پول در مورد عشق است ، کار بخشی از عشق من است

فهرست مطالب:

تصویری: پول در مورد عشق است ، کار بخشی از عشق من است

تصویری: پول در مورد عشق است ، کار بخشی از عشق من است
تصویری: چطور میشه از انتخاب درست برای ازدواج اطمینان داشت؟ با رابطه جنسی یا هم خانه شدن؟ 2024, ممکن است
پول در مورد عشق است ، کار بخشی از عشق من است
پول در مورد عشق است ، کار بخشی از عشق من است
Anonim

الکساندر رویتمن ، روانشناس در مورد اینکه چرا نباید از ارزش بیش از حد پول ترسید ، در مورد "اندازه" جهانی و سه گانه "پول - کار - عشق" در مصاحبه با Finversia.ru می گوید

الکساندر رویتمن ، روانشناس بالینی ، روان درمانگر ، سرپرست حزب جمهوری خواه

در ایالات متحده ، کانادا ، اسرائیل ، روسیه ، کشورهای مستقل مشترک المنافع کار می کند

در سال 2017 ، او موسسه رویتمن را در اسرائیل تأسیس کرد و رئیس آن است.

متاهل ، پدر پنج فرزند.

امور مالی برای ما ، به ویژه اخیراً ، نه تنها یکی از اهداف اولویت دار است ، بلکه اغلب - هدفی که همه چیز را پوشش می دهد. ما تقریباً همه چیز را از طریق امور مالی اندازه گیری می کنیم: روابط ما با عزیزان ، روابط حرفه ای ، عزت نفس و بهزیستی روانی و گاهی حتی فیزیولوژیکی. به نظر شما این وضعیت چقدر سالم است؟

- به نظر من ، این یک سیستم سالم توصیف جهان است ، اگر تابوی داخلی روی آن وجود نداشته باشد. این تابو حداقل هفتاد سال در کشور ما مطرح شد و سپس آنقدر واژگون شد که ما را بیشتر تحت فشار قرار داد. هر چیزی که به عنوان یک ارزش شکل گرفت منفجر شد. به نظر من اگر بر این تابو غلبه کنید ، اگر به وضعیت سالم نگاه کنید …

در مورد اولویت بیش از حد مالی به عنوان یک منبع سالم؟

- من آن را اولویت فوق العاده نمی نامم. من این را یک اولویت کافی می نامم. حتی اولویت هم ندارد. آیا پشتوانه پول طلا خوب است یا بد؟ خیر آیا زمان به عنوان یک متر جهانی ، یک مبدل جهانی برای هر چیزی ، خوب یا بد است؟ خیر اما اگر بگویید هر چیزی را در جهان می توانم با پول اندازه گیری کنم ، در ابتدا باعث حیرت و وحشت می شود. این به دلیل تاریخ چند قرن ما ، تاریخ شوروی است. من فکر می کنم که به طور کلی خوب نیست که پول دربیاورید ، توانایی پرداخت بدهی خود را با پول اجتماعی اندازه گیری کنید. به عنوان مثال از من می پرسید: "و ون گوگ؟" من نمی دانم ، من فکر می کنم که ون گوگ ، با زندگی دالی ، احساس آرامش می کرد و بدتر از این نمی شد. من شخصاً ون گوگ را نمی شناسم ، اما در مورد خودم به شما می گویم. برای من ، این واقعیت که من می توانم پنج فرزندم و همسرم را تغذیه کنم ، و اینکه می توانم آنها را برای موج سواری یا قایقرانی با کشتی در اقیانوس اطلس بفرستم ، نقش بسزایی دارد. دیگر نمی توانم تحمل کنم ، اما نمی توانم دو هفته بمانم. من می توانم آنها را با دلفین ها شنا کنم. من به یاد دارم که در کودکی جزیره دلفین های کلارک را می خواندم و با اطمینان می دانستم: من هرگز نمی دانم موج سواری چیست ، هرگز نمی دانم دست زدن به دلفین چیست … و امروز به فرزندانم می گویم: "هر چیزی که شما بخواهید ، من بدهم به تو". و برای من این حقیقت مهم است که من صادقانه برای آن درآمد کسب می کنم. من ارزش خود را احساس می کنم ، عزت نفس من در حال افزایش است و این برای من بسیار مهم است. برای من مهم است که بتوانم به همسرم این امکان را بدهم که در یک زایشگاه خوب زایمان کند و بتوانم در ساحل دریا زندگی کنم. در تمام زندگیم رویای زندگی در ساحل دریا را داشتم ، متوجه شدم که هرگز در ساحل دریا زندگی نخواهم کرد. اما امروز من در ساحل دریا زندگی می کنم و برای من این یک نوع نشانگر ارزش من است. شما از من می پرسید: ارزش های معنوی چطور؟ بله ، قطعاً "همه چیز برای فروش" نیست. اما من باید هر چیزی را با چیزی ارزیابی کنم. یا زمان یا پول. من هیچ معیار جهانی دیگری نمی شناسم ، بنابراین با پول با احترام رفتار می کنم.

با این وجود ، مطمئناً در حین کار عملی خود ، به طور نسبی با "شکست برنامه" ، با مجموعه ای از استرس ها روبرو می شوید که مردم با مسائل مالی در ارتباط بوده اند؟

- و اگر شخصی از هوا محروم باشد؟ شما نمی دانید اگر افراد از هوای خود محروم شوند چقدر عصبی هستند. هوا ، پول - تفاوت چیست؟ من تفاوت را نمی بینم. پول ابزاری است برای انتقال قلب ، عشق ، روح من به شخص دیگر و دریافت قدردانی از او. پول فرصتی است برای ارزیابی دقیق و سنجش اقدامات متقابل. من فکر می کنم این یک وضعیت بسیار سالم است.

بیایید نمونه ای از یک مشکل روانی رایج مانند طلاق را در نظر بگیریم. موارد زیادی وجود دارد که طلاق خوب را از طلاق وحشتناک جدا می کند.یک طلاق خوب - و من چنین افرادی را دیدم - مردم سالها دوست داشتند ، به بالای قله رسیدند ، سفری بزرگ انجام دادند ، نوعی پشم طلا دریافت کردند ، سپس اتفاقی افتاد ، آنها تصمیم به طلاق گرفتند ، یا یکی از آنها تصمیم به ترک گرفت ، و آنها جدا شدند ، این مسئله را هم در سطح مادی و هم در سطح کودکان حل کردند. در همه سطوح. یک گزینه بد نیز وجود دارد. به عنوان یک روانشناس ، من اغلب با یک طلاق که 18 سال به طول می انجامد روبرو می شوم ، مردم حتی در نهایت ، نه برای پول ، بلکه برای حضانت فرزندان ، شکایت می کنند. طلاق اتفاق نیفتاد ، زندگی خانوادگی آنها به شکل جدیدی ادامه می یابد. همانطور که جنگ ادامه دیپلماسی با ابزارهای جدید است ، طلاق در چنین مواردی ادامه زندگی خانوادگی است. و ، به عنوان یک قاعده ، چنین طلاقی به سرعت و به وضوح در سطح مادی اتفاق نیفتاد.

همین امر در مورد "طلاق" مادی شرکای تجاری ، با تقسیم شرکت ها اتفاق می افتد. به یاد داشته باشید که چگونه یک بانک یا یک شرکت بیمه در دهه 90 بوجود آمد. بچه ها دور هم جمع شدند که در دوران کودکی با هم توپ بازی کردند ، با هم به ارتش رفتند ، با هم یک بانک یا یک شرکت بیمه ایجاد کردند. سپس دو نفر دیگر به آنها ملحق شدند ، همه آنها دوست هستند. در واقع ، پنج نفر از آنها بانک را بالا می آورند ، سپس بخش های آن را اداره می کنند ، سپس یکی از بانک ها برای پرورش سگ خارج می شود ، ورزش می کند ، تقریباً در بانک ظاهر نمی شود ، کسی شروع به مسافرت می کند ، فقط یکی از آنها کل بانک را می کشد. خودش داستان با رسوایی و گسست به پایان می رسد. آنها دیگر دوست نیستند ، از یکدیگر متنفرند …

اگر طلاق از طریق ابزار مشخص پول انجام نمی شود ، انتظارات متقابل آغاز می شود ، موضوع خیانت. خیانت چیست؟ یک نفر انتظارات دیگری را فریب می دهد. من از او این و آن را انتظار دارم. او حتی از آن خبر ندارد … پول این مسائل را حل می کند. اگر این یک "قرارداد صادقانه" است ، معمولاً همه چیز سر میز با آرامش به پایان می رسد.

خوب ، اجازه دهید پول معادل جهانی باشد ، اما در عین حال یک فرد روانشناسی را در مورد پول ایجاد می کند که مانع زندگی او می شود. مطمئنا شما هم به این موضوع برخورد کرده اید؟ آیا آنها با مشکلاتی روبرو می شوند که دقیقاً ناشی از مسائل مالی است؟

- نه در بسیاری از موارد ، مشکلات به نوعی یا به نحوی با مسائل مالی مرتبط است. اما این فقط در نگاه اول است. در حقیقت ، آنها با مشکل دیگری روبرو می شوند ، که من آن را کیفیت زندگی می نامم. تقریباً همیشه ، اگر بخواهیم به طور وسیع تری تعمیم ندهیم ، کیفیت زندگی ارزشی است که شخص مایل به پرداخت آن است. و کیفیت زندگی ارزشی است که من مایل به همکاری با مشتری هستم.

و اگر به طور نسبی ، هم اقتصاد به بخشهایی تقسیم شود و هم مشکل کیفیت زندگی به "بخشها" تقسیم شود - عمده ترین آنها کدامند؟ سوالات عزت نفس ، امور حرفه ای ، امور مالی ، امور خانواده؟ وقتی یک نفر می آید و می گوید: "من اینطور زندگی نمی کنم" به چه چیزی اهمیت می دهد؟

- معمولاً می آیند و می گویند: "حالم بد است". اگر در ابتدا می گویند: "من بسیار بد هستم که سوار مینی کوپر سه ساله می شوم و همه همسایه های خانه ما هامر یا پورشه سوم را خریداری می کنند ، من نمی توانم در ملاء عام بیرون بروم ، من خجالت می کشم "(این داستان واقعی یک دختر است) ، سپس نکته کلیدی شروع به توجه من می کند. نکته کلیدی: "من شرمنده ام." این بدان معناست که من با شرمندگی کار خواهم کرد … البته ماشین و میزان پول به هیچ وجه کیفیت زندگی این دختر را تعیین نمی کند. عبارت "شرمنده ام" را تعریف می کند. سپس شروع به درک رابطه او با شوهرش می کنم. او خانه دار است ، شوهرش درآمد دارد. او البته ناخودآگاه آن را با پول کنترل می کند. او به او می دهد ، مهم نیست که چقدر می خواهد بگیرد ، اما او مجبور می شود هر گونه هزینه خود را درخواست کند. و این به ناچار یا به احتمال زیاد منجر به بحران در خانواده می شود. و من ، به احتمال زیاد ، به شوهرم پیشنهاد می دهم که مبلغی را برای این دختر ، همسرش ترتیب دهد ، که به او اجازه می دهد ، در اصل ، هر گونه خرید خود را بدون تماس با او انجام دهد. و حتی او را ترک کنید ، با داشتن سرمایه شخصی خود ، که حداقل به او اجازه می دهد یک آپارتمان اجاره کند و شش ماه به تنهایی با فرزندش زندگی کند. در این صورت او زن می گیرد نه برده. و انقلاب در رابطه اتفاق می افتد. همه به دنبال آن نیستند زیرا فکر می کنند کنترل چیزی است که آنها نیاز دارند.اما تجربه نشان می دهد که برده ای به او می دهد که خوب غذا نمی پزد ، در رختخواب بد رفتار می کند ، به طور کلی تجاوز منفعلانه وجود دارد و او ، برده ، در همه جا به آن خیانت می کند.

به هر حال ، همسر اولم این را به من آموخت … من دیگر پسر نبودم ، 30 ساله بودم. در اولین سال های ازدواج ، او نشان داد که احساس گناه در یک همسر در ثانیه باعث پرخاشگری کامل می شود ، خشم ، نفرت. او احساس گناه می کند: او سوپ را نپخت. همین ، تو دیوانه ای وقتی متوجه این موضوع شدم ، از احساس گناه مراقبت زیادی از عزیزانم شروع کردم.

بازگشت به امور مالی. مسئله پول امروز همه را کمی به اسکیزوفرنی تبدیل کرده است ، مشکلات زیادی ایجاد کرده است. به عنوان مثال ، به اصطلاح رونق مصرف کننده. دومی عزت نفس حرفه ای است. یعنی ، من خودم را در این حرفه نه به عنوان محصول خلاقیتم ، بلکه فقط از طریق منشور حقوق ارزیابی می کنم. بنابراین ، دسته ای از افراد با حقوق اندک ناراحتی عزت نفس را تجربه می کنند و دسته ای از افراد با حقوق زیاد ، مجموعه ای از عدم تطابق را تجربه می کنند. اخیراً با یک بانکدار عالی رتبه صحبت کردم که تشریفاتش خوب است ، اما صادقانه اعتراف کرد: "ناراحتی اصلی من این است که من یک فوق حرفه ای محسوب می شوم و حقوق فوق العاده ای دارم ، اما به طور قطع می دانم که اگر همه چیز فردا تمام شد ، من آن را برای خودم ایجاد نمی کنم. هر تاجر کوچک ، صاحب یک کافه کوچک از من سردتر است ، زیرا من این دفتر را اجاره نکردم ، این حقوق را نگرفتم … »

من این بانکدار را درک می کنم. زیرا من هیچ ابزار واقعی دیگری برای سنجش کیفیت خود ندارم ، به جز پول. در تمام زندگی ام شک داشتم که چقدر خوب کار می کنم. و هیچ ابزار دیگری برای بررسی این مورد وجود ندارد. امروز من مشتریان زیادی دارم ، تعداد زیادی نظرات دارم ، و کم کم دارم باور می کنم که کار خوبی را انجام می دهم. اما وقتی به گذشته نگاه می کنم ، به نظر می رسد اولین گروه من ، که 30 سال پیش انجام دادم ، بدتر از آنچه امروز انجام می دهم نبود. پس من بزرگ نشده ام؟ خوب ، پس از کجا می توانم ابزار ارزیابی خود را تهیه کنم. از داخل ، من نمی توانم آن را تحمل کنم. چشم و گوشم را باور نمی کنم. و این بانکدار چشم و گوش خود را باور نمی کند. این خوبه. اما با این وجود ، پول می تواند به نحوی همه اینها را اندازه گیری کند.

آیا روانشناس می تواند در این روند کمک کند؟

- روانشناس چنین موجود عجیبی است … من این را می گویم: روانشناس حامل کنجکاوی شماست. به عنوان یک کارت گرافیک خارجی در یک لپ تاپ قرار داده می شود و می تواند این رایانه را مجبور به انجام کارهای گسترده تر با تصویر کند ، بنابراین اینجا این است. روانشناس نقشه بیرونی کنجکاوی است. در آن نه پردازنده شما ، نه پیچ شما ، نه حافظه شما و نه روشهای پردازش شما وجود ندارد. فقط یک پردازنده اجتماعی دارد که س questionsالات خود را می پرسد: "بله؟ مطمئنی؟ از کجا می دانستی؟ " و با این کنجکاوی واقعی مشتری را آلوده می کند. چگونه می توانم بدانم چه کار کنم ، چگونه می توانم توصیه کنم؟ یعنی می توانم توصیه کنم ، من تجربه زندگی خودم را دارم ، اما آنها به شما کمک نمی کنند ، شما یک داستان کاملاً متفاوت دارید. اما یک سوال وجود دارد. وقتی از شما می خواهم ، هزینه ای از شما دریافت می کند. در اینجا ، روان درمانی است. شما درگیر مشکلی می شوید و س askالی می پرسید. این س clientال مشتری شما را آلوده کرده است ، او با کنجکاوی شما روشن شد و کار روی این موضوع را آغاز کرد. او باید به این سال پاسخ دهد. در جستجوی پاسخ ، او نیز پاسخی برای خود دریافت می کند. دستگاه حل مشکل روشن می شود. چرا او به دستگاه من نیاز دارد؟ خودش را دارد. پردازنده قدرتمند ، حافظه سریع ، تجربه خوب زندگی. البته ، من به او توصیه نمی کنم ، تجربه خود را با او در میان نمی گذارم. من س questionال درستی را از او خواهم پرسید و این س himال او را "روشن" می کند. و سپس بگذارید به خانه برود ، بگذارید بخوابد یا نخوابد ، بخورد یا نخورد … یک هفته بعد به من می آید و می گوید: «تو مرا در بن بست قرار دادی. سوال ساده است ، اما من یک هفته کامل نخوابیده ام. میخوای چی بهم بگی؟ " و من به او می گویم: "من نمی خواهم چیزی به شما بگویم. من نمی دانم با زندگی شما چه کنم "… فقط به مشتری بگویید که شما چیزی نمی دانید ، مشتری بلافاصله شروع به احترام و دوست داشتن شما می کند و می خواهد به شما کمک کند. اگر خیلی ناراضی هستید ، نمی توانید کاری انجام دهید - باید به شما کمک کنید. او آن را می گیرد و شفا می دهد. وحشتناک دوست دارم.آنها به سادگی بهبود می یابند تا به نوعی به شما کمک کنند ، زیرا شما یک روانشناس بی دقت و فقیر هستید …

در اینجا ، کارت هایم را فاش می کنم (لبخند می زند).

چرا شما پول را معادل عشق می نامید؟

- من درک می کنم که وقتی به کودک هدیه می دهم ، آن را به خودم می دهم. این راهی برای من است که از دیدن اینکه او هدیه را دوست دارد لذت ببرم. یا همسرت برای این کار من آماده هستم تا یک یا دو ماه کار کنم تا این شادی را دریافت کنم ، در عشق یک عزیز در کار خود ببینم. اگر من آماده باشم که با شادی و لذت به سر کار بروم و تمام روحم را در آن بگذارم ، پس پول به طور خاص ابزاری برای تبدیل عشق من است. سپس نتیجه کارم را به پول تبدیل می کنم ، سپس به هدیه. بله ، پول یک کاغذ غیر قابل توصیف است. اما عشق من از آن عبور می کند و به احساسات من تبدیل می شود. اینجوری کار میکند.

به عنوان بخشی از پروژه بهبود سواد مالی ، این نظرسنجی نکات زیر را آشکار کرد: والدین با فرزندان خود حتی در مورد پول کمتر از رابطه جنسی در مورد پول صحبت می کنند ، زیرا در اصل رابطه جنسی یک موضوع تابو است. افراد حاضر در این مطالعه گفتند: "ما نمی دانیم چگونه در مورد پول با کودکان صحبت کنیم." به عنوان یک روانشناس ، در مورد این وضعیت چگونه اظهار نظر می کنید؟

- من نه به عنوان یک روانشناس ، بلکه به عنوان یک پدر دو نوجوان ، که با این مشکل بسیار شدید روبرو است ، اظهار نظر می کنم. اول ، با توجه به آنچه قبلاً گفتم … من سفرهای کاری زیادی دارم. من خودم را در حال جبران می بینم: به عنوان مثال ، من یک ماه در یک سفر کاری هستم ، به دختر پنج ساله ام هدیه می دهم. یک دختر پنج ساله می تواند چند لباس از یک سفر کاری بیاورد؟ من 10 لباس می آورم. همسرم کمد را باز می کند و می گوید: "من سعی کردم کمد میشل را تمیز کنم ، کمد را باز کردم و … کمد را بستم." بله ، او ، دخترش نیازی به آن ندارند. من به آن نیاز دارم! من از بزرگان می پرسم: "بچه ها ، چه می خواهید؟" آنها متن زیبایی می گویند: "بابا ، ما همه چیز داریم ، خودت بیا". از یک طرف ، زیبا به نظر می رسد ، از سوی دیگر ، وحشت تاریخ برای من این است که آنها چیزی نمی خواهند. من قبلاً پرداخت کرده بودم ، اما نمی توانم پرداخت کنم ، زیرا آنها همه چیز دارند … روز دیگر با دوستم ملاقات کردم که تحت نظارت او یک مزرعه بزرگ بود و گفت: "گوش کنید ، من باید دو نوجوان 14 ساله را مامور کنم -15 ساله." او بلافاصله مرا درک کرد: "سوالی نیست. من به شما کمک خواهم کرد. ما یک آپارتمان نزدیک دفتر کارم اجاره می کنیم و آنها را به سر کار می بریم. هر چه می خواهید - از تمیز کردن کف و تعمیر ماشین های ذوب برف گرفته تا بازرسی از نیروگاه ها. آنها پول دریافت می کنند ، خود اجاره را می پردازند”… و من از او بسیار سپاسگزار بودم. چون دو هفته پیش من این وضعیت را داشتم: هر دو گوشی ها را خراب کردند ، تلفن های خوب. من به آنها می گویم: "برویم تلفن بخریم." شما سهم خود را می پردازید ، نمی دانم ، صد دلار. آنها چنین چهره های ترش کردند ، یعنی ظاهراً برای پول خود برنامه هایی داشتند. من می گویم: این درست است ، شما جالب ترین گوشی ها را داشتید ، آنها را در صفر ماه در پنج ساعت جمع آوری کردید. در حالی که به دنبال تلفن ها بودیم ، تمام راه را صحبت کردیم. در پایان گفتگو ، آنها بسیار خوشحال شدند. بزرگتر به من می گوید: "من بسیار خوشحالم که 100 دلار برای آنها پرداختم ، برای من این تلفن مال من شد. من آن را نمی شکنم. من صد در صد قول نمی دهم ، اما این احساسی است که من دارم. " کوچکتر موافقت کرد …

احتمالاً ، به نحوی لازم است اقدام شود. من اکنون رویای این را دارم که به فرزندانم تجربه کسب درآمد ، دریافت پول ، مدیریت پول را بدهم. و این گرانتر از خود پول است. شما خالق می شوید ، کنترل جهان را از طریق ابزار پول شروع می کنید. و سپس می توانید در مورد آنها صحبت کنید. و قبل از آن ، چنین گفتگویی بیش از حد مبهم است.

یعنی ، در مورد پول از طریق کار ، در واقع؟ برای ساده سازی …

- از طریق عشق

خوب است که همه عاشق کار باشند …

- چه کسی عاشق شستن ظرف ها می شود؟ سال نو ، صبح شما غذاهای چرب تا بهشت می بینید ، از شما متنفر است. شما شروع به شستن این ظروف می کنید ، بشقاب را می شویید ، دو ، سه ، سپس احساس می کنید که صدای جیر جیر روی انگشتان شما از یک بشقاب تمیز و صدای وزوز کم می آید. شما منطقی هستید. یعنی عشق در جایی ظاهر می شود که معنی ظاهر می شود.چندین بشقاب تمیز ظاهر می شود - سپس عشق ظاهر می شود … من در ارتش این ظرف ها را گذراندم - یک و نیم هزار بشقاب باید صبح ، زمستان ، خارج از منفی 40 ، داخل آشپزخانه منهای 10 بشویید ، و شما ظروف را بشویید به مدت 4-5 ساعت و - کوههای ظروف تمیز در نتیجه. فکر می کنم خنده دار است ، بسیاری من را درک نمی کنند ، اما این من را به ارمغان آورد … به طور کلی ، در این یک چیز ارگاسمیک وجود دارد. نه اینکه من عاشق شستن ظروف هستم ، اما این تجربه را به عنوان یک تجربه بسیار مهم در زندگی به یاد می آورم. خیلی دوست دارم آن را با فرزندانم به اشتراک بگذارم. بزرگترین دختر من به ارتش پیوست ، او سه سال به عنوان تک تیرانداز در ارتش اسرائیل خدمت کرد. او تغییر کرده است. برای او ، همه چیز معنای مادی پیدا کرده است. وقتی شخصی از دستان شما عبور می کند که بعد از 22 کیلومتر در ایستگاه اتوبوس می تواند مادر شما را منفجر کند ، کار شما به عنوان سرباز-افسر بسیار ملموس می شود. راه دوست نداشتن شما برای کارتان تا فاجعه بسیار کوتاه است … برادرم چنین داستانی داشت. مردی از دستان او عبور کرد که او را از طریق پست عبور داد. این مرد یک کافه فرقه ای را در نزدیکی سفارت آمریکا منفجر کرد. 10 سال از آن زمان می گذرد. برادرم به این کافه می رود ، مدام در مورد آن صحبت می کند. و این واقعاً مغز را سر جای خود قرار می دهد ، وقتی کار شما ، و در نتیجه پول ، مسئولیت است ، عشق ، وقت شما ، تمام زندگی شما ، افرادی که دوستشان دارید ، و آنها را نمی شناسید ، همه اینها در این تکه کاغذ بسته شده است. این تکه کاغذ یک بانک ارزش است.

به عبارت دیگر ، همانطور که پروسپر مریم گفت ، "چیزهایی مهمتر از پول وجود دارد ، اما شما نمی توانید این چیزها را بدون پول بخرید". اما یک سکه دیگر هم وجود دارد: همه معتقدند که پول می تواند هر مشکلی را حل کند ، به جز کسانی که پول دارند …

- در واقع افرادی که از هوش کافی برخوردار هستند به روانشناس مراجعه می کنند. حتی در اولین قدم آنها نه چندان مطمئن می گویند که مشکل پول است و در مرحله دوم این نسخه را کاملاً رها می کنند. زنی در آلما آتا در آخرین گروه به من مراجعه کرد ، او گفت: "من پنج فرزند دارم ، هیچ پولی ندارم. من اومدم پول داشته باشم. " در همان ابتدای گروه ، این س wasال مطرح شد: "آیا مطمئن هستید که ما در مورد پول صحبت می کنیم؟" همه چیز ، این موضوع دیگر مطرح نشد. این در مورد تغییر شیوه زندگی او بود. و فکر می کنم خودش هم این را می دانست. در غیر این صورت ، او برای دیدن روانشناس به گروه نمی آمد. من متقاعد شده ام که او به این گروه آمده است زیرا می داند که این در مورد پول نیست ، زیرا هیچ کس در گروه به او پول نمی دهد. گروه راهی برای کسب درآمد نیست ، راهی برای ایجاد رابطه با آنها است. از طریق کار - دوباره. تا زمانی که اولین بشقاب با احساس بودن در دنیایی که همه ظروف تمیز هستند ظاهر نشود ، زایمان ممکن است چندان جذاب نباشد. قبل از ارتش ، من در یک کارخانه در دستگاه کار می کردم ، معلمم گفت: هرگز ماشین را کثیف نگذارید ، مهم نیست که در جهان چه اتفاقی می افتد. هرگز. اینطور نیست که دستگاه گران ، زنگ زده و غیره باشد. واقعیت این است که وقتی فردا صبح می آیید ، اگر کثیف باشد ، نمی خواهید کار کنید و اگر همه چیز تمیز و چرب باشد ، وارد خانه می شوید ، بلافاصله بو خواهید داد ، دسته ای از چیزهایی که شما را برای شروع فرا می خوانند. در اسرع وقت. از ماشین مراقبت نکنید - مراقب خودتان ، احساسات خود باشید.

پول درباره عشق است ، کار بخشی از عشق من است. اگر کار شما به شما لذت نمی دهد ، پس چیزی که در حال رخ دادن است اشتباه است. به این فکر کنید که عشق در کجا جریان دارد. به این فکر کنید که چه اتفاقی برای شما جذاب می شود.

توصیه شده: