شاد بودن چقدر سخت است

فهرست مطالب:

تصویری: شاد بودن چقدر سخت است

تصویری: شاد بودن چقدر سخت است
تصویری: شاد بودن 2024, ممکن است
شاد بودن چقدر سخت است
شاد بودن چقدر سخت است
Anonim

- شما می دانید ، - یک مشتری در جلسه به من می گوید ، یک دختر جوان ، زیبا و خوش لباس ، - من کاملاً نمی فهمم چرا من این همه مشکل در زندگی دارم! دائماً چیزی خوب پیش نمی رود ، در محل کار من خسته شده ام ، رابطه ام با شوهرم تیره شده است ، به نظر می رسد پول وجود دارد ، اما پول کافی نیست ، کودک اغلب بیمار است … گویی "عصبانی" شده ام ، اما من به هیچ کس بدی نکنید ، من به طور کلی فردی مهربان و دلسوز هستم و همیشه سعی می کنم مثبت اندیش باشم! چیکار کنم ، کمک کنید

من به مکالمات مربوط به موضوع "من خوب هستم ، اما همه چیز بد است" عادت کرده ام ، زیرا آنها را اغلب می شنوم ، اما برای چنین گفتگوهایی پاسخی بسیار خوب و ساده وجود دارد: "واقعیت دروغ نمی گوید". زندگی نه آنچه را که ما درخواست می کنیم ، به ما می دهد ، بلکه آنچه را که از ما "تابیده" است به ما می دهد ، و برای تمرین من قبلاً بارها در این مورد قانع شده ام

در مقاله "میراث روانی دوره شوروی" نوشتم که برای ساکنان - و به ویژه ساکنان - فضای پس از شوروی ، منفی گرایی در تفکر ، به عنوان یک روند ، همچنان رایج است ، مانند سی سال پیش ، با وجود تغییر رژیم سیاسی و روند کلی زندگی … نگرش های منفی تفکر به معنای واقعی کلمه "همراه با شیر مادر" آموخته شد و متأسفانه هنوز برای جامعه ما "اساسی" باقی مانده است.

به دلیل ماهیت کار ، زمان زیادی را صرف برقراری ارتباط با افراد - از جنس ، سن و ملیت مختلف - می کنم و اغلب در ابتدای مکالمه یا جلسه می پرسم: "حال شما چطور است؟" شروع استاندارد مکالمه ، چیز خاصی نیست. انگلیسی زبانان نیز به روش استاندارد پاسخ خواهند داد: "اشکالی ندارد ، متشکرم." در میان زبانهای روسی ، معمولاً به این سبک پاسخ داده می شود: "بله ، هیچ چیز خاص / عادی / معمولاً / مثل همیشه / هیچ چیز جدید" و غم و اندوه دیگر ، در حالی که تقریباً غیرممکن است که لبخندی بر روی چهره افراد مشاهده شود. آنها ، به نوبه خود ، اغلب از من می پرسند: "چگونه می توانید همیشه در روحیه خوب باشید؟ رازی می دانی؟"

شما می توانید این را بگویید در برخی موارد ، برای من کاملاً آشکار شد که روحیه بد (در هر یک از جلوه های آن) ، منفی گرایی ، چهره غمگین و ترش و این نگرش: "همه چیز بد است و همه چیز برای من مناسب نیست" در هیچ کاری به من کمک نمی کند. راه در زندگی این هیچ چیز نیست ، علاوه بر این ، من را اذیت می کند ، زیرا روحیه را نه تنها برای من بلکه برای اطرافیانم که به روحیه من حساس هستند خراب می کند. و اگر خلق و خوی بد چند ساعت در خانه بماند ، زیرا من هیچ کاری برای رفع آن انجام نداده ام ، عواقبی در پی خواهد داشت: برخی رسوایی های غیر ضروری از ابتدا ، یا بیماری جسمی جزئی ، یا از دست دادن غیر مستقیم پول. علاوه بر این ، بر اساس دانشی که من در مورد نحوه ایجاد واقعیت دارم ، به یقین می دانم که "آنها" هیچ ارتباطی با آن ندارند. اینها "آنها" هستند که باعث می شوند قهوه ساز صبح روشن نشود ، زیر پا قرار بگیرد ، در جاده ها مانع شود ، برف غیر ضروری بریزد ، در هر تقاطع چراغ قرمز را روشن کند ، در پشت کمد مخفی شود دقیقاً در اینجا لباس هایی که قصد داشتم بپوشم ، وسط وضو گرفتن آب داغ را خاموش می کند و وقتی می خواهم کمی نمک به صبحانه ام اضافه کنم به زیر آرنج فشار می دهم. این من هستم که با احساسات بد صبح خود کنار نمی آیم - و مهم نیست که آنها از عصر دیروز رها شده اند یا آمده اند زیرا درست بعد از بیدار شدن از خداوند تشکر نکردم که با سلامتی خوب و در یک تخت گرم راحت بیدار شده است. ، اما شروع به ورق زدن اخبار فیس بوک کرد - همه این چیزهای کوچک آزار دهنده را "کشید" و "صدا" کرد. و اگر در اولین نشانه های "منفی گرایی" داخلی متوقف می شدم و می دیدم چه کسی در من وجود دارد و دقیقاً از چه چیزی ناراضی است ، نمی توانستم آن را جذب کنم. نتیجه گیری از همه اینها بسیار ساده است - روحیه خوب من به من در دستیابی به اهدافم کمک می کند - هرگونه ، پول ، شغل ، خانواده و بد - مانع می شود.

یک کشف دیگر نیز وجود دارد. شکایات ، نق زدن و ادعاها جواب نمی دهد و کمکی نمی کند! به طور کلی ، هیچ کس و هیچ چیز.شکایات و شکایات به شدت علیه شما عمل می کند ، زیرا شما را در روحیه بدی قرار می دهد. ساکنان فضای پس از اتحاد جماهیر شوروی بر این باورند که می توانند با ادعای خود جهان را تغییر دهند ، برای این که چیزی بهتر را بدست آورید ، باید آنچه را که هست نقد کامل کنید ، و آن - آنچه هست - فوراً متوجه می شود که چقدر بد است و بی ارزش است و همانطور که یکی از دوستانم می گوید "دمپایی خود را از دست می دهد" بلافاصله برای بهتر شدن تغییر می کند. تعجب ، تعجب ، اینطور نیست. انتقاد و نارضایتی بی پایان تنها منجر به این واقعیت می شود که افراد بیشتر و بیشتر در خود منزوی می شوند ، از شما دور می شوند یا حتی به طور کامل اجتناب می کنند ، به طوری که در نهایت منفی باطنی شما منجر به این واقعیت می شود که شما حتی بدتر خواهید شد.

بازگشت به دختری که در ابتدای مقاله درباره اش نوشتم. من یک تکلیف ساده در خانه به او دادم-برای ترسیم اصطلاح "مقیاس احساسات" ، یک تکنیک مربیگری رایج. این شامل پیگیری احساسات شما ، یا دقیقتر ، دقیقاً هر ساعت ، این س yourselfال را از خود می پرسید: "اکنون چه احساسی دارم؟" ، تا آنجا که ممکن است صادقانه پاسخ داده و آن را یادداشت کنید. و بنابراین هر روز در طول دوره بیداری ، حداقل به مدت یک هفته ، یا بهتر از دو. در نسخه توسعه یافته ، ما همچنین باید تعداد نقاط (مثبت یا منفی) را که "حالت" ما را اندازه گیری می کنند ، نشان دهیم و حتی می توانیم "نمودار حالت" را ترسیم کنیم ، اما حتی بدون این نیز کاملاً بصری به نظر می رسد ، که کاری است که ما انجام دادیم

دختر در جلسه بعد گیج به نظر می رسید.

- نگاه کنید ، - او یک دفترچه خطی را به من نشان داد ، - اما هیچ نکته مثبتی وجود ندارد! چند نارضایتی ، نارضایتی ، احساس گناه ، ناامیدی ، چاپ ، غم و اندوه … این از کجا آمده است؟ من واقعا آدم مهربانی هستم!

- خوب ، چگونه کجا ، - من به شوخی ، - پرتاب ، پس!

اما در حقیقت ، چیزی برای شوخی وجود ندارد. زندگی شاد شما به اقدامات "تیموروف" شما بستگی ندارد ، به این واقعیت است که شما با تاخیر در کار ، مادربزرگ ها را به خیابان منتقل می کنید ، به فقرا صدقه می دهید یا حتی "دهم" را به امور خیریه اهدا می کنید. بستگی به احساسی که دارید ، روی چه چیزی تمرکز می کنید ، درباره چه چیزی فکر می کنید ، به چه چیزی اعتقاد دارید دارد. شما می توانید وانمود کنید که همه چیز برای شما عالی است ، و آنها حتی می توانند شما را باور کنند - کسانی که واقعاً برای شما مهم نیست که شما چه احساسی دارید ، اما جهان فوراً آن را می بیند و شما نمی توانید آن را در کاه فریب دهید.

من نمی دانم چرا برای مردم راحت تر و راحت تر است که به "چشم بد" اعتقاد داشته باشند و حداقل به خودم (برای خودم) اعتراف نکنم که همانطور که در مورد دختر توضیح داده شد ، او ازدواج کرد زیرا فرزند "راحت تری" بود که به دنیا آورد ، به طوری که اگر اتفاقی بیفتد ، شوهرش نفقه می پردازد ، و او از کار خود کاملاً متنفر بود ، زیرا او "با آشنایی" آن را بدست آورد ، به همین دلیل از طرف همکارانش صریحاً مورد نفرت قرار گرفت. می پرسید مهربانی چه ربطی به آن دارد؟ و ربطی به آن ندارد. بطور کلی. قبل از عجله برای "اعطای" مهربانی خود به دیگران - در هر شکلی - به خود عشق نشان دهید و در مورد چگونگی رضایت خود فکر کنید ، و وضعیت راحت و راحت درونی شما به شما و اطرافیان شما بسیار خوب تر خواهد بود.

این س questionال زیر را ایجاد می کند ، که به طور غیر مستقیم در عنوان گنجانده شده است. چرا برای مردم اینقدر سخت است که در این "روحیه خوب" باشند؟

اما چون واقعا سخت است. بیایید فقط بگوییم ، با مشاهده اکثریت مردم روسی زبان ، مدتها پیش متوجه شدم که حالت "همه چیز بد است" به طور پیش فرض فعال است. آنها شاکی و بدبین هستند ، آنها همیشه "کسی را مقصر می دانند" ، و مطلقاً معتقد نیستند که خودشان می توانند چیزی را در زندگی خود تغییر دهند ، چه برسد به تغییر خودشان. آنها سعی می کنند جهان پیرامون خود را تغییر دهند ، که در اصل غیرممکن است ، و تلاش های خود ، محکوم به شکست ، منجر به سرخوردگی کاملاً قابل درک می شود. نگرش درونی "من به اندازه کافی خوب نیستم" ، "من شایسته نیستم" ، "هرگز موفق نخواهم شد" کاملاً کار می کند و دقیقاً این را در زندگی شما نشان می دهد - شما به اندازه کافی خوب نیستید ، شایسته نیستید و واقعاً هیچ چیز از آن نتیجه نخواهد گرفت شما.همانطور که شما می گویید ، چنین خواهد شد ، چیز دیگری قابل توجه است - شگفت انگیز است که چگونه مردم با اصرار شیدایی پیشگویی های "خودکامه" را برای خود ایجاد می کنند ، آنها خود استعدادها و فرصتهای خود را برای نشان دادن آنها در زمین دفن می کنند و دقیقاً به جایی باز می گردند. آنها شروع کردند - "همه چیز بد است" …

همچنین می توانید به طرف دیگر نیز نگاه کنید ، که من اغلب در بین کسانی که مایل به یادگیری زبان های خارجی هستند مشاهده می کنم. آنها با نگرش "من هرگز یاد نمی گیرم ، من هیچ توانایی ندارم" به معلم می آیند و انتظار دارند که معلم تمام وقت آزاد خود را صرف متقاعد کردن آنها کند. نه ، شما بسیار توانا هستید ، موفق خواهید شد ، من یک قرص جادویی دارم ، اکنون آن را به شما می دهم و شما بلافاصله به هر زبانی که نیاز دارید صحبت خواهید کرد! من می گویم که یک معلم کافی شانه هایش را بالا انداخته و می گوید: "خوب ، به محض ظاهر شدن توانایی ها ، پس بیا." اگر "ناتوانی" خود را در فضا پخش کنید ، این ایده را که "مهارت" کسب می کنید از کجا دریافت کردید؟ یک عبارت عبری فوق العاده وجود دارد ، "اگر فکر می کنید می توانید ، می توانید همچنان ، و اگر فکر می کنید نمی توانید ، نمی توانید." درخشان ، من فکر می کنم!

برای شاد بودن ، باید زندگی خود را بر اساس اصول ایثار متوقف کنید. اگر من با روحیه بد بیدار شدم ، این دغدغه شخصی من است و نه شوهرم ، نه فرزندانم ، نه همسایه ها و نه سگ ها مجبور نیستند با سرعت کامل برای حل آن عجله کنند. باز هم آن انتخاب بدنام - "چگونه می خواهید؟ می خواهی چه احساسی داشته باشی؟ " بسیاری از کتابهای باطنی گرایان در همه زمینه ها نیز نوشته شده اند که احساسات شما نیازی به وابستگی به شرایط خارجی ندارد. هرگونه اعتقاد درونی منفی را می توان "به قسمت هایی تجزیه کرد" ، دلیل آن را پیدا کرد و در جهت مثبت آشکار شد ، اما این نیاز به تلاش شخصی شما ، مسئولیت شخصی شما دارد. در همان "مقیاس احساسات" مشاهده ارتعاش واقعی یک فرد بسیار آسان است و تعداد بسیار کمی از افراد حداقل در صفر هستند ، "متوسط سطح ارتعاشات" بشریت ، دوباره ، به نظر من ، تقریباً منفی است 150-200 ، و این سطحی است که در آن هیچ چیز ایجاد نمی شود ، برای ایجاد یک سطح جدید ما همیشه باید با ارتعاش مورد نظر مطابقت داشته باشیم ، و من فکر می کنم که تعداد کمی از مردم برای خود فقر ، بیماری و بدبختی را آرزو می کنند ، اما آنها هستند که با ارتعاشات منفی مطابقت دارند. اگر در امتداد ارتعاش "نردبان" حتی پایین تر بروید ، اینها بیماری هایی هستند ، احتمالاً حتی از نظر طب سنتی غیر قابل علاج ، از دست دادن ، از دست دادن ، تخریب … حتی اگر پوسترهای تبلیغاتی را در داروخانه ها آویزان کنید: "یک زن و شوهر خرج کنید سالها در عصبانیت و عصبانیت - حمله قلبی کاملا رایگان است! " یا اینطور - "آیا نمی توانید جرم را ببخشید؟ به سرطان سلام کن! " "اگر همسایگان خود را هضم نمی کنید - آماده بیماری های معده شوید!" کتابهای زیادی نیز در مورد این واقعیت نوشته شده است که هر بیماری علت متافیزیکی دارد. سعی کنید یک سال را در آرامش و شادی بگذرانید و ببینید آیا مریض می شوید و مثل اینکه قرار است سرکار بروید به داروخانه بروید. شما نخواهید ، اما این به من و حتی به خدا بستگی ندارد ، بلکه فقط به خودتان بستگی دارد.

وقتی احساس می شود که "خوشبختی" را باید همیشه به دست آورد ، آن را برای شایستگی های ویژه ای به ارمغان آورد ، یا اگر "شادی" با برخی از ثروت مادی دست نیافتنی همراه باشد ، خوشحال بودن دشوار است. اگر ماشین بخرم خوشحال می شوم اما ماشین هیچ ربطی به آن ندارد. شما یا خوشحال هستید یا نه ، طبق معمول ، tertium not datur. به هر حال ، این به خوبی در مورد سوال "آیا شما خوشبختانه ازدواج کرده اید؟" - و ازدواج نیز ربطی به آن ندارد. ازدواج ، به عنوان داشتن یک شوهر مهربان و دلسوز ، دلیل خوشبختی نیست ، بلکه یک پیامد یا حتی "عارضه جانبی" است.

اگر مغز شما به دنبال دلایلی برای نارضایتی و تثبیت آنها باشد "خوشحال" است ، و تغییر این عادت برعکس ، آموزش ذهن و توجه به چیزهای دلپذیر بسیار دشوار است. اگر این اعتقاد را داشته باشید که خوشبختی را می توان - یا باید - به کسی هدیه کرد ، شاد بودن دشوار است ، این به شما بستگی ندارد. اگر شادی را به عنوان گزینه پیش فرض انتخاب نکنید ، سخت است.

و در حمایت از موارد فوق - نقل قولی از رمان من "خانه عروسکی برای خارپشت".

صبح ، صدا پنج دقیقه قبل از ساعت زنگ دار اینسیسا را بیدار کرد.

- زیبایی ، بیدار شو ، تا روز جدید لبخند بزن!

- خیلی زود !! هنوز تاریک است! بگذار پنج دقیقه بخوابم!

- نمی دهم. فقط پنج دقیقه برای تنظیم روز جدید! بیا ، یک لحظه تشکر به من بگویید ، در حال حاضر می توانید از چه چیزی سپاسگزار باشید؟

- تو دیوانه ای؟ من زندگی کسل کننده ای دارم ، در یک کار کسل کننده کار می کنم ، شوهر ندارم ، خانواده ندارم ، پول کمی دارم …

صدا گوش هایش را پوشانده بود.

- گوش دهید ، من ، البته ، اکنون می توانم به سرعت برای یک دفتر یادداشت صورتی کار کنم و همه را بنویسم ، اما به نظر می رسد که من و شما تصمیم گرفتیم چیز جدیدی خلق کنیم؟ یا مطمئن هستید آنچه که اخیراً گفته اید همان چیزی است که برای آینده می خواهید؟

اینسا از طرف دیگر چرخید و خودش را با یک پتو پوشاند.

- دست از سر من بردار. من میخواهم بخوابم.

- من تو را تنها نمی گذارم. معلم گفت ، ابتدا به شما کمک کنید تا خودتان آن را یاد بگیرید. »صدا پرده ها را باز کرد. - و به جای تمرینات صبحگاهی ، یک دقیقه قدردانی داریم!

- بور ، - اینسا روی تخت نشست ، - پس من چی میتونم بهت بگم؟ اینکه از تو ممنونم که نگذاشتی بخوابم؟

- یا چون کمکت می کنم؟ - گولوسوک چشمک زد ، - آیا می توانید برای چیزی در زندگی خود سپاسگزار باشید؟ چیز خوبی دارید؟

- آیا آپارتمان حساب می شود؟

- اگر از او سپاسگزار هستید ، بله.

- آپارتمان ، ماشین ، سگ …

- کار ، بدن سالم ، والدین دوست داشتنی ، - صدا را ادامه داد.

- و حساب می شود؟

- چرا بدن سالم نمی خواهید؟ یا کار؟

- اما من کارم را دوست ندارم ، چرا باید از آن سپاسگزار باشم؟

- خوب ، فقط به این دلیل که برای شما درآمد دارد …

- شما جواب همه چیز را دارید!

- و از آنجا که همه اعتراضات یکسانی دارند … اگر عصبانی یا خشمگین بودید ، اولین نفر در صف بودید ، اما نحوه تشکر - نه ، خیلی سخت است! طبیعی است که یک انسان ده ها سال در منفی بافی ، بدبختی و نفرت زندگی کند ، اما به محض این که پیشنهاد می دهید 15 دقیقه در خوشبختی باشید ، چنین مقاومتی از راه می رسد ، انگار من به طور داوطلبانه به غل و زنجیر و معدن احضار می کنم. تا انتهای زندگی خود ادامه دهند … و به ویژه زنان ، به طور کلی ، مانند همسترهای قطره نیکوتین ، قطعه قطعه می شوند …

به دلایلی ، عکس با همستر باعث خنده اینسا شد.

- خوب ، من نیز از کار سپاسگزارم!

- اوه ، خوب ، او متقاعد شد ، فصیح ، - صدای امروز ، مانند گذشته ، جدی بود ، شیطان بازی نمی کرد و سعی نمی کرد آخرین کلوچه را بخورد ، - اما از همه بهتر ، مردم در تقاضا موفق می شوند. به من بده ، بده !!! شغل خوب ، شوهر خوب ، پول زیاد ، فرزندان مطیع ، عشق دیگران … مثل یک کودک دمدمی مزاج در مغازه که جیغ می زند و روی زمین می افتد تا مادرش اسباب بازی بخرد …

- اوه ، من چنین چیزی نخریدم ، اما یک سیلی هم به سرم زدم! - اینسا فریاد زد:

- بیا دیگه؟ و وقتی شما نیز به همین ترتیب از خدا می خواهید هر آنچه به سرتان می آید به شما بدهد ، و او در جواب به شما سیلی می زند - چگونه آن را دوست دارید؟

اخم کرد.

- خوب ، من جیغ نمی زنم یا پایم را لگد نمی کنم!

- اوه ، بله ، این موضوع را بطور اساسی تغییر می دهد !! - صدا جدی نمی شود و شروع به بالا رفتن از پرده می کند ، از جایی که روی بالش فرود می آید ، - من پنج دقیقه زنگ ساعت را زدم ، آنقدر مهربان باش که آنها را به شکرگزاری نشان دهم ، و من برای تو قهوه درست می کنم.. »

برای شما آرزوی همکاری های موفق و حرکت به سوی یافتن شادی درونی را دارم.

مال شما ،

#نیافینچام

توصیه شده: