2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
یک روز صبح ، در حالی که در بالکن مشرف به اقیانوس از آمریکنو معطر با کمی دارچین می نوشید ، ناگهان متوجه می شوید که حال حاضر اطرافتان مال شما نیست. شما از لحظه جدایی غم انگیز از اولین عشق خود قهوه با دارچین می نوشید - زیرا او این را دوست داشت و قلب شکننده شما را شکست ، و آمادگی واقعیت غالباً ظالمانه را نداشت. شما هرگز لذت بردن از صعودهای اولیه را یاد نگرفته اید ، اما موقعیت موقعیت در یک شرکت بزرگ به شما اجازه دیگری نمی دهد. اقیانوس ، علیرغم آه های پرشور دوستان ، از کودکی شما را خوشحال نکرده است ، اما کوهها به طور مداوم از شما الهام گرفته اند ، که همسر سابق شما همیشه از آن متنفر بوده است
و اکنون شما رویاهای همه را برآورده کرده اید: والدین ، همکلاسی ها ، گذشته و حال. نیمی از جهان را سفر کرد ، ماشین خرید ، آپارتمان ، همکاران به شما دستبندهای سرد می دهند. شما به هر چیزی که آنها خیلی می خواستند رسیدید ، و از آنها "خواسته" خود را تشکیل دادید. شما در نظر بسیاری سلطان کوه هستید. اما چرا گاهی اوقات در اعماق راهروهای خاموش اینقدر مالیخولیایی و ترسناک است؟ این عمق چیست؟
روزی روزگاری ، رویای شما این بود که با یک موسیقی دشوار یک معاصر احساسی برقصید: به گونه ای که با درد و رنج همراه باشد ، تا شما را غرق کند. اما پدر گفت که بچه های معمولی در جوراب شلواری راه نمی روند و پاهای خود را تکان نمی دهند ، اما پول می گیرند ، حتی اگر عرق مشروط باشد ، رنج ببرد و لزوماً با شادی نباشد.
سپس وارد گیتار شدید. بندهای نازک انگشتان به نوعی آرام شده ، به تمرکز کمک کرده و جزئیات غیر ضروری روز را به پس زمینه کشانده است. البته نه اریک کلاپتون ، اما بسیار خوب ، آنها گفتند که شما سبک خاص خود را دارید و "امیدوار کننده" هستید. اما مادرم اصرار داشت که شما مدرک حقوق "معمولی" بگیرید و حتی عصرها به شما اجازه می داد کارهای احمقانه انجام دهید.
در مطالعات مناسب ، شما فقط با درس های مناسب دیدار می کردید ، زیرا اعتبار ، فرصت ها و همه اینها. آنها به شما نکات ظریف شناختن افرادی را که به آنها احتیاج دارید و چگونه به خواسته خود برسید ، آموزش دادند. با دوست شدن با معلمان "مناسب" و نشستن همکاران کمتر دوستانه ، راه خود را در جهت دانشگاهی محکم کردید.
سپس شما بالاتر و موفق تر رفتید ، افق های بیشتری را فتح کردید ، وجدان خود را کمتر و کمتر تبانی می کردید ، زیرا این موفقیت مورد نیاز بود. شما از خواب بیدار می شوید و سر کار می روید و در راه قهوه منفور دارچین می نوشید. شما به جلسات می روید ، مشکلات را حل می کنید ، کلمات مناسب را به زیردستان خود می گویید و پیوسته به آنها الهام می دهید. اما این دنیا مال تو نیست
شما به همه ، از والدین شکنجه شده توسط زندگی روزمره گرفته تا خنده همکلاسی های ثروتمند ، به همه ثابت کردید که ارزش چیزی را دارید. اما همه چیزهایی که به دست آورده اید دیگر باعث ترس و حتی شادی نمی شود. با صداقت خود تنها می مانید ، می فهمید که در داخل دیگر هیچ انگیزه ای وجود ندارد ، هیچ آرزویی وجود ندارد ، هیچ هدفی معنادار وجود ندارد.
فقط خالی باقی می ماند ضخیم و متراکم ، چسبناک مانند باتلاق. دوست دارید همه چیز را تغییر دهید ، اما نمی دانید از کجا شروع کنید. شما حتی نمی دانید که واقعاً چه قهوه مشروط (موسیقی ، آشپزی ، لباس) را دوست دارید. اجازه ندهید این شما را بترساند. تا زمانی که چیز جدیدی را امتحان نکنید ، نمی دانید. بنابراین شروع کنید. به یک تاریخ جدید کور بروید ، یک اسپرسو با هل و فلفل بخورید. اگر دوست دارید مبلمان بسازید.
توصیه شده:
موقعیتهای دشوار: سناریوهایی که هر از چند گاهی تکرار می شوند و برای شما مناسب نیستند ، چرا و چه باید کرد؟
اغلب در زندگی ما سناریوهایی وجود دارد که هر از گاهی تکرار می شوند. و ما صادقانه نمی فهمیم چرا این اتفاق می افتد. به عنوان مثال ، ما سعی می کنیم سرنوشت خود را با یک یا یک شریک دیگر مرتبط کنیم ، اما مشکلات در رابطه یکسان شروع می شود و همه چیز در نهایت به پایان می رسد.
جایی که گناه وجود دارد ، جایی برای مسئولیت وجود ندارد
اتفاق می افتد که من به ضرب المثل خشن نگاه می کنم "آنها آب را به جرم می رسانند". این زمانی است که برخی رنج می برند و مسئولیت این کار بر عهده دیگران است. اینجا کمین چیست. تا زمانی که شخص به فایده رنج خود پی نبرد ، امیدی نیست که از آن رهایی یابد.
درباره حکمت زن یا اینکه چگونه مفاهیم گاهی جایگزین می شوند
درباره حکمت زنانه یا اینکه چگونه مفاهیم گاهی جایگزین می شوند اخیراً در پذیرایی من یکبار دیگر این جمله را از مشتری شنیدم: "تصمیم گرفتم به عنوان یک زن عاقلانه عمل کنم." در مطب روانشناس ، این کلمات اغلب شنیده می شود. و به طور کلی ، خرد زنان موضوعی نسبتاً محبوب است.
گاهی اوقات تمایل به خواب زیاد کمبود انرژی نیست ، بلکه عدم تمایل به زندگی است
عبارات مشت زدن موضوعی از کتاب من: "ABC فال فکری" اگر کمی بخواهیم چقدر می توانیم انجام دهیم …؟ بهتر است صد بار فکر کنید و تنها آرزو کنید تا اینکه بعداً پشیمان شوید که صد بار آرزو کرد ، و یک فکر … وقتی می خواهید به دیگران خدمت کنید ، باید بررسی کنید که ما از چه وضعیتی این کار را انجام می دهیم:
چرا گاهی اوقات ارزش صحبت در مورد احساسات شما را ندارد؟
به عنوان مثال ، می توانید با شخص دیگری ملاقات کنید و بگویید: "تو تمام زندگی من را خراب کردی." و به نوعی ساده تر خواهد شد. می توانید راه دیگری را انتخاب کنید - به اتاق خاصی بروید ، عینک بگذارید ، شخصی را که احساس به او خطاب شده است تصور کنید و مجموعه ظروف را بشکنید.