کار با روش فاصله: پول (مورد از تمرین)

فهرست مطالب:

تصویری: کار با روش فاصله: پول (مورد از تمرین)

تصویری: کار با روش فاصله: پول (مورد از تمرین)
تصویری: آموزش رانندگی با اتومبیل اوتومات 2024, آوریل
کار با روش فاصله: پول (مورد از تمرین)
کار با روش فاصله: پول (مورد از تمرین)
Anonim

وقتی افراد با موضوع پول به روانشناس مراجعه می کنند ، اغلب درخواست ها را می توان تعمیم داد و به دو گزینه تقلیل داد.

اولین گزینه در تغییرات مختلف شبیه به این است: " من نمی توانم درآمد کسب کنم », « من نمی دانم چگونه درآمد کسب کنم », « من درآمد زیادی ندارم », « من همیشه پول کافی ندارم"،" من همیشه حقوق کمی دریافت می کنم "،" هر کاری می کنم ، درآمد من افزایش نمی یابد ، احساس می کنم نوعی سقف داخلی دارم "،" من مثل ماهی روی یخ می جنگم ، اما هیچ پولی نبود ، و هیچ"

گزینه دو ، دوباره ، در دهان افراد مختلف به این شکل به نظر می رسد: " به نظر می رسد که پول خوبی کسب می کنم ، اما هنوز برای هیچ چیز کافی ندارم », « من درآمد دارم ، اما تمام پولم را "به صفر" می رسانم و نمی توانم پس انداز کنم », « من نمی فهمم چگونه افراد دیگری با درآمد مشابه من ماشین ، آپارتمان می خرند ، خانه می سازند؟ », « من نمی دانم چگونه پس انداز کنم », « پول به راحتی به دست من می رسد ، اما حتی راحت تر از آن خارج می شود », « به محض اینکه بیش از حد معمول درآمد دارم ، اتفاقی می افتد و این پول را از دست می دهم.».

اگر می توان درخواست ها را تعمیم داد ، دلایل این شیوه زندگی برای هر مشتری ممکن است متفاوت باشد.

صورت های فلکی ، به عنوان یک روش سیستماتیک ، به شما امکان می دهد مشکل را در سطوح مختلف بررسی کنید: در سطح سابقه شخصی یک فرد ، در سطح خانواده (در این مورد ، منظور ما خانواده ای است که توسط خود شخص ایجاد شده است) ، در سطح از خانواده والدین (در این مورد ، منظور ما خانواده ای است که شخص در آن بزرگ شده است) ، در سطح بین نسلی (تاریخ نژاد بشر).

بیایید در نظر بگیریم که برخی از علل مشکل مورد بررسی در سطوح مختلف چگونه به نظر می رسند.

به عنوان مثال ، فردی تحصیلات عالی دریافت کرد ، به سرعت و با موفقیت حرفه کاری خود را آغاز کرد ، شروع به دریافت پاداش های مالی مناسب کرد. اما ، در آن لحظه ، اتفاقی افتاد (بحران دیگری در ایالت ، بحران در یک شرکت ، تغییر رهبری ، بازی ناعادلانه همکاران یا چیز دیگری) و به جای موفقیت بیشتر ، شناخت و رشد درآمد ، فرد ناگهان از دست داد همه چيز. مردم متفاوتند. شخصی بعد از مدت کوتاهی دوباره از نو شروع می کند. و معلوم می شود که کسی آنقدر ناآرام است که تصمیم داخلی می گیرد دیگر موفق نشود ، زیرا زمین خوردن بسیار دردناک است. مثال در نظر گرفته شده به سطح سابقه شخصی شخص اشاره دارد.

اکنون اجازه دهید وضعیت را از نظر سطح خانواده بررسی کنیم. فرض کنید یک زن و شوهر در اصل بر اساس اصل شوهر-پدر ، زن-دختر تشکیل شده است. و این زوج فقط در این شکل پایدار هستند. در این حالت ، تلاش های همسر برای کار و شروع دریافت حقوق بالا محکوم به شکست است ، زیرا در غیر این صورت خطر جدایی زوج وجود دارد. و هر دو همسر برای جلوگیری از وقوع این امر هرکاری خواهند کرد: زن ناخودآگاه موقعیت های ناکامی مالی را برای خود ایجاد می کند و شوهر عمداً از درآمدزایی زن جلوگیری می کند: "چرا من نیاز به کار دارم اگر من از قبل هزینه زندگی خود را تامین می کنم خانواده؟"

نوع مخالف آن نیز در روسیه کاملاً معمول است: زن بیش از حد کار می کند و شوهر کم کار می کند. زن کار می کند ، شوهر کار نمی کند. و این نیز تعادل خاصی در چنین زوجی است. هر دو می توانند از این وضعیت ابراز نارضایتی کنند ، اما در عین حال در مورد ازدواج خود آرام هستند ، زیرا در این شکل پایدار است.

اکنون اجازه دهید به سطح خانواده والدین بپردازیم. کودک بزرگ شد و دید که هر دو والدین بسیار کار می کنند و درآمد کمی دارند ، علاوه بر این ، آنها در شغلی مورد علاقه کار می کنند. بعدش چی؟ کودک بزرگ می شود. و اکنون او خودش زیاد کار می کند و درآمد کمی دارد ، در حالی که کار خود را دوست ندارد. اما ، در عین حال ، او والدین خود را بسیار دوست دارد ، به آنها وفادار است ، وفادار است. او با خودش هماهنگ زندگی می کند ، زیرا به اصل پایبند است: "من مثل تو هستم ، مادر. منم مثل تو بابا من هم مثل شما هستم. " او احساس می کند به خانواده اش تعلق دارد ، ارتباطش با اوست. و این نیاز بیش از نیاز به پول است ، که به نظر می رسد یک فرد بسیار فاقد آن است.

وقتی صحبت از سطح بین نسلی می شود ، معمولاً به آسیب ها و ضربه هایی از این قبیل مربوط می شود که اطلاعات در مورد آنها از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود ، ابتدا در سطح داستانها ، و سپس ، هنگامی که داستانها از حافظه خانواده پاک شده اند. ، به عنوان دانش ناخودآگاه

به عنوان مثال ، پدربزرگ یا پدربزرگ مشتری مشتری می دانست که چگونه پول در بیاورد و توانست رفاه مادی را برای خود و خانواده اش ایجاد کند ، اما به دلایلی همه چیز را از دست داد (به عنوان مثال ، محروم شد). این نوع حافظه ناخودآگاه این ایده را دارد که ایجاد ثروت بی معنی است. مشتری که با اشتیاق شروع به کسب درآمد بیشتر می آید این را متوجه نمی شود ، اما در واقع از نمونه قبلی اجداد خود پیروی می کند: او درآمد کمی دارد یا بلافاصله هر چیزی را که به دست آورده است هدر می دهد. ممکن است داستان وحشتناک تری وجود داشته باشد: یکی از اجداد دور به دلیل داشتن پول مرد. و سپس این ایده که ثروتمند بودن کشنده است در حافظه ناخودآگاه خانواده ذخیره می شود. اما وظیفه هر نوع کمک به بقای فرزندان آنها است ، بنابراین چنین ایده ای انعطاف پذیری بالایی خواهد داشت. و ما یک فرد مدرن را خواهیم دید که به سختی خود را از نظر مالی تأمین می کند ، اما از نظر تاریخ خانواده خود کاملاً درست عمل می کند - او ثروتمند نیست ، اما زنده و سالم است.

مشکل این است که در مورد یک مشتری خاص ، می توانیم دلایل مربوط به هر یک از سطوح را مشاهده کنیم. دلایلی که یکدیگر را تقویت می کنند.

هنگامی که درک دلایل متولد می شود ، این س arال مطرح می شود: "در این مورد چه کاری می توان انجام داد؟"

به عنوان پاسخ ، من نمونه ای از ترتیب کار خود را با درخواست "پول" مشتری ارائه می دهم.

مشتری: سن 28 ، تحصیلات عالی ، یک شغل مورد علاقه در تخصص با دستمزد قابل مقایسه با متوسط درآمد متخصصان مشابه در شهر وجود دارد ، فرصت هایی برای درآمد اضافی وجود دارد ، زیرا مشتریانی هستند که درخواست می کنند.

درخواست (شرح مشکل و نتیجه مورد نظر): شخص دوست دارد درآمد بیشتری کسب کند ، اما نوعی سقف داخلی را احساس می کند ، زیرا وقتی موفق به کسب درآمد بیشتر می شود ، پول بلافاصله "از بین می رود". به عنوان مثال ، با دریافت درآمد اضافی ، بلافاصله آن را از دست می دهد. یک فرد همچنین می خواهد برای برخی از خریدهای بزرگ پس انداز کند ، که حتی با دستمزد وی بدون درآمد اضافی امکان پذیر است ، اما پس انداز نمی کند ، بلکه پول خود را صرف چیزهای غیر ضروری و فرعی می کند. به عنوان مثال ، او در کافه ها و رستوران ها زیاد غذا می خورد. علاوه بر این ، او برای دیگران هزینه می کند ، نه برای خود.

داستان خانواده والدین: پدر مشتری تمام عمر خود را بسیار متوسط می گیرد ، این موقعیت اصلی زندگی او است ، در سیستم ارزشهای او داشتن وقت آزاد و آرامش خاطر مهم است. مادر می داند چگونه می تواند درآمد کسب کند ، اما سالهای زیادی را نه برای خود ، بلکه برای بچه ها صرف کرد.

منطق کار در تنظیم:

- آگاهی مشتری از وفاداری خود به هر دو والدین ("من آنقدر دوستت دارم پدر ، من کمی درآمد دارم ، درست مثل تو" ، "من آنقدر دوستت دارم ، مادر ، که پول را نه برای خودم ، بلکه برای دیگران ، مانند شما ") ؛

- آگاهی مشتری از این واقعیت که صرف نظر از نحوه درآمدزایی و خرج کردن پول ، او هنوز فرزند والدین خود باقی می ماند ("من دقیقاً نیمی از شما ، مادر ، و دقیقاً نیمی از شما را بابا دارم") ؛

- آگاهی مشتری از امکان ارتباط متقابل با والدین به شیوه ای متفاوت ، از طریق آنچه او در مورد آنها دوست دارد ، و نه از طریق تکرار شیوه مدیریت آنها برای پول ؛

- درک مشتری از این واقعیت که می تواند متفاوت زندگی کند ، پول را متفاوت اداره کند و به والدین خود مانند گذشته ادامه دهد.

پیگیری: مشتری در زندگی هر دو وظیفه ای را که تعیین کرده بود درک کرده است: مقدار پول به دست آمده را افزایش داده ، شروع به تصرف معقولانه ای از درآمد خود می کند (هزینه ها و ضررهای غیر ضروری را حذف می کند ، بخشی از پول را ذخیره می کند).

موفق باشی!

توصیه شده: