش بسته شده باشد. مردان معمولی با کودکان نمی خوابند! و کودکان عادی با مردان بالغ نمی خوابند! بنابراین ، به طور کلی ، همه چیز خوب است و همه چیز سر جای خود است.

چنین ازدواجی با صورت فلکی: مادرشوهر ، زن-شوهر و فرزند ، در نتیجه ، صفر می شود. از آنجا که مادر شوهر سیستم خانواده جوان را صفر می کند ، آن را زیر خودش خرد می کند.

در واقع ، او مردی را از ازدواج با دخترش بیرون می کشد و سرسختانه جای او را می گیرد. البته او می تواند دامادی را قبول کند ، در صورت موافقت او. و اگر نوزاد باشد موافقت می کند. تصویر در این مورد به این شکل است: مادر شوهر مادر بزرگ سه فرزند است: دختر ، شوهر و نوه اش.

اگر مادر بزرگ مرد و شوهر نداشته باشد ، وضعیت بدتر می شود.تمام توجه او به دختر و نوه اش معطوف می شود و او به معنای واقعی کلمه ، مانند یک سرطان ، در حال خوردن ازدواج دخترش است.

اما ، اگر مردی حداقل یک قطره سلامتی در مغز خود داشته باشد ، در این صورت با مادر شوهرش می جنگد ، می جنگد و در انتها می رود.

یک سیستم خانواده جوان باید مرزهای مشخصی را با هر دو سیستم فرزندپروری ایجاد کند. همسران جوان تنها در صورتي كه از نظر رواني از والدين خود جدا باشند ، مي توانند از سيستم فرزندپروري كمك بگيرند و در هر زمان بتوانند بدون احساس گناه و ترس از دست دادن حمايت بزرگترها ، به والدين و نسل بزرگتر خود "نه" و "بس كن" بگويند. نسل.

جدایی روانشناختی از نسل قدیم زمانی اتفاق می افتد که شما با آرامش از والدین خود امتناع می کنید ، علیرغم این واقعیت که آنها در زمان و پول خود به شما کمک می کنند ، و اگر امتناع کنید ، نمی ترسید که بر اساس احساس شکست توسط والدین خود دستکاری شوید. ، قدردانی ، گناه و ترس از دست دادن ارتباطات ، عشق و کمک.

جدایی روانی زمانی است که شما در زندگی خود آزاد هستید ، هنگامی که احساس نمی کنید در وابستگی وابسته به والدین خود به دام افتاده اید و از شنیدن سرزنش ناسپاسی نمی ترسید.

به خاطر داشته باشید که شما هیچ چیزی را به زور به والدین خود بدهکار نیستید. شما فقط می توانید عشق خود را به صورت داوطلبانه بدون فشار و دستکاری آنها به آنها بدهید.

و فقط آنچه را که داری بده! عشق به وظیفه خشونت است!

روانشناس یولیا لاتوننکو.

توصیه شده: