چند کلمه محبت آمیز در مورد شرم

فهرست مطالب:

تصویری: چند کلمه محبت آمیز در مورد شرم

تصویری: چند کلمه محبت آمیز در مورد شرم
تصویری: ۱۹ جمله زیبا و تاثیرگذار که میتونه حال شما را عوض کنه ! 2024, ممکن است
چند کلمه محبت آمیز در مورد شرم
چند کلمه محبت آمیز در مورد شرم
Anonim

"نه شرم ، نه وجدان!" - کدام یک از ما این عبارت رایج را نشنیده ایم. معمولاً با عصبانیت ، با چشمانی درخشان تلفظ می شود و با انگشتی که به سمت بی حیا نشان می دهد همراه است. بیایید مواردی را که شرم دستکاری است کنار بگذاریم ، تا بتوانیم شخصی را تحت اراده خود قرار دهیم ، باعث ایجاد احساسات منفی در او شویم و او را مجبور به انجام کاری کنیم که اصلاً نمی خواهد. و اجازه دهید ما در مورد شرم به عنوان یک احساس مهم اجتماعی گمانه زنی کنیم ، بدون آن زندگی در جامعه بشری غیرممکن است

هر یک از ما می توانیم نمونه هایی را ارائه دهیم که بی شرمی کامل برخی از نمونه ها چشم ما را به خود جلب می کند و اجازه نمی دهد ما بی تفاوت بمانیم.

در اینجا خطی در کلینیک وجود دارد و دختر گستاخ با اطمینان از کنار دفتر پزشک می رود و توجهی به مادربزرگ های زمزمه نمی کند.

اما راننده پرشور با سرعت به سمت چراغ سبز می رود ، چراغی که قبلاً برای عابران پیاده روشن شده است ، و همزمان آنها را از گودالی با آب می پاشد - او عجله دارد ، او وقت ندارد به همسایه خود فکر کند.

یا یک پسر جوان روی صندلی خالی درست جلوی یک زن باردار که چندان چابک نبود فرود می آید.

و یک مرد ثروتمند ، "صاحب کارخانه ها ، روزنامه ها ، بخارپزها" ، بی رحمانه فاضلاب کثیف را از شرکت خود به رودخانه کاهش می دهد و در امکانات تصفیه صرفه جویی می کند ، اما نمی خواهد در "مرسدس" بعدی صرفه جویی کند.

نمونه های زیادی در اطراف وجود دارد. مواردی که شرم ، به عنوان یک عملکرد ، کار نمی کند یا حتی بدتر ، اصلاً در تنظیمات اولیه انسان گنجانده نشده است ، در حال افزایش است.

پس چه کار می توانید بکنید؟ آموزش مجدد دیگران یک تجارت فاجعه بار و ناامید کننده است. من نمی خواهم هر بار توجه کنم ، سلول های عصبی ام را هدر می دهم. آنچه به طور خاص به من کمک کرد ، در پایان خواهم نوشت ، اما در حال حاضر قرص را شیرین می کنم و در مورد مثال های مخالف به شما می گویم ، زمانی که احساس شرمندگی کار می کرد و بر صاحب آن تأثیر مفیدی داشت.

نمونه هایی از زندگی من خواهد بود.

من در کلاس دهم درس می خواندم و مانند هر کلاس درس ، ما پسرهای هولیگان خود را داشتیم که از درس صرف نظر می کردند ، با معلم بی ادب بودند و فقط "دو" را از همه کلاس ها ترجیح می دادند. و سپس یکی از این پسران یکبار دیگر درس ها را کنار گذاشت ، که سرانجام معلم کلاس ما را گرفت ، که تصمیم گرفت یک جلسه عمومی برای او ترتیب دهد. با تمام کلاس ، او او را "شکنجه" کرد و خواست به جای اینکه به سختی گرانیت علم را بچرخاند ، بگوید کجا سرد است. پسر ساکت بود ، مانند یک پارتیزان ، تمام کلاس سکوت کردند ، اگرچه همه همه چیز را می دانستند. این کار نیم ساعت طول کشید. و سپس من آشکارا گفتم: "بله ، او به سینما رفت!" حقیقت داشت. اما این همان چیزی بود که در محیط نوجوانی "گذاشته شده" نامیده می شد. من هنوز نمی توانم توضیح دهم که چرا این کار را کردم. همان موردی که شیطان زبانش را تکان داد ، با توجه به این که من همیشه اسرار دوستانم را مقدس نگه می داشتم و اصلاً پرحرف نبودم … اما این همان چیزی است که اتفاق افتاد و بعداً شرمنده شدم. این مورد برای مدت طولانی درون من را سوزاند و من همیشه فکر می کردم که اگر با آن مرد ملاقات کنم ، قطعاً از او طلب بخشش می کنم. اما نتیجه ای نداشت. خیلی زود او به زندان رفت و در آنجا کشته شد. بعداً برایش نامه نوشتم. به هیچ جا نمی رود. من طلب بخشش کردم. این کمک کرد.

مورد دیگر. من فقط یک دختر به دنیا آوردم. نوزاد روز را با شب اشتباه گرفت و نمی خواست شب هنگام بخوابد. او گریه کرد و من مجبور بودم همیشه او را تکان دهم. تا ساعت سه یا چهار صبح با کودک در آغوش اتاق می چرخیدم ، کاملاً خسته شده بودم و خوب فکر نمی کردم ، زیرا در طول روز نیز نمی توانستم بخوابم. و در چنین شبی ، یا بهتر بگویم ، صبح ، دخترم بالاخره به خواب رفت و من خسته به رختخواب افتادم. به محض اینکه موفی شروع به پوشاندن پتوی نرم خود کرد ، تلفن زنگ خورد. به سختی چشمانم را باز کردم و به تلفن نزدیک شدم. صدایی در گیرنده گفت: "این کیست؟"و سپس من از بین رفتم! ساعت چهار صبح است ، تمام شب روی پای خود هستم ، کاملاً خسته شده ام ، و سپس برخی احمق ها تماس می گیرند و حتی بدون سلام کردن ، از من می خواهند که خود را به او معرفی کنم. فریاد زدم: "برو به جهنم!" صبح روز بعد معلوم شد که عمه بزرگم تماس گرفت که با پرواز اولیه آمده بود و می خواست با ما بماند. خوب است که اقوام دیگری در شهر بودند و او به آنجا رفت. البته ، من از او طلب بخشش کردم و رفتار غیر دوستانه ام را توضیح دادم ، اما موج وحشتناک شرمندگی را که بر من هجوم آورد به خوبی به خاطر دارم. نوه خوب! پیرزن را نصف شب فرستاد ، کی می داند کجا!

در مورد سایر افرادی که نسبت به من رفتار ناشایست کردند - آنها چنین بودند. آیا من عذرخواهی را شنیده ام؟ نه همیشه. آیا آنها از احساس شرم و پشیمانی از اعمال خود عذاب می کشند ، من نمی دانم. برای رنجش از رنجش خود ، تعقیب همان افکار کثیف در یک حلقه نیز شغل دلپذیری نیست و علاوه بر این ، بر سلامتی نیز تأثیر بدی دارد. شما می توانید به درمان بروید و در تمام این شرایط کار کنید ، به طور کلی من در زمان خود انجام دادم. من را رها کردند ، اما بی شرمی اطرافیان من متوقف نشد و در چشم من خشمگین نشد.

و سپس یک مثل توجه مرا جلب کرد. قدش کوتاه است اما خیلی به من کمک کرد. بازگو خواهم کرد

مردی در دنیا بود. او سعی کرد زندگی خود را بر اساس وجدان خود انجام دهد ، به طور منظم کار می کرد ، همسر و فرزندان خود را دوست داشت ، به دیگران کمک می کرد. هر روز که به سرویس می رفت ، در گوشه ای با مشروبی ملاقات می کرد که با لباس های کثیف پاره نشسته بود و از رهگذران برای تغییر حالت التماس می کرد تا مست شوند. هر بار که شخصی از نظر داخلی خشمگین بود - چگونه می توانید چنین زندگی کنید ، چگونه جرات می کند به چشمان مردم نگاه کند! و سپس زمان گذشت ، شخص مرد و به بهشت رفت. در حال قدم زدن در باغ زیبا ، ناگهان همان مست را دید و بسیار عصبانی شد. او بلافاصله نزد حق تعالی رفت و گفت: "من زندگی ام را به درستی انجام دادم ، همیشه طبق وجدانم عمل می کردم ، پس چرا این مست شراب کثیف ، که یک روز کار نکرد ، هیچکس را خوشحال نکرد و به هیچ وجه از زندگی خود پیروی نکرد. ، من هم به بهشت رفتم؟ ". و خدا به او پاسخ داد: "این مست مست زندگی خود را به گونه ای گذراند تا به دیگران نشان دهد که چگونه زندگی نکنند."

پس از خواندن این مثل ، همه چیز برای من سر جایش قرار گرفت. عبارت "نگاه کنید و متفاوت انجام دهید" در درون من متولد شد. این به من کمک می کند تا در محکومیت گیر نکنم ، به من کمک می کند تا مسئولیت خود و دیگران را به اشتراک بگذارم و از نظر عاطفی از نارضایتی دیگران ناراحت نشوم.

و شرم … من فکر می کنم ما به آن نیاز داریم. مثل چنگال کوک. روی آن هر زمان که ناگهان به بیراهه می رویم و مطابق وجدان عمل نمی کنیم ، احساسات خود را بررسی می کنیم. و ما را از پشیمانی همان وجدان نجات می دهد ، که بسیار دردناک هستند و اگر به موقع استغفار نکنیم ، می توانند سالها در دنیای درونی ما وجود داشته باشند. این حسی است که مانند عشق ، ما را بهتر و انسانی تر می کند.

توصیه شده: