"شوهرم با شکم من زندگی می کند" یا یک داستان در مورد اضافه وزن

تصویری: "شوهرم با شکم من زندگی می کند" یا یک داستان در مورد اضافه وزن

تصویری:
تصویری: خوردن زنجبیل برای چه کسانی ممنوع است؟ 2024, آوریل
"شوهرم با شکم من زندگی می کند" یا یک داستان در مورد اضافه وزن
"شوهرم با شکم من زندگی می کند" یا یک داستان در مورد اضافه وزن
Anonim

… شوهرم با شکم من زندگی می کند. بله ، بله ، به زودی او نیز شروع به صحبت با او می کند ، یا حتی بدتر - او یک نام مستعار ارائه می دهد.

شوهرم با او زندگی می کند - با این شکم بزرگ ، که من خودم داوطلبانه آن را بزرگ کردم. من با گیاهان آپارتمانی دوستی ندارم. زود پژمرده شود. اما شکم - شکم یک موضوع کاملاً متفاوت است. به او غذا می دهم ، از او مراقبت می کنم - و رشد می کند.

نه ، فکر نمی کنی من حامله نیستم اگرچه به طرز شگفت انگیزی به سرعت مکانی را در حمل و نقل عمومی پیدا می کنم. حدس می زنم با او برایم سخت باشد. "ساعت چند است؟" - از یک زن خوب در صف خرید می پرسد. "و کی پوشیدی؟" من کارهایم را پیش می برم - برای خودم زمزمه می کنم … اما این شرم آور است. شرم آور است که شکم طبیعی است فقط وقتی بچه ای را به آنجا می برید. و خودم می پوشم! محبوب! و به طور کلی: یک فرد خوب باید …

بله ، شما خودتان همه چیز را می دانید … عصرها ، افسردگی عذاب می دهد. به خصوص در لحظه ای که می فهمم در مثلث "شوهر من-شکم من"-من کاملاً مفهوم اضافی هستم. آنها قبلاً احساس خوبی دارند. با یکدیگر.

اما چیزی برای شیرین کردن شکم من وجود دارد. لحظه ای که هرگز به خودم اجازه ندادم آن را تجربه کنم. از این گذشته ، "همه چیز خوب است" با ما ، اما در ملاء عام ، بنابراین به طور کلی - می توانید امضاء کنید و در مورد اسرار خوشبختی خانوادگی صحبت کنید.

… یادم می آید. روزی را به یاد می آورم که کلمات به درد من می خورد. و من گریه نکردم. و او به کسی نگفت ، زیرا "شما نمی توانید دعوا را از ملاء عام خارج کنید" یا حتی بدتر: "چگونه بعداً با مردم ارتباط برقرار کنید ، اگر همه چیز را به آنها بگویید ، و فردا همه چیز خوب خواهد بود".

و من هم جلوی او گریه نکردم. بله ، او نفهمید ، احتمالاً او توهین کرده است ، اما اکنون ، پس از این همه زمان ، نمی خواهم گذشته را به هم بزنم. از این گذشته ، همه چیز به طور معمول برای مدت طولانی پیش می رود …

آیا می دانید سوسیس برانزویک خوشمزه چیست؟ به خصوص اگر پیتزا … و پنیر! من همیشه دو قسمت پنیر سفارش می دهم! این چیزی است که من می فهمم "بخور". بهترین همراه پیتزا چیست؟ البته نیم لیتر نوشابه نشاط آور به رنگ قهوه ای تیره آشنا.

بخور عزیزم و بگذار شوهرت فردا نام مستعار بیاورد … امروز. تصمیمم را می گیرم. بالاخره جرات می کنم گریه کنم. زمان آن فرا رسیده است ، گرچه افرادی مانند من - زنان فولادی - گریه نمی کنند.. اما من تصمیم خود را می گیرم!

من حتی فکر نمی کردم که به این سرعت به پایان برسد. اما من خودم خطوطم را دوباره می خوانم و گریه می کنم. شاید زمان آن فرا رسیده بود که این نامه را بنویسید تا به خودتان فرصتی بدهید تا در نهایت واقعی شوید. و نه ، امروز هیچ پیتزا وجود نخواهد داشت. میوه وجود خواهد داشت. و یک بطری شراب قرمز. گرچه خطرناک است! شوهر گرسنه شوهر بدی است. من به او غذا می دهم و خودم کمی آب می نوشم. من به شوهرم فرصت می دهم که با شکمش صحبت کند. و بعداً ، وقتی به شوهرم غذا می دهم ، بالاخره به او اجازه می دهم این نامه را بخواند. شاید وقت آن رسیده است که با او صحبت کنیم. من دیگر نمی خواهم کینه ام را که این مدت طولانی و محکم در شکم من نشسته تغذیه کنم. من را ببخش ، بعداً همه چیز شخصی خواهد بود. بله ، و یک نامه ، شاید من چیزی کاملاً متفاوت بنویسم …"

توصیه شده: