2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
درباره دوست نداشتن …
هنگامی که کودکان در محیطی ناامن از نظر روانی بزرگ می شوند ، جایی که والدین اغلب پیامهای دوگانه را برای کودک پخش می کنند ، کودکان برای زنده ماندن مجبورند در درون خود جدا شوند.
وقتی چنین کودکانی بزرگسال می شوند ، یاد می گیرند بخشی از واقعیت را به طرز ماهرانه ای انکار کنند.
احساسات ، نیازها و احساسات ناراحت کننده خود را متوقف کنید و حتی آنچه را که مطلقاً نمی خواهید ببینید ، نبینید.
این وضعیت را تصور کنید ، کودکی تماشا می کند که مادرش با صدای بلند گریه می کند و در بالش دفن شده است. کودک با نگرانی به سراغ مادرش می رود و علت گریه او را می پرسد. در این لحظه ، مادر ، درست جلوی کودک ، اشک را از صورتش پاک می کند و با صدای لرزانی می گوید "من گریه نمی کنم ، به نظر شما رسید." در این لحظه ، کودک احساس تردید می کند ، به چه کسی باید اعتماد کند ، مادر یا چشمها و احساسات او؟ یک مکث ناخوشایند ، یک لحظه انتخاب. به هر کسی که وابسته هستم اعتماد کنم یا به خودم اعتماد کنم. همانطور که می توانید تصور کنید ، کودکان تصمیم می گیرند هر کسی را که وابسته هستند باور کنند. زیرا اگر گزینه دیگری را انتخاب کنید ، وقتی سعی می کنید به مادر خود بگویید "اما من تو را دیدم که گریه می کردی" ، این احتمال وجود دارد که یک سیلی به سر خود بزنید یا پول جیب خود را از دست بدهید. و این به وضوح درک می کند ، وقتی من کسی را که به او وابسته هستم باور نکنم ، مجازات می شوم. من لیاقت چنین عشقی رو ندارم
بنابراین ، بهتر است به یک فرد بزرگسال اعتماد کنید ، نه به خودتان.
این یک مثال کوچک از اتصال دوگانه است. چندان بدیهی نیست. مثلا. مامان ، می تواند به مدت 4 ساعت با کودک درس بخواند "زیرا او نسبت به نمرات او در مدرسه بی تفاوت نیست" ، اما در عین حال برای هر اشتباهی به کودک سیلی می زند. به نظر شما فکر کودک برای چه چیزی امن تر است؟ مادرم فقط من را بسیار دوست دارد و نگران نحوه تحصیل من یا این که مادرم در حال حاضر درگیر خشونت خانگی و تحقیر شأن فرد است ، خواهد بود. آیا می توانید تصور کنید که انتخاب دوم برای کودک چه خطری دارد؟ کجا بروم ، احساس وابستگی کامل به مادر. به مقامات سرپرستی؟ وکیل بگیریم؟ آیا نیاز به محرومیت از حقوق والدین دارید؟ کودک چنین تجربه ای ندارد و توانایی انجام همه اینها را ندارد. کودک حقوق خود را نمی داند. کودک فقط وظایف خود را در قبال والدین خود می داند ، و در انجام وظایف خود دوستش می دارد ، تغذیه می شود و لباس می پوشد.
هر یک از والدین شرایط خاص خود را دارند. و هر کودکی مجبور است با آنها موافقت کند ، مهم نیست که این الزامات چقدر بی رحمانه هستند.
گاهی اوقات آنها آنقدر بی رحمانه هستند ، به عنوان مثال ، در خانواده خواهران خاچاطوریان ، که برای رفتار بد شما باید پاهایتان را جلوی چشم پدر باز کنید ، ضرب و شتم و تحقیر را تحمل کنید.
اغلب کودکانی که در چنین شرایط نامساعدی بزرگ شده اند مشکلات زیادی را در زندگی تجربه می کنند. آنها موافقند که برای نزدیک شدن به کسانی که به آنها وابسته هستند ، باید چیزهای زیادی در درون خود "واژگون" شود ، چیزی که "نباید توجه شود" ، چیزی "برای کاهش ارزش". به عنوان مثال ، از شوهر یا رئیس. چنین افرادی می توانند سالها در شرایط بدرفتاری عاطفی و جسمی زندگی کنند ، زیرا معتقدند با رفتار خود شایسته این رفتار هستند. به محل کار خود بروید و برای ده نفر کار کنید ، با این باور که این تنها چیزی است که آنها واقعاً سزاوار آن هستند.
چنین افرادی اغلب ترس را با عشق ، کینه و گناه را با عصبانیت ، شرم را با هیجان و غیره اشتباه می گیرند.
دنیای آنها برعکس است ، جایی که "سیاه" برای خود به عنوان "سفید" توضیح داده می شود و برعکس. چنین افرادی عادت دارند هر چیزی را عشق بنامند - امنیت مادی ، کنترل و حسادت ، سوء استفاده عاطفی و جسمی و هر چیزی غیر از عشق.
زیرا متأسفانه تجربه عشق هرگز یکبار اتفاق نیفتاده است. و برای اینکه در این درد عزاداری نکنید ، بهتر است جانشین این واقعیت را "در رگهای خود بگذارید" ، تا با وحشتی روبرو نشوید که متوجه شوید آنچه من همیشه عشق نامیده ام چیزی جز او نیست.
و سپس شما باید راه رفتن را دوباره بیاموزید ، دوباره این جهان را ببینید ، و یاد بگیرید که همه چیز را با نام مناسب خود صدا بزنید.
یادگیری زندگی با یک حفره بزرگ در قلب ، دور ریختن تمام کثیفی هایی که در تمام این مدت سعی کرده است آن را پر کند.
یاد بگیرید که خیلی خالی و گرسنه زندگی کنید.و به عنوان یک بچه گربه باریک و باریک و تکان دهنده ، سرانجام متوجه کسانی می شوید که دست خود را برای گرم کردن و تغذیه می کنند و آنها را از روی گردن نمی کشند.
صدمه. سخت. برای مدت طولانی.
اما این فرصتی برای خروج از زیرزمین کثیف ، تاریک و بدبو به دنیایی مملو از عشق ، شادی ، مراقبت و گرما است.
بیا با هم بریم
توصیه شده:
در مورد دوست نداشتن مادر و کودک اشتباه
این مقاله درباره کودکانی است که احساس اشتباه می کنند ، خوب نیستند ، احمق هستند و خیلی زیبا نیستند ، نادان هستند ، بی ارزش هستند. و همچنین ، این یک مقاله در مورد مادرانی است که نمی دانند چگونه فرزندان ناقص خود را دوست داشته باشند. آغاز به نوعی بسیار غم انگیز است و شاید ، از اولین کلمات خواننده ، چیزی بتواند به درون حرکت کند ، با درد آشنا پاسخ دهد.
نستیا و سیندرلا: قلمرو دوست نداشتن
ناتوانی در دریافت عشق از طرف دیگر منجر به ناتوانی در دوست داشتن خود می شود. در مقاله خود ، من دوباره به شخصیت های افسانه ای روی می آورم. با درنظر گرفتن شخصیت های داستانهای پری "فراست" و "سیندرلا" ، آنها را "از نظر روان درمانگر"
دوست نداشتن چربی
اگر سعی کنیم این مشکل را بدون چرخش های متعدد گلوله برفی ، بدون توهین و نفرت متقابل در نظر بگیریم ، خواهیم دید که اختلاف ابدی بین بچه های چاق و تناسب اندام ، اختلاف در مورد اولویت ها است. آنتی پاتی ، که طبق قانون گلوله برفی به نفرت تبدیل می شود ، یک موضوع جداگانه است ، بسیار مهم است ، و زمینه پرورش اینترنت ، که باعث شکل گیری هر گونه اعتیاد و شکل گیری هرگونه نفرت می شود ، در اینجا نقش اصلی را ایفا می کند.
دوست نداشتن و عواقب آن
دوست نداشتن و عواقب آن این موضوع ، در ارتباط با شیوع خطرناک و پیامدهای مهلک ، به نظر من ، نزدیکترین توجه را می طلبد … به هر حال ، آن را با استعداد در درام آندری زویاگینتسف "دوست نداشتن" نشان می دهد. این فیلم یک زنجیره تراژیک مشخص از طرد شدن مخرب عزیزان را ارائه می دهد:
مجموعه ای دردناک از انتقاد و دوست نداشتن
نوزاد از بدو تولد نیاز به مراقبت دارد. کودک تغذیه می شود ، در آغوش گرفته ، لبخند می زند ، در صورت گریه آرام می شود. زمین خورد - کودک آرام می شود ، او را در آغوش می گیرد ، به او گوش می دهد ، درمان می شود. من چیز جدیدی آموختم - آنها افتخار خواهند کرد ، آنها را در آغوش خواهند گرفت.