2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
اگر با مردم احساس بدی داشته باشم ، پس من درونگرا هستم؟ یا چرا می توانید از برقراری ارتباط با مردم خسته شوید؟
من همیشه خودم را درون گرا می دانستم. من این را قضاوت کردم زیرا نمی توانم برای مدت طولانی با مردم باشم. در برخی مواقع ، من خسته می شوم ، با تخیلات محصور شده ام و دردناک می خواهم تنها باشم. پنج یا هفت سال پیش واقعاً بد بود. یک جلسه کوچک می تواند تمام آب میوه ها را از من دور کند ، سپس می توانم دو روز بهبود یابم. اکنون که چهار سال است تحت درمان هستم و تمرین پخش را انجام می دهم ، همه چیز بسیار تغییر کرده است. من هنوز عاشق تنهایی هستم ، اما تجربه من از بودن در کنار مردم تغییر کرده است. دیگر چنین تنش شدیدی وجود ندارد. شروع به لذت بردن بیشتر از ارتباط کردم. من بیش از حد شادی خود را از ارتباط با حضور درمان و تئاتر پخش در زندگی من مرتبط می کنم. با گذشت سالها ، من یاد گرفتم که به خودم توجه داشته باشم و از خودم مراقبت کنم. خواسته های من را در ارتباط پیگیری کرده و با آنها تماس بگیرید و بر این اساس تماس را برای من بهتر تغییر دهید.
یاد گرفتم خواسته هایم را بشنوم و به آنها پاسخ دهم. البته گروه درمانی کار بسیار خوبی انجام داده است. جایی که با 8 تا 12 نفر (در ابتدا کاملاً ناآشنا) پیشنهاد می شود در مورد احساسات خود صحبت کنند. و می دانید که به انجام آن عادت کرده اید. قبلاً ، وقتی در بین مردم بودم ، بلافاصله تنش می کردم. انگار یک لامپ در مغز من روشن شد: "توجه ، مردم ، شما باید جالب باشید ، آنها نباید حدس بزنند که شما وحشی هستید." و حالت "برای مردم" روشن شد ، جایی که من به شدت از خودم جدا شده بودم و همه کارها را برای ایجاد احساس خوب در کنارم انجام دادم. اکنون من در مورد اینکه چرا این کار را کردم عمیق نمی شوم ، واضح است که همه اینها در دوران کودکی و همه چیز شکل گرفته است. نکته در این نیست ، بلکه در این واقعیت است که از چنین ارتباطی شادی کمی وجود داشت. اما من هم نمی خواستم کاملاً تنها باشم. سپس جهان من شامل افراط و تفریط بود: تنهایی کامل یا ارتباط شدید ، هر بار بعد از آن فکر می کردم که آیا هنوز باید تنهایی کامل را انتخاب کنم ، اگر بعد از برقراری ارتباط احساس بدی داشته باشم.
اما به تدریج شروع به شنیدن خواسته هایم کردم ، حتی زمانی که در بین مردم بودم و به آنها پی بردم. چون احساس بدی داشتم زیرا تعداد کمی از من در تماس بودند. به تدریج متوجه شدم که ممکن است در همه چیز با طرف مقابل موافق نباشم ، ممکن است همیشه روحیه خوبی نداشته باشم و مردم از این بابت خوب هستند ، شما می توانید احساس خستگی خود را از ارتباط ردیابی کرده و مودبانه به آن پایان دهید (قبلاً برای من این مزخرف بود ، برای من به نظر می رسید که شخص به شدت آزرده شده است). اما به نظر می رسد اگر ما در مورد خود صحبت می کنیم ، و نه در مورد یک شخص ، عبارات برای تنظیم ارتباط اصلاً توهین آمیز به نظر نمی رسند. به طور کلی ، افراد اطراف چندان شکننده نیستند.
مقایسه کنید:
1. "من از شما خسته شده ام ، از گفتگوی ما ، می خواهم بروم"
2. به نظر می رسد خسته هستم ، توجه پراکنده است ، فکر می کنم می روم.
این برای من یک کشف بود که مردم می فهمند و آماده اند بعد از یک اظهارنظر ملایم در مورد خود مرا رها کنند.
من شروع به تقسیم مسئولیت کردم و دیگر نگران احساسات شخصی در کنارم نبودم. او زبان دارد و اگر چیزی را دوست ندارد ، می تواند بگوید.
برای مدت طولانی ، می توانید لیست تخیلاتی را که با کمک درمان از بین بردم و آنچه آموختم ، لیست کنید ، اما به طور کلی اعتماد به نفس بیشتری پیدا کردم و در ارتباط راحت تر احساس می کردم. و می دانی که حالا من آنقدر درون گرا نیستم. و حتی زندگی با افرادی در یک قلمرو می تواند برایم لذت بخش باشد. (جدا از شوهر) زیرا وقتی یاد می گیرید خواسته های خود را بشنوید ، آنها را بیان کنید (در مورد خودتان صحبت کنید) ، پس ارتباط می تواند کنترل شود.
نه ، البته ، چیزی به افراد نیز بستگی دارد ، مهم این است که به کسی نزدیک باشید که آماده شنیدن باشد.
بنابراین ، من فکر کردم کسانی که خود را عمیقا درون گرا می دانند ، ممکن است درون گرایی را با ناتوانی در مدیریت ارتباط اشتباه بگیرند.و من می خواستم در این مورد بنویسم ، شاید این امید را القا کنم که ارتباط با مردم می تواند شادی باشد که زندگی را غنی می کند و همیشه احمقانه آب میوه ها را بیرون نمی آورد.
توصیه شده:
من با شما احساس بدی دارم ، اما بدون شما بدتر است. وابستگی به هم عشق نیست
اخیراً من روی مطالعه وابستگی وابسته و روابط وابسته به هم بسیار کار کرده ام. وابستگی وابسته به آفت زمان ماست. این زمانی است که شخصی زندگی ، شادی ، احساسات و غیره خود را قرار می دهد. بسته به شخص دیگر وابستگی متقابل همیشه غیر صادقانه و همیشه دستکاری است.
اگر احساس نمی کنید چگونه احساس کنید - 3 نکته
اگر می دانید که احساساتی وجود دارد ، آنها زیبا و دلپذیر هستند ، اما آنها را احساس نمی کنید ، نمی فهمید که در درون آنها چیست ، چه باید بکنید. شما می توانید چیزهای زیادی در مورد آنها بگویید ، اما هیچ پر شدن در داخل وجود ندارد ، هیچ حسی وجود ندارد.
"من عاشق شریک زندگی ام هستم ، اما نمی خواهم با او رابطه جنسی داشته باشم." جستجوی میل جنسی از دست رفته
یکی از مشاوره های مکرر زوج های متاهل ، کافی نبودن یا عدم جذابیت جنسی به شریک زندگی است. "ما یکدیگر را دوست داریم ، خوب کار می کنیم ، اما نمی خواهیم رابطه جنسی داشته باشیم و این کمی نگران کننده است." "همسرم مرا روشن نمی کند. من دیگر او را نمی خواهم"
روش شناسی 4 س Questionsال یک روانشناس در پاسخ به "من احساس بدی دارم" از مشتری
"دکتر ، من احساس بدی دارم …" اینگونه است که مشتریان من معمولاً به این س answerال پاسخ می دهند: "می خواهید با چه چیزی تماس بگیرید و از چه چیزی شکایت دارید؟". و اگرچه من یک پزشک نیستم ، بلکه یک روانشناس بشردوست هستم ، شروع به روشن شدن می کنم ، در ذهن شخصی که برای کمک به من مراجعه کرده است ، به اصطلاح گره خوردن یک مشکل یا شرایط.
اگر شما را تغییر دهم چه اتفاقی می افتد اگر شما را تغییر دهم چه اتفاقی می افتد؟ اگر ازدواج می کردم چه می شد؟
یکی از ویژگی ها و توانایی های منحصر به فرد افراد ، توانایی تصور آینده است. هیچ حیوانی روی زمین این فرصت را ندارد که در مورد موضوع "اگر چه می شد" بحث کند ، برای اقوام و دوستان هنوز زنده عزاداری کند ، از آنچه در گذشته اتفاق افتاده و از آنچه او نمی خواهد ناراحت باشد.