2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
صبح نام من ویکسن بود.
عصبانی ، مشاجره کننده ، آتش گرفته و افکار کاملاً متمدنانه ندارند.
چرا فکر می کنید؟
نیمه شب. در خارج از پنجره ، به آرامی ، اما مطمئناً ، صداها شروع به فروکش می کنند ، تاریکی قرن ها را تحت تسلط خود درآورده و به طور نامحسوس به ذهن خطور می کند
زمان بسیار خوبی برای به خواب رفتن آرامش و سکوت است
و ناگهان - dzzzzzin -dzzzzin - یک تلفن!
با ترس دست می گیرم ، پشتم با ترس خائنانه پوشانده شده ، افکارم سرگردان هستند - اتفاقی افتاد!
چه کسی فقط شب ها تماس می گیرد؟!
- سلام!
- سلام رفیق! آیا شما خواب هستید؟ من این را اینجا دارم!
بله ، بله ، وقتی به تماس پاسخ دادم ، من یک Vixen بودم.
اما صبح هنوز می توانم "زیرکی" باقی مانده را از خاطرات احساس کنم.
تصور کنید ، چنین تماس هایی در زندگی اخیر من غیر معمول نبود.
سالهاست که می توانید در هر زمان از شبانه روز با من تماس بگیرید - من به غم های یک دوست / همکار / فقط / دوست گوش می دادم ، گوش می دادم ، گاهی اوقات گریه می کردم ، دلداری می دادم ، دلسوز می شدم.
و همیشه یک طرفه. من به خودم این اجازه را ندادم ، آنها در حال حاضر روزهای سختی را سپری می کنند. من چی؟ من قوی هستم ، می توانم تحمل کنم.
اما قبلا اینطور بود. سپس به خودم فکر کردم: "چه خوب هستم ، به همه کمک می کنم ، سعی می کنم"
و - هیچ چیزی از این دست نزدیک نبود
من به "نیاز" خودم به دیگری رسیدم. و این واقعیت که این عدم وجود مرزها نامیده می شود - او فتنه و بهانه افراد بی روح را در نظر گرفت.
و به سادگی - این در مورد مرزهای روانی ما است
مرزهای روانی چیست؟
🔹 آیا حالت "لیمو فشرده" را تجربه کرده اید؟
یعنی حالت ناتوانی و پوچی کامل؟
وقتی نمی خواهید و قدرت ندارید که سر خود را از بالش بردارید.
یا ، عصر هیچ تمایلی (ما می خوانیم - قدرت ، منبع) برای انجام حداقل کاری وجود ندارد. و من می خواهم بلافاصله بعد از آمدن به خانه - دراز بکشم ، کسی را نبینم یا نشنوم. از کلمه "اصلا هیچکس"؟
این چه ربطی به مرزها دارد؟
مستقیم ترین.
انرژی زندگی شما خارج می شود ، درست در مقابل چشمان شما تبخیر می شود.
این به این دلیل است که شما آن را صرف تجربیات ، مشاجرات ، درگیری های غیر ضروری می کنید. و «باعث» اعمال نیک.
example به عنوان مثال ، مانند زندگی قبلی من. شما ، با غلبه بر خواب آلودگی ، از طریق شبکه ، تلفن یا اسکایپ با دوست خود ارتباط برقرار می کنید. بدون قدرت ، اما نمی تواند رد کند: "او یک مشکل دارد!"
یا از شما خواسته شده است که در همان ابتدا به محل کار خود ، یکی از همکاران خود را انتخاب کنید. و شما به طور واضح نگفتید - "نه" - ناگهان ناراحت شوید؟
🔹 فردی که دارای مرزهای روانشناختی خوبی است ، چنین انرژی از دست نمی دهد.
فکر کنید - این انرژی شماست ، این زمان بی ارزش و انرژی شماست.
این زندگی شماست و فقط متعلق به شماست.
توصیه شده:
"من می خواهم و خواهم بود" ، یا "من از لابکوفسکی متنفرم!"
روزی روزگاری موج بدی در خبرها پیچید - دانش آموز دبیرستانی ، پس از خواندن کتاب "عطر" پاتریک ساسکیند ، یک سری قتلهای عمدی را مرتکب شد. به همین دلیل خواندن این کتاب در مدرسه ممنوع شد. من و شما می فهمیم که این کتاب درباره محبت ، ده برابر حجم است.
"من معمولی: بی تفاوتی در صبح ، شوخی در بعد از ظهر ، غم در عصر ، بی خوابی در شب" یا در مورد افسردگی
واقعیت وجود دارد و واقعیت روانی نیز وجود دارد. در اینجا شخصی در خانه - خانواده - کار می کند و از بیرون به نظر می رسد که همه چیز با او عادی است. اما نه. در واقعیت درونی طوفان و طوفان ، نگرانی از چیزی ، مشتاق کسی است که از خودش ناراضی است. و زمان حال ، آنچه واقعاً هست ، دیگر وجود ندارد.
صبح منابع کلید موفقیت در زندگی است. اسرار من
آیا توجه کرده اید که اغلب موفقیت کل روز به نحوه شروع صبح بستگی دارد؟ من مدتها متوجه شدم: اگر به اندازه کافی بخوابم و برای مراسم و شادی های صبحگاهی کوچکم وقت داشته باشم ، بعد از ظهر قطعاً قدرت و روحیه ای برای کارهای بزرگ و برنامه ها وجود خواهد داشت.
چگونه صبح را خوب کنیم
در میان مشکلاتی که افراد اغلب به روانشناس مراجعه می کنند ، یکی از رایج ترین آنها است اختلال در خواب / بیداری … به طور معمول ، مشتریان در خوابیدن یا بیدار شدن از خواب مشکل دارند. خوشبختانه هر دو مسئله قابل حل هستند. در این مقاله ، من چندین گزینه را به شما پیشنهاد می کنم ، مانند بیداری صبح را تسهیل می کند و روز را با پربارترین حالت ممکن آغاز کنید.
هنگامی که نمی خواهید صبح از خواب بیدار شوید
افسردگی زمانی است که چشمان خود را باز می کنید … و می بندید … باز می کنید و می بندید … به این امید که یا در گذشته به پایان برسید - جایی که همه چیز بدون ابر بود ، یا خود را در آینده بیابید - جایی که بی ابری قبلاً آمده است فردا … یک ماه دیگر … در بقیه عمرم … بدن سرب است.