دیمیتری زاخارچنکو. واقعیتهای مخدوش و جایگزینی ارزشها

فهرست مطالب:

تصویری: دیمیتری زاخارچنکو. واقعیتهای مخدوش و جایگزینی ارزشها

تصویری: دیمیتری زاخارچنکو. واقعیتهای مخدوش و جایگزینی ارزشها
تصویری: دیمیتری سلطان فیری فایر اومده 🎉🎉🤴🤴 2024, ممکن است
دیمیتری زاخارچنکو. واقعیتهای مخدوش و جایگزینی ارزشها
دیمیتری زاخارچنکو. واقعیتهای مخدوش و جایگزینی ارزشها
Anonim

(D. S. -Damian Sinaisky، I - مصاحبه کننده)

I: داستان با دیمیتری زاخارچنکو و رشوه 8 میلیارد روبل طنین بسیار بزرگی را برانگیخت. همکارانش ، مدیریت مستقیم او بسیار متأسفند که این اتفاق برای او رخ داده است. آنها در حالت شوک هستند. از آنجا که همه اینها ، پشت سر آنها است ، و هیچ کس مشکوک نبود که چنین داستان جنایی در آنجا در حال وقوع است. در عین حال ، آنها در مورد او بسیار خوب صحبت می کنند و می گویند که او هرگز ثروت خود ، دخالت خود در پول های بزرگ را تبلیغ نکرده است ، او لباس متوسطی پوشیده است ، به ماشین یا لوازم جانبی نمی بالد. یعنی همانطور که گایدایی در فیلم گفت یک شهروند محترم وجود داشت. اما اتفاقی افتاد و …

D. S: بله. و بار دیگر تماشاگران شوکه ، گیج ، متعجب می شوند. در حال حاضر ، واقعاً ، اعداد وحشتناک نیستند ، شوکه نمی شوند - آنها به سادگی در سر یک فرد معمولی قرار نمی گیرند. میلیارد ، میلیارد دوم. در اینجا حقوق 10 هزار ، 20 هزار ، خوب ، 60 هزار است ، و در آنجا ما در مورد صدها میلیون ، حدود یک میلیارد صحبت می کنیم. بله ، نه حدود یک میلیارد - در اینجا دومی ، سومی ، هشت موردی وجود دارد.

س: بی دلیل نبود که بعداً روزنامه نگاران معادل آن را - سه چمدان پول "اختراع کردند. اینجوری خیلی راحت تره

D. S: بله. این در چنین جمعی ابتدایی است: "کیلوگرم چقدر است؟ لطفاً مرا به کیلوگرم وزن کنید. " در واقع ، این یک عادت است که نمی توان از آن استفاده کرد. به خودآگاه و ناخودآگاه آموزش داده می شود که بله هنجاری است که به هیچ وجه نمی توانیم با آن کنار بیاییم. اما در مورد خود آقای سرهنگ ، البته ، او در چندین واقعیت روانی زندگی می کند. این همان چیزی است که ما در مورد ثروتمندان و فقرا صحبت کردیم: افراد ثروتمند در واقعیت دیگری زندگی می کنند. آنها دارای سیستم مختصات متفاوت ، مقادیر متفاوت هستند. روش تفکر آنها از چیز دیگری تشکیل شده است ، آنها در واقعیتی کاملاً متفاوت هستند. آنها فقط خیلی چیزها را برای مدت طولانی درک نمی کنند.

بر این اساس ، افراد نیازمند نمی فهمند چگونه می توانید اینطور زندگی کنید. یعنی این طبقه بندی کنونی ما از جامعه است - وحشتناک ، احتمالاً ناگهانی تر از آنچه در جامعه برده داری بود. وقتی همه یکسان بودند - حقوق 200 ، 500 روبل ، و ناگهان میلیاردها نفر دریافت کردند. البته این یک انفجار است ، یک انفجار روانی است. یعنی ما درباره ترس صحبت کردیم ، یک نفر گم شده ، همه چیز از دست رفته است. حس واقعیت از بین می رود - شخص در واقعیت خیالی خود ، واقعیت خیالی فرو می رود. و به نظر می رسد آنچه غیرقابل تحقق یا افسانه به نظر می رسید ، به واقعیت روانی تبدیل می شود. و واقعیت روانی این افراد بسیار واقعی تر از واقعیت پیرامونی و واقعی است. من اغلب در درمان ، در مربیگری با این موضوع برخورد می کنم. یعنی شخصی در واقعیتی خیالی ، در ساخت های خود زندگی می کند و معتقد است که این واقعیت است.

بگذارید همین را بگوییم ، اگر ما در مورد افراد ثروتمند صحبت می کنیم ، جورج سوروس یک دلال معروف است. شما می توانید او را هرطور که دوست دارید بنامید ، اما به قول خود او از نبوغ بی نصیب نیست. او پوند استرلینگ را پایین آورد و مستقیماً در مصاحبه با یک روزنامه نگار مستقیم گفت: "آنچه شما فکر می کنید واقعیت است واقعیت نیست." و می داند چه می گوید. یعنی اینجا نقطه تلاقی واقعیت خیالی درونی - ایده های من در مورد جهان - و اینکه این جهان واقعاً چیست. در اینجا تناقضات زیادی وجود دارد.

در این مورد ، آقای سرهنگ و سایر فرمانداران و سایر آقایان اختلاس گران ، همانطور که می توان آنها را نام برد ، زیرا دست خود را به خزانه ملی دراز کرده اند ، آنها را نیز می توان تقسیم کرد ، احتمالاً: کسی که پول تجاری می دزدد یکی است کسی که پول مردم را می دزد احتمالاً متفاوت است. در اینجا پیتر اول است ، او موفق شد دو فرماندار را به اعدام محکوم کند. اما این بسیار نادر بود. در واقع ، ما به نوعی سنت داریم.فرمانداران ، حقوق آنها پرداخت نمی شد و به دادخواستهایی که مردم برای آنها می آوردند بسنده می کردند. البته ، بسیاری از فرمانداران با ویژگیهای خوب و مثبت ، برجسته بودند ، اما البته منزجر کننده ترین ویژگیها وجود داشت. و اکنون نیز زنده مانده است.

یعنی این واقعیت روانی افرادی که سرقت می کنند و پول خود را از دست داده اند. همانطور که یکی از مشتریان که با یک کارخانه تقطیر کار می کرد به من گفت: "دامیان ، من به آنجا می روم ، آنها پول هایی در کیسه های نقدی دارند. درست در دفتر ، آنها حتی نمی دانند چقدر پول دارند ، حتی حساب نمی کنند. " آن زمانها بود. البته ، این مجازات ، زمانی که می توان دادستان را حساب کرد - ماهانه چند سال دارید؟ همه از کمک هزینه استفاده می کردند. هر کس جیره خود را داشت. در فرمانداری ، در دادستانی ، در رأس پلیس. من در مورد این لیست قیمت صحبت می کردم. البته ، این نسل 10-20 سال پیش بود ، یعنی با ارزشهای روانی و اخلاقی متناظر شکل گرفت.

بنابراین ، ببینید این جوان طلایی چه می کند! سیستم مختصات آنها ، سیستم تفکر ، نظام ارزش چیست. این کودکان ، آنها در فضایی "برای شما - هر هوی و هوس" بزرگ می شوند. ماشین تحریر؟ شما چه نوع ماشینی هستید؟ اجازه دهید ما یک ماشین واقعی برای شما بخریم. فراری یا چیز دیگری. کشور؟ چه کشوری وجود دارد؟ بگذارید برای شما سفری دور دنیا بخریم.

یعنی فضای چنین خودشیفتگی ، قدرت مطلق. والدین ، به هر حال ، خودشان از گرسنگی متورم شده بودند ، همانطور که در دوران کودکی شوروی می گویند ، و اکنون آنها گرفتار شده اند - البته ، آنها می خواهند این قفس طلایی را ایجاد کنند. دوباره می توانید آنها را درک کنید - از نظر روانی. در اینجا من از گرسنگی گرسنه بودم و شما در طلا شنا خواهید کرد ، به معنای واقعی کلمه. سرویس بهداشتی طلا ، دستشویی طلا. یعنی هر چیزی که به نظر ما پوچ ، بدترین و مضحک به نظر می رسید - این همه تجسم یافته است ، همه تجسم یافته است. به نظر می رسد همه خیالات ، ظاهراً کودکانه ، خیالات مربوط به طلا - در چنین حالت بدبخت و بدوی ، در حال تحقق است.

س: و در برخی موارد ، این افراد رضایت می گیرند؟ توالت طلایی بگذارید و تمام ، حالا می توانید استراحت کنید؟

D. S.: در آنجا وجود دارد - به هر حال ، همسایه توالت پلاتینی دارد. و رقابت دائمی وجود دارد. واقعیت این است که شما نمی توانید به اندازه کافی از آن استفاده کنید. یعنی اینها مکانیزم های روانشناختی پایه ای هستند که هرگز قابل ارضا نیستند. آنها بیشتر پنهان خواهند شد. یعنی ، این نیاز به لذت بردن است ، این اصطلاح اصول لذت است. از کودکی ، ما دو اصل لذت داشتیم - ما می خواهیم: مامان ، من می خواهم ؛ بابا ، من می خواهم یک اصل از واقعیت هنجارهای اجتماعی ما وجود دارد که می تواند این اصل لذت را کمی رام کند. بنابراین ، اگر شما به ما اراده دهید ، همه این لحظات ناخودآگاه متوجه شده اند و احتمالاً اتفاق وحشتناکی در حال رخ دادن است. به هر حال ، این در خانواده های فردی مجاز است.

اکنون ، البته ، پس از چنین ، نسبتاً چنین شرم ، تحقیر کودکانی که چنین زشت رفتار می کنند ، بزرگسالان ، والدین شروع به درک می کنند که این به سادگی زشت است. این دقیقاً همان پلبیسم است ، این گاو ، به معنای واقعی کلمه ، پرورش داده شد. یعنی اشراف و اشراف ما ، بالاخره نه در پول ، بلکه در اخلاق ، در ارزش ها. اشراف ما ، قبل از انقلاب ، قرن ها به جلو نگاه می کردند. تمام بیمارستان های مسکو و سن پترزبورگ با کمک بازرگانان و تولیدکنندگان ساخته شد. پول دولتی نبود. من در مورد معابد ، کلیساها و غیره صحبت نمی کنم. یعنی اشرافیت این است. و وقتی شخصی می گوید: چه کسی یک میلیارد ندارد - آیا جایی دورتر رفته اید یا چیز دیگری ، این چه نوع اشرافی است؟ و این برای دیگران که به آنها وابسته می شوند ، هنجار می شود.

و مقادیر معکوس دریافت می کنید. به نظر می رسد که خواسته های نجیب - من می خواهم خوب زندگی کنم ، می خواهم در راحتی زندگی کنم ، من نمی خواهم به پول احتیاج داشته باشم - شروع به تحریف می کنند. و یک فرد ، همراه با تحریف نگرش نسبت به این پول ، اصول اخلاقی خود را مخدوش می کند. و معلوم می شود که همسر یک الیگارشی 50 ساله به من می آید. اما من مردم را تشخیص می دهم و می بینم - نگاه او منقرض شده است.می پرسم: "اتفاقی برای شما افتاده است؟" او می گوید: "بله. چطور میفهمی؟ " - "به من بگو." و او می گوید: "آنچه در کودکی رویای آن را داشتم - کت خز ، خانه ، آپارتمان ، قایق بادبانی ، سفرهای خارج از کشور - در 50 سالگی من همه اینها را به دست آوردم. من بیش از یک کت خز دارم ، یک کمد لباس کامل از کت خز. ماشین ، خانه ، خارج از کشور - خواهش می کنم ، هر چیزی. اما من هیچ معنایی در زندگی ندارم."

یا دیروز ، به معنای واقعی کلمه ، یک مشتری در آمریکا ، یک زن تاجر ، این را گفت: او آنچه را که مادرش آموخت به خاطر آورد ، مثال همسایه ای را که دزدی می کند و زندگی ثروتمندی را نشان می دهد ، نشان داد: "دختر باید اینگونه زندگی کند." آیا می فهمی؟ یعنی آنچه خوب بود بد شد. یعنی ، ارزشها ، سفید و سیاه ، مکان خود را تغییر داده اند و اکنون می گویند - این خوب است ، اما این بد است. اگرچه همه چیز باید برعکس باشد. یعنی ، این توهم ، یک واقعیت خیالی - برای این افراد به واقعیتی واقعی تبدیل شده است.

س: آیا آنها خوشحال شدند؟

D. S.: خوشحالم - نه آنها خوشحال نشدند. علاوه بر این ، شدیدترین گزینه اعتیاد به مواد مخدر ، الکل است. این هسته درونی است ، مفهوم هدف ، از بدو تولد گذاشته شده است. این معنای زندگی است - پشت سر گذاشتن چیزی.

س: هدف از سرقت ترسناک است

DS: این چگونه می توان گفت … خودشان که دزدی می کنند ، می فهمند که هیچ شجاعتی وجود ندارد. و با این حال ، بازگشت به آقایان سرهنگها: آنها نیز چنین علاقه ای دارند - این روانی است ، این نیز از دوران کودکی تعیین شده است - یک بازی. یعنی نگرش نسبت به زندگی به عنوان یک بازی. و هرچه بازی خطرناک تر باشد ، اعتیادآورتر است. یعنی ، دوباره مقادیر تحریف شده ، وارونه. به نظر می رسد فردی که بسیار جسور و شجاع است می تواند به نوعی دستاورد داشته باشد ، اما او این استعدادهای خود را صرف ارتکاب این جنایت و نشان دادن "چقدر باحال هستم" می کند. در اینجا او یک میلیون و من یک میلیارد دارم.

س: من چنین سوالی دارم. افرادی که حالات بیشماری دارند ، نگرش آنها به دوستی ، عشق ، فداکاری ، وفاداری - آیا به نوعی همراه با این وضعیت تغییر می کند؟ یا می توانند به نحوی آن را حفظ کنند؟ به عنوان مثال ، یک دوست دوران کودکی ، و هیچ چیز در درجه پایین تر نیست ، اما ما آنجا با هم ملاقات می کنیم ، یک نوشیدنی می خوریم. همسری ، تنها همسر مادام العمر و هرگز به او خیانت نمی کند ، من او را ترک نمی کنم. یا آیا خود را نیز به این تحریف وامی دارد؟

D. S.: کاهش ارزش بله ، کاهش ارزش بله ، فقط یک سوال عالی ، ده مورد برتر ، لاریسا. شیوه زندگی در حال تغییر است و متأسفانه ارزشها در حال تغییر هستند. یعنی ناخودآگاه اتفاق می افتد ، مردم آن را کنترل نمی کنند. بنابراین نیز ناخودآگاه است ، زیرا نمی توان آن را درک کرد. یعنی همه اینها پایه است ، من تکرار می کنم ، شروع به تأثیر می کند. و ناخودآگاه در حال حاضر یک علم است ، تاتیانا چرنیگوسکایا ، قبلاً ثابت کرده است که یک فرد تصمیم می گیرد و 10 ثانیه قبل از آن ، ناخودآگاه ، کسی که قبلاً تصمیم گرفته بود. و در آگاهی بعد از 10 ثانیه ظاهر می شود. یعنی تصمیمی گرفته ام؟ - نه شخص دیگری. اما چه کسی تصمیم دیگری گرفت؟ چه کسی آن را ایجاد کرده است؟ چه کسی از آن الگو گرفته است؟ این ماتریسی است که ما در مورد آن صحبت کردیم ، چه کسی؟ - این نکته بسیار مهمی است.

بنابراین ، این افراد ارزش زیادی دارند ، به عنوان مثال ، ارتباط با یک مربی ، با یک مربی تجاری. زیرا یک فرد غیر رسمی می تواند هم درباره همسرش و هم تجار صحبت کند. به عنوان مثال ، یک تاجر ، او یک میلیونر دلار است ، ما جلسات مربیگری خود را با او انجام می دهیم. او امروز در سائوپائولو ، فردا در هنگ کنگ است. او فقط یک شریک دارد. بنابراین او درباره او بسیار ارزشمند صحبت می کند ، هر چیزی را محکوم کند. به نظر می رسد ، یک دوست نزدیک ، شریک است. یا برخی از لحظات خانوادگی یا لحظات مرتبط وجود دارد.

ما می توانیم این را از جابز نیز ببینیم. فیلمی درباره افراد برجسته وجود داشت. به طرز عجیبی ، پول یک وسوسه بسیار قوی است. همه نمی توانند آن را کنترل کنند. این دقیقاً همان لحظه ای است که نه کسی که پول را کنترل می کند ، بلکه پول یک شخص را کنترل می کند. این چنین شیطانی است - پرستش پول. یک بار آنها از یکی از الیگارشی ها پرسیدند: "وقتی اولین میلیون دلار را بدست می آورید ، بعدش چه می شود؟" - "میلیون دوم". و بنابراین ، البته ، به طور نامحدود.یعنی این توهم واقعیت برای آنها به واقعیتی واقعی تبدیل می شود. و بر این اساس ، در سن 50 ، 60 ، 70 سالگی ، هنگامی که رعد و برق شروع می شود ، آنها شروع به درک واقعی می کنند.

من در حال رانندگی پویا هستم ، مشتریان و جوانان 20 ساله دارم ، پیشرفته-در حال حاضر بسیاری از آنها به هدف خود پی می برند ، ارزشها واقعی و نادرست هستند ، دوباره خواسته ها ، و افراد 74 ساله وجود دارند. و من می بینم که چگونه روحیه تغییر می کند ، مردم. در 20 سالگی می تواند چیزی را تغییر دهد ، چیزی را ایجاد کند. و در 74 سالگی ، باید به نحوی کمی متفاوت درک کنید. بنابراین ، متأسفانه ، همه نمی توانند در برابر این وسوسه مقاومت کنند. به یاد دارید چگونه در افسانه "آتش ، آب و لوله های مس"؟ اینها فقط لوله های مسی هستند. این شهرت است ، این پول زیادی است. این یک آزمایش بسیار وحشتناک است. من مشتریانی داشتم که می گفتند: "من حاضر هستم همه اینها را فدا کنم ، فقط برای بازگشت در سال گذشته ، تا مادرم زنده باشد ، تا بتوانم در مورد آنچه نمی توانم به او بگویم صحبت کنم." چنین بینش هایی در پایان زندگی رخ می دهد ، زمانی که افراد در حال حاضر بزرگسال هستند.

یعنی تلاش برای خوب ، برای نزدیکی ساده انسان ، برای اعتماد - باقی می ماند. اما در مرحله خاصی سرکوب می شود. به هر حال ، یک فرد اکنون فقط با یک هدف کار خیریه انجام می دهد - زیرا سودآور است. نایب رئیس سابق Euroset ، وقتی مصاحبه ای داشت ، از او پرسیدند: "آیا شما کارهای خیریه انجام می دهید؟" او گفت: "نه" ، "چرا؟" ، "اکنون برای ما سودآور نیست. ما در حال حاضر خوب زندگی می کنیم ". یعنی یک پروژه خیریه بسازیم تا جایی شنیده شود و بالا برود ، پول بیشتری بدست آورد. و از آنجا که در حال حاضر بی سود است ، من کارهای خیریه انجام نمی دهم. به این ترتیب درک ، ارزشها و واقعیتی که در آن زندگی می کنیم تحریف شده است. و هر یک از ما واقعیت روانی منحصر به فرد خود را داریم. نکته اصلی این است که گم نشوید ، خوب ، مانند آن آلیس.

I: وضعیت شرکت ها در اطراف دیمیتری زاخارچنکو. همکاران با او همدردی می کنند. آنها تعجب می کنند که چگونه این اتفاق می افتد ، زیرا هیچ کس در او چنین کمری را مشاهده نکرده است که همه چیز را جمع کرده باشد. در حال حاضر چه چیزی آنها را متحد می کند؟ آیا می ترسید این اتفاق دوباره با یکی از آنها رخ دهد یا واقعا همدردی انسان؟ زیرا او ظاهراً مانند یک فرد خوب رفتار می کرد

D. S: بله. در واقع ، آنها در محیط شرکت خود ، در خانواده خود ، با اعضای خانواده خود (حلقه نزدیک ، حلقه نزدیک) ، البته ، بسیار وفادار ، قابل اعتماد ، در نوع خود نجیب ، و شایسته هستند. اما این در مورد حلقه آنها صدق می کند. آنجا که از دایره فراتر می رود ، هیچ ترحم و بدبینی محض وجود ندارد. این ، دوباره ، دوگانگی ، شکاف ذهنی است. این ، به عنوان آخرین راه حل ، می تواند منجر به روان پریشی ها و خرابی های بسیار جدی از جمله لحظه اسکیزوفرنی شود. یعنی آنها دیگر فقط روان رنجوری نیستند ، بلکه روان رنجوری هستند که در حال حاضر به سمت روان پریشی ، به سمت روان پریشی حرکت می کنند. و شما می توانید بشکنید ، زیرا شما باید دائماً در دو واقعیت زندگی کنید: اینجا من در این واقعیت زندگی می کنم. اینجا من در خانه هستم ، بیدار می شوم و غیره اینجا من زن دارم ، بچه دارم. من آنها را دوست دارم ، البته. اما من به کارمندان می روم یا به جامعه می روم - در آنجا من ارزشهای دیگری دارم. من باید در واقعیت دیگری باشم. من نقابی متفاوت هستم ، باید نقشی متفاوت بازی کنم. سخت. بنابراین ، همکاران را می توان درک کرد. واقعیت این است که او بار دیگر لباس خود ، افتخار لباس را بسیار کثیف کرد. برای افسران ترسناک است. در چنین شرایطی ، مردم به خود تیر می زدند - اشراف. هنگامی که شهرت ، افتخار از بین رفت. در حال حاضر همه چیز خیلی اوقات است. هرچقدر هم که رهبران ما بخواهند ، بازگو می کنم ، فساد در اینجا ، در این سطح بسیار شکوفا می شود. مقامات ارشد ، وزرا ، ادارات اصلی. همانطور که در یک فیلم گفتند: "دهقان فقیر کجا می تواند برود؟"

همانطور که معاون دادستان کل چایکا و معاون دادستان کل بوکسمن گفتند ، فساد کل است. جزئی نیست ، کلی است. من قبلاً از رئیس جمهور نقل کرده ام که از 100٪ بودجه تامین مالی پروژه ، 50٪ به رشوه اختصاص می یابد. به ذهنیت جمهوری های دیگر نگاه کنید ، جایی که ارزش ها متفاوت است. این فقط یک قاعده است که پیشنهادات را دریافت کنید. مهم نیست ، صندوق بازنشستگی ، پول مردم است.به نظر من ، پوتمکین به عنوان یکی از فرمانداران به اکاترینا وقتی او را در حال دزدی گرفت ، گفت: "من فقط از خزانه وام گرفتم. پسش می دهم. " او برگشت ، ما باید سه برابر ادای احترام کنیم. اکنون ارزشهای اخلاقی و اخلاقی - که قبلاً معنوی نامیده می شد - کاهش یافته است ، البته ، بی ارزش شده است. هنگامی که یک اسکناس کاهش می یابد ، به سادگی لغو می شود و به کاغذ ضایعات تبدیل می شود.

و با ارزش نجیب ، نجابت ، صداقت ، صراحت چه باید کرد؟ این در حال حاضر دشوار است. یک فرد در درون روان خود ، در جهان ذهنی خود ، جایی که افراد نزدیک درگیر هستند - به سادگی نمی تواند از مرزها فراتر رود. او نمی تواند از بیرون نگاه کند. در جلسات ، اغلب وقتی این را به او نشان می دهید که می بینید: "اوه ، من هرگز در زندگی به آن فکر نمی کردم. و تمام عمرم …"

بنابراین ، با بازگشت به همکاران زاخارچنکو ، این البته ترس از شناسایی است. همکاران خود را به جای او قرار دادند - و من به جای او چه می کردم؟ و آنها یک میلیارد به من می دادند ، آیا می توانم امتناع کنم؟ دشوار است ، چنین وسوسه ای است. به خصوص هنگامی که به طور قانع کننده ای اثبات شود که این پول بانک ها است ، خالص است ، هیچ کس آسیب نمی بیند ، هیچ خشونتی وجود ندارد. یعنی ، آنها به دنبال نوعی باورهای منطقی هستند که می گویند - برعکس ، این خوب است. درست است. و در اینجا یک نکته مهم وجود دارد: این بار دیگر یک همکار را به فکر می اندازد - آیا او در جای خود است؟

به یاد داشته باشید ، نظرسنجی های دبیرستانی وجود داشت - دوست دارید چه کسی باشید؟ در آنجا دختران می خواستند روسپی ارز شوند. پسران می خواستند در گازپروم یا جای دیگری برای کار باشند ، به عنوان کارمند دولت …

س: نگاه کنید ، چنین لحظه ای وجود دارد ، به نظر من مهم است. به هر حال ، آنها می توانند ، برای مثال ، در مورد این داستان با زاخارچنکو سکوت کنند. با این مبلغ 8.5 میلیارد. با ابراز آن ، دولت ، به هر حال ، می گوید که بله ، همه چیز در نظم ما نیست. آره. اینها مبالغی است که آنها از ما می دزدند. اما بیایید در مورد آن کاری انجام دهیم. یعنی آنها از افشای این واقعیت و افشای آن دریغ نکردند

D. S: در اینجا دو نکته وجود دارد. مقامات البته عالی هستند. احتمالاً ، در زمان شوروی ، در قدیم ، یا در دوران یلتسین ، همانطور که می گوییم ، در آنجا - در آنجا شخصی خود را خاک می کند و ادامه می دهد. چه تعداد مقاله وجود داشت ، چه تعداد بود و آن مرد همانطور که می گویند خود را پاک کرد و رفت. احتمالاً ، در زمان شوروی ، چنین حقایقی ساکت است. زیرا سیستم شوروی یکسان است … این در اصل نمی تواند باشد.

در حال حاضر پاکسازی وجود دارد. حتی اگر یک دهه بگذرد ، دولت نشان می دهد که در حال تصفیه شدن است. حتی از طریق این شرمندگی ، "روسیه متحد" منصوب شده ، همکارانشان و غیره. اما ، از سوی دیگر ، این نکات اضافی قبل از انتخابات نیز است. اما اشکالی ندارد.

س: یعنی ما سعی می کنیم صادق باشیم

D. S: بله. و این خوب است. به عنوان مثال ، اگر آنها بگویند که ساختمانهای پنج طبقه تخریب خواهند شد زیرا شهردار چنین تصمیمی گرفته است - و خدا را شکر. به نظر من ، این اصل مقامات است تا ساختمانهای پنج طبقه را تخریب کنند تا شما انتخاب شوید تا بتوانید ساختمانهای 9 طبقه را منتقل کنید. همچنین به افراد مسکن عادی و غیره می دهد. به این معنا که در اینجا نیز نیازی به افراط و تفریط وجود ندارد که شخص ، دولتی نوعی کار را انجام می دهد ، به این معنی که او به دنبال منفعتی است. خیر

این در نهایت تلاش می کند تا کلمات و اعمال را با هم مرتبط کند. حداقل در سطحی. از این نظر ، این پاکسازی ، هرچند بسیار دشوار ، با چنین ضررهای شهرتی است. یعنی اگر می گفتند روسیه خرس است یا شخص دیگری آنجا ، بالالایکا. حالا می گویند سیاه چاله جنایت است و غیره. خوب ، متأسفانه بله. اما ما از نقطه نظر روز و دیدگاه امروز صحبت می کنیم. برای فرزندان و نوه های ما. در حال حاضر ، اگر این امر بی سر و صدا ادامه پیدا کند ، در واقع به خاطر این ما باید در حقیقت تلاش کنیم که در کنار خیر باشیم.

توصیه شده: