در مورد پول و عشق

فهرست مطالب:

تصویری: در مورد پول و عشق

تصویری: در مورد پول و عشق
تصویری: Dr Holakouee | دکتر هلاکویی – ارتباط بین عشق و پول 2024, ممکن است
در مورد پول و عشق
در مورد پول و عشق
Anonim

من وضعیت یک نفر را در یک شبکه اجتماعی دیدم "من عاشق پول هستم و پول من را دوست دارد!" برای من ، این شاخصی است که شخصی پول نداشت ، ندارد و نخواهد داشت. بپرس چرا؟ و من به شما پاسخ می دهم: زیرا!

شما باید زنده ها را دوست داشته باشید

یک بار ، هنگام مطالعه انگلیسی ، متوجه شدم که مردم به ندرت به انگلیسی "عشق" می گویند. آنها معمولاً می گویند "دوست دارم". "چرا این اتفاق افتاد؟" - از خودم پرسیدم - "چرا آنها از کلمه" مانند "به جای" عشق "استفاده می کنند. به هر حال ، یک فرد روسی عاشق بیکن ، ودکا ، و دریا ، و به هر حال ، و پول است … و در اینجا پاسخی است که من برای خودم پیدا کردم.

از دیدگاه ویلیام گلسسر (بنیانگذار واقعیت درمانی) ، هر فردی نیاز به عشق دارد ، حتی یک عشق کوچک ، اما هنوز وجود دارد. عشق به معنای "توجه" ، گرما ، لطافت به موضوع عشق است. وقتت رو بهش بده مراقبش باش ، برایش آرزوی سلامتی کن.

کودک را می توان با یک پتو برای شب پوشاند ، یک افسانه بگو. شوهر برای تغذیه خوشمزه است. با مادرم تماس بگیرید و نیم ساعت وقت بگذارید و به شکایات او در مورد سلامتی ، همسایگان و نیورکا گوش دهید. آرزوی خوشبختی "سابق" در یک رابطه جدید. با سگ قدم بزنید ، با گربه بازی کنید. آبیاری یک گل … طبق تعریف ، شما فقط می توانید اجسام زنده را دوست داشته باشید.

دوست داشتن پول به معنای احیای آن است (در پس زمینه کاهش ارزش افراد و روابط). پول را با اختیار و اختیار آگاهانه انتخاب کنید. در اینجا پتیا "عاشق" پول است ، اما نه واسیا. در عین حال ، بدیهی است که پتیا و واسیا اشیاء غیر زنده هستند (آنها هیچ اراده و اختیاری در رابطه با پول ندارند). در این "منطق" ، واسیا بنا به دلایلی در مواجهه با بیزاری از پول ناتوان است. در عین حال ، نه تنها واسیا رنج می برد ، بلکه هر شخصی که پول را "بسیار" دوست دارد ، اما آنها متقابل نمی کنند.

در حقیقت ، پول نه می تواند دوست داشته باشد و نه دوست داشته باشد. اینها فقط بسته بندی آب نبات رنگی هستند تا روند مبادله را تسهیل کنند. احتمالاً کسی به خاطر می آورد که چگونه در دوران کودکی ما بسته بندی آب نبات را رد و بدل می کردیم … کسانی که از دهه نود در سنین هوشیاری جان سالم به در بردند ، به خاطر می آورند که دستمزد دادن به مردم چقدر دشوار بود. این دوره زنجیره مبادله و مبادلات پیچیده بود. افرادی که با گلدان یا مبلمان حقوق می گرفتند بسیار خوش شانس بودند. کسانی که نمی فهمند سخنرانی درباره چیست می توانند "روز شیطان" نوشته میخائیل بولگاکوف را بخوانند.

هیچ کس به پول احتیاج ندارد

هیچ کس به کاغذهای رنگی به نام اسکناس یا کیلوگرم طلا احتیاج ندارد. اگر شما به جای رابینسون کروزو بودید و ناوچه ای پر از پول در ساحل این جزیره خالی از سکنه آب گرفت ، با این گنج چه می کنید؟ آیا از گرسنگی پول می خورید؟ آیا به جای آب شیرین کافی می نوشید؟ آیا برهنگی خود را با زنگ زدن دوکت ها می پوشانید؟ آیا برای خواب شیرین از آنها یک تخت پر نرم تهیه می کنید؟ آیا از خود در برابر حیوانات وحشی محافظت می کنید؟

هر فردی بیشترین نیازهای عمومی را دارد. و تنها چیزی که مردم نیاز دارند این است که نیازهای خود را برآورده کنند. پول ابزار خوبی است که می تواند اکثر آنها را راضی کند ، اما نه همه آنها را. به عنوان مثال ، در جامعه مدرن ، هرچه پول بیشتر ، غذا ، لباس ، شرایط زندگی و تفریح بهتر و بیشتر و بهتر باشد.

پول با عزت ارتباط دارد

پول بیشتر به معنای احساس قدرت و آزادی بیشتر شماست. فقط وابستگی در اینجا برعکس است: هرچه مسئولیت ، قدرت و اهمیت بیشتر ، پول بیشتری باشد. مقدار پولی که در دست دارید (جیب و حساب بانکی) مستقیماً با ارزش شخصی شما در ارتباط است.

چنین داستانی در زندگی من وجود داشت. قیمت مشاوره 1400 روبل در ساعت بود. سپس دفتر را به صورت ساعتی اجاره کردم (400 روبل در همان ساعت). مرد جوانی به پذیرایی آمد ، مدتها از دختری که او را ترک کرد شکایت کرد. من واقعاً می خواستم او را برگردانم ، وگرنه استفاده از خدمات روسپی ها بسیار گران است. در پایان ساعت دوم ، او بینشی داشت ، یا شاید تصدیق یا حتی کلمه شیک "بصیرت". او با خوشحالی ، تسکین و برنامه ای برای اصلاح وضعیت ، از من جدا شد. اما این بدشانسی است: او فقط پول داشت که هزینه یک ساعت کار من را بپردازد.من 1400 گرفتم ، هزینه اتاق 800 را پرداخت کردم و 600 روبل برای 2 ساعت کار در دست من است. من آن را نگاه کردم و با خود گفتم: "من با سه تحصیلات عالی ، آموزش و کارآموزی در خارج از کشور ، با بیست سال تجربه ، نمی توانم کمتر از یک روسپی برای کارم دریافت کنم!" به هر حال ، قیمت مشاوره من بهای زندگی من است ، یک ساعت کامل از زندگی من! و من می توانم از این زمان برای استراحت ، ارتباط با افراد نزدیکم یا … برای ایجاد نتیجه در زندگی مشتریان خود استفاده کنم.

تغییر ایجاد کنید - پاداش بگیرید

پول قیمت ارزشی است که در زندگی دیگران ایجاد می کنید. مردم آماده پرداخت هزینه برای نتیجه ، برای یک تغییر کیفی هستند. یک بار شخصی تصمیم گرفت که خواب شما روی تشک های ارتوپدی بهتر خواهد بود. بنابراین ، شما نمی خواهید روی تشک بخوابید ، اما آماده پرداخت حقوق خود هستید ، یا شاید حتی بیشتر از یک تختخواب با یک تشک خوب.

البته ، من درک می کنم که معاصران در "سالهای یلتسین" کور شده بودند ، زمانی که اموال ملی ایجاد شده برای چندین دهه توسط افراد طفره زن "چنگ" افتاد. این احساس وجود داشت که می توانید بدون انجام هیچ کاری پول زیادی داشته باشید. شرکت های شبکه ای هنوز با این ایده به شبکه های خود فریب می دهند: چند سال کار کنید ، و سپس وقتی ثروتمند شدید ، نمی توانید کاری انجام دهید ، فقط زیر درخت نخل بامبو بخورید.

یک حکایت خوب در مورد یک تایلندی و چینی در این زمینه وجود دارد:

آنها در ساحل دراز می کشند. چینی ها می گویند: ببینید ، انبه ها رسیده اند. بیا جمعش کنیم ، ببریمش شهر ، بفروشیم.

- برای چی؟ - تایلندی از او می پرسد.

- خب چرا؟ بیایید پول دربیاوریم. سپس یک محصول دیگر به فروش می رسانیم ، مقداری دیگر نیز درآمد خواهیم داشت. پول زیادی خواهیم داشت. ویلا و قایق بادبانی می خریم. ما قادر خواهیم بود دروغ بگوییم و کاری انجام ندهیم!

- پس ما به هر حال کاری نمی کنیم! - تایلندی تعجب می کند.

  • زنی با من تماس می گیرد و می گوید: ماریا ویکتوروونا ، امروز آندریکا به کلاس اول رفت. به یاد داشته باشید که چگونه هشت سال پیش ، یک زن بیکار مجرد ، وقتی متوجه شد که تصادفاً باردار شده است ، تصمیم به زایمان یا عدم زایمان گرفت. این بهترین تصمیم زندگی من بود. پسرم به لطف شما متولد شد.
  • مردی با گل به دفتر می آید: ماریا ویکتوروونا ، دیروز پسرم برنده المپیاد فیزیک شد. به او افتخار می کنم. اما بعد من می خواستم خانواده را ترک کنم ، همه چیز را "با سگ ها به جهنم" بریزم. اکنون ما یک خانواده دوستانه داریم ، دو نفر دیگر در حال بزرگ شدن هستند. چیزی برای زندگی وجود دارد ، کسی که به آن افتخار می کند ، چیزی برای خوشحال شدن وجود دارد.
  • یک زوج جوان با دعوت عروسی می آیند: ماریا ویکتوروونا ، شما نمی توانید بیایید. این رویداد فقط به لطف شما امکان پذیر شد …

در زندگی من صدها داستان از این قبیل وجود دارد … وقتی مردم از اسرائیل ، آلمان ، سوئیس ، آمریکا تماس می گیرند و با کلمات "به من توصیه شدی" صحبت می کنند ، بسیار خوب است. مردم آماده اند تا برای ملاقات با من به دنبال زمان باشند و برای فرصت خوشبخت شدن پول بپردازند و به سطح کیفی جدیدی از زندگی بروند.

پول جایی است که مسئولیت در آن است

دوره ای در زندگی من بود که به عنوان حسابدار اصلی کار می کردم. حقوقم زیاد بود. سالها بی رحمانه (نود) بود. در آن سالها ، حسابداران نه برای کار بلکه برای مسئولیت حقوق می گرفتند. از آن زمان ، چیز کمی تغییر کرده است …

مثلا

  • مرد قرار ملاقات گذاشت و 30 دقیقه تاخیر داشت. فکر می کنید اگر همیشه در زمان اشتباه بیاید ، چند شریک تجاری خواهد داشت؟
  • او قول داد در عرض یک ساعت و نیم برخی از کارها را انجام دهد ، پس از 8 ساعت معلوم شد که او این کار را نکرده یا به صورت رسمی انجام داده است. و بنابراین او مرتباً مهلت ها را می شکند ، از توافق ها پیروی نمی کند ، به قول خود عمل نمی کند؟
  • در مورد وضعیت زندگی خود می گوید: "ما به عنوان یک تیم کار کردیم ، یک پروژه بزرگ انجام دادیم. من همه را ناامید کردم ، ما پول و زمان زیادی را از دست دادیم. من شرمنده ام". اما این در مورد شرم و گناه نیست. درباره بی مسئولیتی است. درباره این واقعیت که مردم ، کار و زمان آنها ، روابط با آنها - هیچ ارزش و ارزشی ندارند. با بی ارزش کردن دیگران ، شخص خود را بی ارزش می کند ، سهم خود را در امر مشترک ، ارزش هر ساعت از زندگی خود.

اگر پول می خواهید ، حوزه مسئولیت خود را گسترش دهید

مردم اغلب خشمگین هستند ، چرا لودر 20 هزار و کارگردان 200 می گیرد؟ بله ، درست است ، لودر مستقیماً تفاوت را ایجاد می کند: به عنوان مثال ، او بار سنگینی را از جایی به مکان دیگر منتقل می کند. و کارگردان؟ او مسئول است تا اطمینان حاصل کند که این کالاها به طور کلی در شرکت هستند ، به طوری که آنها به موقع ، به مکان مناسب حرکت می کنند و هر کارمند شغلی دارد و می تواند حقوق دریافت کند.

و هر سال بیشتر و بیشتر کسانی که نمی خواهند "برای عمو کار کنند" برای "توسعه تجارت" وام می گیرند و می سوزند. و افراد نزدیک ، که بدهی های کارآفرین احتمالی را پوشش می دهند ، مسئولیت بی مسئولیتی "تاجر" شکست خورده را بر عهده می گیرند.

مرگ بر تاریکی گری

من یک پیشنهاد برای شما دارم: تنها گذاشتن انرژی ، توطئه ها ، فنگ شویی ، تجسم و "سقف شیشه ای". با تمام مسئولیت (شاید هنوز ذاتی) مسئولیت خود ، ارزش کار و شأن شخصی خود را شروع نکنید. من فوراً قول میلیون ها نفر را نمی دهم ، اما کیفیت مناسب زندگی کاملاً قابل دستیابی است.

برای کسانی که رویای میلیون ها و میلیاردها دلار را دارند ، توصیه می کنم: یاد بگیرید که فکر کنید ، خارج از چارچوب فکر کنید ، افق های خود را گسترش دهید. و سپس در محل اتصال علوم و صنایع مختلف ، می توانید ایده ای را بیابید که تجسم آن کیفیت زندگی میلیون ها نفر را تغییر می دهد و در نتیجه مبالغ مورد نظر را برای شما به ارمغان می آورد. مسئولیت انجام کارها را نیز فراموش نکنید.

موفق باشید.

توصیه شده: