2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
شاید یکی از معروف ترین و حتی محبوب ترین توهین های دوران کودکی "احمق" و "احمق" باشد.
در تفاوت های روانی ارتباط با دختران ، اغلب می توان شنید: "او چنین احمقی است!" …
احمق یک جمله تحقیرآمیز و بسیار توهین آمیز در مورد توانایی ذهنی است.
احمق بودن یعنی نادان بودن ، احمق بودن.
و آنچه جالب ترین است این است که دقیقاً کسانی هستند که به طور کلی دانه ها را حمل می کنند و حتی کاملاً با ویژگی های کلمه "احمق" مطابقت دارند ، بسیار علاقه به توهین دارند.
بیایید به فرهنگ لغت V. I. Dahl نگاه کنیم:
احمق شوهر. ، احمق همسران شخص احمق ، احمق ، احمق ، غیرقابل درک ، بی پروا. کم فکر ، دیوانه ، احمق.
سندرم ابله در جایی کار می کند که انعطاف پذیری و انعطاف پذیری تفکر وجود ندارد ، جایی که هیچ آگاهی از اهمیت و ارزش شخص دیگر وجود ندارد ، جایی که می توانید "همه چیز در مورد نیستی ، من به تنهایی باهوش هستم!" و می تواند در حالت های مختلف روشن شود.
معمولا، احمق ها تمایلی به تجزیه و تحلیل عمیق اعمال و اعمال خود ندارند ، آنها به سختی پدیده علیت را درک می کنند. آنچه دور و بر می گردد ، به اطراف می رسد. و نیازی به سرزنش عزیزان ، "نیروهای شیطانی" ، "همسایه-جادوگر" و کل نیروهای آسمانی و زیرزمینی در شکست های خود ندارید ، در این واقعیت که اقوام از شما دور می شوند ، نمی خواهند با دوستان خود تماس بگیرند … که احمق متوجه می شود تنها حقیقت است.
احمقها مرزهای شخص دیگری را احساس نمی کنند ، به راحتی همه چیز را در مسیر خود ، از جمله حتی روان افراد آسیب پذیر ، می شکنند.
احمق ها خود را باهوش می دانند ، در حالی که غرور و تکبر شخصیتی بیش از حد نمایشی پیدا می کند.
"بانو" ، "سامادورا" با "بردگان" تحقیرآمیز صحبت می کند خودش: خواه دختری ناخواسته باشد یا ناراحت کننده ، همیشه به دلایلی سعی می کند از مرزهای خود دفاع کند ، آیا این وحشتناک ترین داماد یا نامزد دختر است (البته "تروریست" ، "راهزن" ، "دیوانه ") ، خواه یک همکار یا یک آشنای … انگ نادان بر اساس قومیت ، مذهب و نژاد قرار می گیرد.
احمق از افرادی می ترسد که سازنده فکر می کنند ، آماده گفتگو هستند و برای تبادل اطلاعات. او از برقراری ارتباط با روشنفکران اجتناب می کند ، زیرا برای او مهمتر این است که در مورد افرادی که فوت کرده اند ، خیانت کرده اند ، در دنیای تجارت نمایشی یا با همسایگان خود زایمان کرده اند ، و بله ، نمایش "بیایید ازدواج کنیم".
احمق فقط زندگی مادی می کند … آستانه درک شادی تقریباً مشابه داستان جاویدان و جاودانه مربوط به برادران استروگاتسکی است "دوشنبه از شنبه آغاز می شود".
آیا به یاد دارید که چگونه پروفسور ویبگالو مدل یک فرد شاد را ایجاد کرد و به چه چیزی منجر شد؟
رومن با خونسردی به سقف نگاه کرد و گفت: "من بیرون آمدم."
- سازمان بهداشت جهانی؟ - ناراحت بودم: فریاد زنانه بود.
رومن گفت: "ویبگالوف یک غول است." - دقیق تر ، جسد.
- چرا زن فریاد زد؟
رومن گفت: "اما خواهید دید."
در بیمارستان زایمان ، ما از بین جمعیت کنجکاو جلو رفتیم و پروفسور ویبگالو را کاملا برهنه پشت میز آزمایشگاه دیدیم. پوست سفید مایل به آبی او مرطوب می درخشید ، ریش خیسش به صورت گوه آویزان بود ، موهای خیس پیشانی پایین او را پوشانده بود ، که روی آن یک جوش آتشفشانی فعال سوخت. چشمان شفاف خالی ، به ندرت پلک می زند ، بی معنی در اتاق چرخ می خورد.
پروفسور ویبگالو غذا خورد. روی میز روبروی او یک کیوت عکاسی بزرگ قرار داشت که تا انتها با سبوس بخارپز پر شده بود. او که توجه خاصی به هیچ کس نمی کرد ، سبوس را با کف دست پهن کرد ، با انگشتانش مانند پلو خرد کرد و توده حاصل را به دهان فرستاد و مقدار زیادی خرده روی ریش خود پاشید. در همان زمان ، او تکان می داد ، می زد ، غرغر می کرد ، خروپف می کرد ، سرش را به یک طرف کج می کرد و چشمی می زد ، انگار از یک لذت بزرگ. هر از گاهی ، بدون قطع و بلعیدن ، او آشفته می شد ، با سبوس و سطل های چربی که کنار او روی زمین ایستاده بود ، لبه های گودال را می گرفت و هر بار آنها را نزدیک و نزدیک می کرد.در انتهای دیگر میز ، استلا ، یک جادوگر کارآموز جوان با گوشهای صورتی تمیز ، رنگ پریده و اشک آلود ، با لب های لرزان ، نان های نان را به تکه های بزرگ بریده و با برگشتن آنها را روی بازوهای دراز شده به ویبگال آورد. …
ویبگالو ناگهان نامفهوم صحبت کرد:
- هی دختر … این … شیر بده! لی ، این بدان معنی است که در اینجا ، در قطع … Sil woo ple، این بدان معناست …
استلا با عجله سطل را گرفت و برگشت را در خندق ریخت.
- آه! پروفسور ویبگالو گفت: - ظروف کوچک هستند ، پس! تو ، دختر ، مثل تو ، این یکی ، درست در چان لی. بنابراین ، ما از گودال می خوریم …
استلا شروع به ریختن سطلها در مخزن سبوس کرد ، و پروفسور ، مانند یک قاشق ، کووت را گرفت ، شروع به برداشتن سبوس و ارسال آن به دهان کرد ، که ناگهان به طرز باورنکردنی باز شد.
- بهش زنگ بزن! استلا جیغی تاسف بار زد. "او اکنون همه چیز را می خورد!"
- آنها قبلاً تماس گرفتند ، - در جمعیت گفت. - بهتر است به همین ترتیب از او دور شوی. بیا اینجا.
- خوب ، آیا او می آید؟ آیا او می آید؟
- گفت بیرون می آید. گالوش ، یعنی ، می پوشد و می رود. آنها به شما می گویند از او دور شوید.
بالاخره فهمیدم قضیه چیست. پروفسور ویبگالو نبود. این یک جسد تازه متولد شده بود ، یک مدل از یک انسان ناراضی از گاسترو. و خدا را شکر ، وگرنه فکر می کردم که استاد به اندازه کافی فلج مغزی دارد. در نتیجه فعالیت های سنگین.
احمق فقط با معده سیر می شود. او ایده های مبهم و سطحی در مورد وجود هنر یا شعر عالی دارد …
و احمق همچنین معتقد است که جهان دقیقاً همان افراد ساکن او است. و او همه کسانی را که در دیدگاه خود متفاوت هستند "احمق" می نامد.
من فکر می کنم که کلمه "احمق" توهین است یا نه ، من فکر می کنم ، هر یک از ما به دلیل ویژگی های فردی ، روانی-فرهنگی و روانی-احساسی خود برای خود تصمیم می گیریم.
اما واقعیت این است: احمق ها سمی هستند و اغلب زندگی عزیزان را مسموم می کنند. و واکسن معجزه آسا علیه احمق ها هنوز اختراع نشده است … به هر حال ، هر احمقی نیاز به رویکرد خاص خود دارد ، اما بهتر از همه - با آنها درگیر نشوید ، و حتی بیشتر ، سعی نکنید آنها را به زور اصلاح کنید!
فضای شخصی و ارزش شخصی شما مهمتر است …
نویسنده: آرخانگلسکایا نادژدا ویاچسلاوونا
توصیه شده:
آسایش خانه یک کف تمیز نیست ، بلکه یک سر تمیز شده از اعتقادات است
"حتی اگر شام نمی پزید ، من می توانم آن را تحمل کنم. اما به خاطر نارضایتی دائمی شما مرا وادار به رفتن به خانه نکنید. من می خواهم در خانه استراحت کنم ، نه اینکه همه چیز را مرتب کنم. " من این کلمات را از شوهرم شنیدم ، در پاسخ به سرزنش هایی که او اصلاً از تلاش های من در خانه داری قدردانی نمی کند.
اریک برن: زیبا باشید ̆؛ موضوع آناتومی نیست ، بلکه اجازه پدر و مادر است
10 نقل قول از یک روانشناس معروف اریک برن نویسنده مفهوم معروف برنامه نویسی سناریو و نظریه بازی است. آنها مبتنی بر تجزیه و تحلیل معاملاتی هستند که اکنون در سراسر جهان در حال مطالعه است. برن مطمئن است که زندگی هر فرد تا سن پنج سالگی برنامه ریزی شده است ، و سپس همه ما طبق این سناریو زندگی می کنیم.
گاهی اوقات تمایل به خواب زیاد کمبود انرژی نیست ، بلکه عدم تمایل به زندگی است
عبارات مشت زدن موضوعی از کتاب من: "ABC فال فکری" اگر کمی بخواهیم چقدر می توانیم انجام دهیم …؟ بهتر است صد بار فکر کنید و تنها آرزو کنید تا اینکه بعداً پشیمان شوید که صد بار آرزو کرد ، و یک فکر … وقتی می خواهید به دیگران خدمت کنید ، باید بررسی کنید که ما از چه وضعیتی این کار را انجام می دهیم:
بیان ناپذیر را بیان کنید
"غمی وصف ناشدنی دو چشم بزرگ باز کردم گل گلدان را بیدار کرد و بلور خود را بیرون انداخت… " O. Mandelstam برای اولین بار ، نحوه گریه مادرش ، آلیوشا در شش سالگی شنید. سپس به حمام رفت و آب را روشن کرد تا صدایش شنیده نشود. از این گذشته ، اشکها همیشه نمی دانند چگونه بی سر و صدا جاری شوند.
توهین های توهین آمیز
"سنکا" فیلسوف رومی کمی بیش از دو هزار سال پیش گفت: "طبیعت طوری تنظیم شده است که توهین بیشتر از کارهای خوب به یاد می آید. خوبی فراموش می شود و توهین ها سرسختانه در حافظه نگهداری می شوند." و هیچ چیز تغییر نکرده است! در مورد کسی ، اما برای من ، یک جرم مانند لکه جوهر روی یک سفره سفید برفی است: