"من معمولی: بی تفاوتی در صبح ، شوخی در بعد از ظهر ، غم در عصر ، بی خوابی در شب" یا در مورد افسردگی

تصویری: "من معمولی: بی تفاوتی در صبح ، شوخی در بعد از ظهر ، غم در عصر ، بی خوابی در شب" یا در مورد افسردگی

تصویری:
تصویری: اگراز بی خوابی رنج میبرید،دیدن روش های شگفت انگیز برای مقابله با بی خوابی را از دست ندین 2024, آوریل
"من معمولی: بی تفاوتی در صبح ، شوخی در بعد از ظهر ، غم در عصر ، بی خوابی در شب" یا در مورد افسردگی
"من معمولی: بی تفاوتی در صبح ، شوخی در بعد از ظهر ، غم در عصر ، بی خوابی در شب" یا در مورد افسردگی
Anonim

واقعیت وجود دارد و واقعیت روانی نیز وجود دارد. در اینجا شخصی در خانه - خانواده - کار می کند و از بیرون به نظر می رسد که همه چیز با او عادی است. اما نه. در واقعیت درونی طوفان و طوفان ، نگرانی از چیزی ، مشتاق کسی است که از خودش ناراضی است. و زمان حال ، آنچه واقعاً هست ، دیگر وجود ندارد. ارزش ، مهم ، ضروری نیست. فقط تجربه (یا تلاش برای عدم تجربه) قابل توجه می شود.

پیشنهادات برای نگاه کردن به اطراف بی فایده است ، پیشنهاداتی برای مقایسه زندگی خود با وجود افرادی که بدتر از آن هستند ، کار نمی کند.

گاهی اوقات تلاش های زیادی برای صحبت با خود صرف می شود: خوب ، واقعاً ، چرا من لنگ هستم ، همه چیز خوب است. آنها حتی از دوشنبه برنامه های عملی برای زندگی جدید ارائه می دهند ، اما مالیخولیا و نارضایتی اجازه نمی دهد که آنها محقق شوند.

و خوب است اگر دلیل احساسات مشخص باشد ، اگر به وضوح درک کنید که از چه چیزی نگران هستید و چه می خواهید ، اگر محدودیت های توانایی های خود را درک کرده و محدودیت های خود را تصدیق کنید. با چنین تجربیاتی کار دشواری است ، اما زندگی برای خود کاملاً ممکن است.

اما اگر یک اضطراب نامشخص یا ترس بی دلیل ، ملال و تنبلی نامفهوم ، بی خوابی در شب و خواب آلودگی در روز. یا ناگهان قلبم می تپد ، نفسم بند می آید ، بدنم پنبه پوشانده شده و به نظر می رسد همه چیز ، پایان زندگی ، من در حال مرگ هستم. و ترسناک است ، و جایی درون آن آتش است ، و شاید حتی اکنون ، چگونه رنج بکشم …

همه چیز درباره افسردگی است. و پاسخ صحیح به یک س wellال معروف درخواست کمک است. به بستگان ، دوستان ، روانشناس ، روان درمانگر ، روانپزشک. پزشکان به تعیین م biologicalلفه بیولوژیکی و نیاز به مداخله دارویی ، روانشناسان - برای مقابله با علل و تجربیات دشوار ، بستگان - فرصتی برای تکیه بر آنها در زندگی روزمره کمک خواهند کرد.

تصادفی نیست که کلمه افسردگی از لاتین "سرکوب" ، در زندگی فرد به عنوان افسردگی ظاهر می شود ، اما اغلب در نتیجه احساسات و افکار سرکوب شده است: عصبانیت ، ترس ، نارضایتی ، نیاز به تحمل ، عدم تحقق.

بنابراین ، یکی از جهات در کار روانشناسی این است که افسردگی بتواند "صحبت کند". بشنوید این حالت چه چیزی را نشان می دهد: آنچه در زندگی کم است ، هیچ راهی برای فراموش کردن و بخشیدن وجود ندارد ، چه رویدادی را نمی توانید بپذیرید ، که من او را چنین می نامم یا می خواهم او را کنار بگذارم.

جهت دیگر تشکیل تکیه گاه است. با افسردگی ، هر گونه ، حتی ناچیز ، به نظر می رسد یک بار گزاف باشد ، فوراً خرد می شود ، ناخن ها ، هیچ قدرتی برای صاف کردن وجود ندارد. به تدریج ، در طول ملاقات با روانشناس ، دانش درباره خود ، مهارت های جدید ، منابع ، ثبات ظاهر می شود ، توانایی مقاومت در برابر استرس افزایش می یابد. و همانطور که بعد از ورزش ، "ماهیچه های" ذهنی تربیت می شوند ، ترمیم می شوند و ساخته می شوند.

جهت سوم کاهش اهمیت تجربیات است. به آرامی و با دقت ، بدون کاهش ارزش آنها ، و گاهی اوقات به طور ناگهانی و هوشیارانه ، شخص را به واقعیت بازگردانید. همان جایی که خانه خانواده است ، کار است ، جایی که امکان تغییر و تغییر ، شادی و تجربه ، جستجو و یافتن وجود دارد. زنده. عاشق بودن. رسیدن.

توصیه شده: