درمان بیماران سرطانی با ترکیبی از شیمی درمانی و هیپنوتیزم درمانی. مواردی از عمل دکتر مارات شفیگولین

فهرست مطالب:

تصویری: درمان بیماران سرطانی با ترکیبی از شیمی درمانی و هیپنوتیزم درمانی. مواردی از عمل دکتر مارات شفیگولین

تصویری: درمان بیماران سرطانی با ترکیبی از شیمی درمانی و هیپنوتیزم درمانی. مواردی از عمل دکتر مارات شفیگولین
تصویری: رساندن داروهای شيمی درمانی به تومورهای سرطانی 2024, ممکن است
درمان بیماران سرطانی با ترکیبی از شیمی درمانی و هیپنوتیزم درمانی. مواردی از عمل دکتر مارات شفیگولین
درمان بیماران سرطانی با ترکیبی از شیمی درمانی و هیپنوتیزم درمانی. مواردی از عمل دکتر مارات شفیگولین
Anonim

مرد 48 ساله ، ویراستار-مترجم اسپانیایی

کارسینوم سلول کوچک ریه راست. تومور عصبی - غدد درون ریز روده کوچک. تومور نوروآندوکرین لوزالمعده

وراثت با سایکوزهای آشکار بار نمی شود.

پدر خود اراده ، سرسخت ، عصبانی از چیزهای کوچک ، خود را از مشارکت در امور اقتصادی محافظت می کند ، از الکل سوء استفاده می کند. او به عنوان یک مونتاژ کننده سازنده کار می کرد. وی در 60 سالگی بر اثر نارسایی قلبی درگذشت.

مادر. 73 ساله. از نظر شخصیتی ملایم ، دلسوز ، سازگار ، مسئولیت معرفی زندگی روزمره را بر عهده گرفت. او به عنوان مهندس در کارخانه ای برای ساخت کارخانه استخراج و فرآوری متالورژی کار می کند.

متولد مسکو به عنوان تنها فرزند خانواده ، از حاملگی طبیعی ، به موقع. من در م institutionsسسات پیش دبستانی شرکت نکردم ، توسط مادربزرگم در خانه تحت شرایط حفاظت بیش از حد پرورش یافتم.

من در 7 سالگی به مدرسه رفتم. او به طور متوسط درس می خواند ، از استعدادهای خاصی متمایز نبود ، سخت کوش ، مطیع بود. در روابط با کودکان ، او گوشه گیر و بدون ارتباط بود. او تا کلاس هشتم در یک مدرسه موسیقی تحصیل کرد ، به اسکیت بازی پرداخت ، در جامعه دوستداران کتاب بود: به کتابدار کمک کرد ، زمان زیادی را صرف خواندن ادبیات کرد. دوستان کمی بودند ، من نیازی به برقراری ارتباط با همسالان احساس نمی کردم. 10 کلاس را به پایان رساندم. من بلافاصله وارد موسسه نشدم ، سال اول در آزمون ورودی شکست خوردم. در آن زمان او به عنوان پیک در یک روزنامه ادبی و سپس در تیم مترجمان در بخش اطلاعات فنی خارجی کار می کرد.

پس از مدرسه از دانشگاه دولتی آموزشی مسکو فارغ التحصیل شد. در و دانشکده زبانهای خارجی لنین با گروه اسپانیایی. پس از فارغ التحصیلی ، او در زمینه های مختلف کار کرد: فروشنده در یک فروشگاه ، ویراستار نشریات علمی برای دانشجویان خارجی - او عمدتا از طریق اینترنت کار می کرد. از سال 2003 سردبیر و مترجم اسپانیایی مجله.

وی در ارتش خدمت کرد: اولین سال مسسه را ترک کرد. او در طول شش ماه اول تحت آموزش قرار گرفت و زندگی قانونی داشت و سپس آزادانه در نیروهای تفنگ خدمت می کرد.

در سال 2006 ، پس از مرگ پدر و مادربزرگش ، او دچار افسردگی ، مالیخولیا به شکل فشرده سازی در پشت سینه ، کاهش خلق و خوی با احساس گناه ، بی خوابی ، کاهش اشتها ، ترس از تهدیدات جسمی و آگورافوبیا در زمینه پسودوآلوسیناسیون های تهدید کننده شنوایی شد. ، با جلسات ایدئولوژیک کفر آمیز. صداهایی که او را سرزنش می کردند. من معتقد بودم که این اتفاق واقعاً در حال رخ دادن است. او تصور می کرد که موهبت خدا را در شنیدن صداها از فضا کشف کرده است ، و خود را "منتخب" می دانست. یک ماه پس از شروع حمله ، با اصرار مادر ، وی به روانپزشک مراجعه کرد ، در PND ، جایی که پس از درمان بستری و هنگام مصرف 4 میلی گرم ریسپریدون ، Finlepsinaretard 100 میلی گرم در روز ، آکینتون 0.5 میلی گرم و آتاراکس 12 ، 5 میلی گرم ، حمله متوقف شده و عود نمی کند.

او نوسانات خلقی مربوط به ریتم شبانه روزی را نشان می دهد ، احساس بدتری نسبت به عصر پیدا می کند. سالانه به روانپزشک مراجعه می کند ، دیگر هیچ وخیمی در رفاه او مشاهده نمی شود.

او ازدواج نکرده بود ، هیچ فرزندی نداشت ، با مادرش زندگی می کرد. روابط با جنس مخالف رسمی بود ، عاشق هیچکس نشد ، برنامه ای برای ایجاد خانواده با هیچکس نداشت ، از آشنایی بدون ارتباط اجتناب کرد. وی در زمینه مصرف داروها ، کاهش میل جنسی و ناتوانی جنسی را در 10 سال گذشته ذکر کرد.

در اوقات فراغت خود داستان های پلیسی می خواند ، از تماشای سریال های پلیسی در تلویزیون لذت می برد و به کارهای خانه کمک می کند: تهیه غذا ، شستن لباس ها ، تمیز کردن آپارتمان.

او در اکتبر 2016 ، هنگامی که ذات الریه ایجاد شد ، با افزایش دما ، سرفه خشک و تنگی نفس در هنگام فعالیت بیمار شد. 20 اکتبر 2016 در کلینیک دانشگاه پزشکی دولتی روسیه ، برونکوسکوپی در ارتباط با شکایت از سرفه شدید ، درد قفسه سینه ، تب انجام شد. پس از معاینه ، بیمار در مورد وجود سرطان مطلع شد.به گفته بیمار ، او شوکه شد ، احساس خلق و خو ، افسردگی ، ترس از مرگ را احساس کرد ، نگران نتایج معاینه بافت شناسی و توموگرافی کامپیوتری بود. پس از 2 روز ، متوجه وجود بیماری شدم و تصمیم گرفتم درمان شوم. او به طور مستقل به N. N. بلوخین. در قرار ملاقات با یک انکولوژیست ، متوجه شدم که این یک تومور عصبی -غددی است و قابل درمان است. وضعیت عاطفی تا حدودی هم سطح شده است. او از بیماری خود آگاه نیست ، سعی می کند در به دست آوردن هرگونه اطلاعاتی از خود محافظت کند ، از پزشکان س questionsال نمی کند ، به پیشرفت تشخیص علاقه ای ندارد ، عصاره های عسل دوم و نتیجه گیری متخصص سرطان در انکولوژی را نمی خواند. مرکز ، نمی خواهد بار دیگر ناراحت شود. ایده بهبود بدن از طریق استفاده از آب سبزیجات و انواع توت ها ظاهر شد - او آب چغندر ، آب انگور می نوشد ، سبزیجات و ماهی می خورد.

وضعیت روانی

مناسب سن به نظر می رسد از نظر ظاهری مرتب شانه کردن موهایش ، به شیوه جوانی. روحیه به زوج نزدیکتر است. حالات چهره غنی است. عاطفی. بصورت فعال حرکت می کند. خوش اخلاق ، پرمدعا ، تئاتری: وقتی مورد سوال قرار می گیرد ، چشمانش را گرد می کند. شکایت می کند که "تمام روحش پیچ خورده بود" ، "آنچه می خواست فراموش کند باید دوباره به خاطر سپرده شود" با آرزوی قفسه سینه و لحن زایمان.

صدا بلند ، تعدیل شده است. با سرعت عادی صحبت کنید. او با بی میلی اطلاعاتی درباره خود می دهد. گاهی اوقات پاسخ ها بی اهمیت هستند ، نه از نظر آنچه که با لغزش به انجمن های جانبی داده شد ، در مورد نگرش نسبت به بیماری ، دوگانگی مشاهده می شود ، پاسخ می دهد که او تصاویر رنگین کمان را نقاشی کرده است ، بلافاصله در همان زمان گزارش می دهد که خلق و خو در عصر کاهش می یابد و بنابراین هیچ رنگ و باری را مشاهده نمی کند

او خود را تأثیرپذیر ، خودکفا ، بدون نیاز به ارتباط با افراد دیگر توصیف می کند.

بسته ، بدون ارتباط ، زمان بیشتری را صرف خواندن ادبیات می کند ، هیچ دوستی.

او می گوید که قبلاً هرگز بیماری جدی نداشته است و بنابراین به پزشک مراجعه نمی کند.

در زمان بازرسی ، او از چیزی شکایت نمی کند. او ادعا می کند که پس از خبر تشخیص ، شوک شدیدی را تجربه نکرده و اکنون خود را از دریافت اطلاعات مصون نگه داشته است.

برنامه ریزی نمی کند افکار خودکشی را رد می کند.

پس از مصاحبه بالینی و شرح حال ، تصمیم به استفاده از هیپنوتیزم درمانی گرفته شد.

پروتکل هایفوتراپی:

1. القاء "سردرگمی".

2. عمیق شدن خلسه از طریق غوطه وری خارج تراپی به شکل شمارش معکوس و کاتالپسی اندام ها + پلک.

3. بازگشت به دوران کودکی. رویداد: من خودم را در کودکی کوچک در سن 5-6 سالگی به یاد آوردم ، احساس تنهایی ، احساس ترس از طرد شدن توسط مادرم. تمرین کردن و خلاص شدن از شر احساسات منفی (با جزئیات بیشتر در دوره آموزشی).

4. شکل گیری نگرش های شناختی صحیح.

5. پیشرفت به آینده.

6. لنگر انداختن یک تصویر مثبت از بهبودی.

7. دستورالعمل های بهبود و شکل گیری تفکر مثبت.

زن ، 56 ساله

تشخیص انکولوژیکی: تومور عصبی - غدد درون روده کوچک ، متاستاز در کبد ، در صفاق. 8 دوره شیمی درمانی انجام شد. IHC: NEO GIT Ki67 تا 5

نتیجه آزمایش لئون هارد:

در صورت فراتر رفتن از سطح 12 نقطه ، تأکید بر شخصیت برای هر نوع تشخیص داده می شود.

شخصیت های برجسته آسیب شناسی روانی نیستند ، آنها فقط با اختصاص ویژگی های قابل توجه شخصیت مشخص می شوند.

2. هیجان انگیز: 14 امتیاز.

4. پدانکت: 16 امتیاز.

6. Cyclothymic: 15 امتیاز.

8. نامتعادل: 21 امتیاز.

9. Disty: 21 امتیاز.

سابقه سرطان:

او در 17 آگوست 2000 سابقه خارج شدن رحم با زائده ها به دلیل آدنوفیبروم تخمدان راست و فیبرومهای متعدد رحم را داشت. در ساراتوف ، او اختلالات روانی را تجربه نکرد. او این عمل را به عنوان یک اقدام اجباری درمان برای رهایی از بیماری درمان کرد. پزشکان توصیه کردند در اتاقی با درجه حرارت بالا کار نکنید ، با این حال ، بیمار به توصیه ها گوش نداد و محل کار خود را تغییر نداد.از ماه مه 2015 ، هنگامی که سرخ شدن صورت و گردن ظاهر می شود ، بیمار است ، گرگرفتگی تا 5 بار در روز ، مدفوع ناپایدار تا 3-4 بار در روز. در سونوگرافی کنترل از 05.05.2015 ، در ساراتوف ، تشکیل در لگن کوچک و ناحیه ایلیاک راست با فشرده شدن حالب راست و ایجاد ureterohydronephrosis در سمت راست مشخص شد. بیمار اعتقاد نداشت که بیماری انکولوژیکی دارد ، شروع به حرکت از متخصص به متخصص کرد ، داده های به دست آمده را دوباره بررسی کرد و در کلینیک های مختلف تجزیه و تحلیل کرد. سپس یک واکنش احساسی برجسته ، پرخاشگری نسبت به پزشکان ، جامعه ، بستگان ، خدا ، خشم ، درک نادرست از علل بیماری وجود داشت: "چرا این برای من اتفاق افتاد؟" "چگونه ممکن است این اتفاق بیفتد؟" "من برنامه های زیادی دارم." بعدها ، تلاش هایی برای "چانه زنی" تا حد ممکن انجام شد. من به خدا روی آوردم ، از روش های مختلف برای طولانی کردن زندگی مطابق این اصل استفاده کردم: "اگر این کار را انجام دهم ، آیا عمر من طولانی می شود؟" بنابراین ، من اقدامات گذشته خود را تجزیه و تحلیل کردم ، احساس گناه کردم ، از نظر روحی از کسانی که به آنها ناراحت شده بودم ، بخشش می خواهم ، توبه کردم ، از اینکه از توصیه های پزشکان پس از عمل در سال 2000 پیروی نکردم پشیمان شدم. سپس مرحله افسردگی آغاز شد. بیمار از شدت وضعیت خود آگاه است. دستانش پایین افتاد ، او جنگ را متوقف کرد ، شروع به دوری از دوستان معمول خود کرد ، کارهای معمول خود را رها کرد ، در خانه را بست و گریه کرد. من بد خوابیدم ، احساس مالیخولیا احساس کردم ، به شکل سنگینی پشت استخوان سینه ، یک توده در گلو. من از خدا "چرا او مرا در این وضعیت رها کرد؟" اشتها مختل شد ، طعم غذا را احساس نکردم. وزن کم نکردم

تشخیص افتراقی بین نئوپلاسم بدخیم روده کوچک و تومور بدخیم تخمدان انجام شد. به مرکز آنکولوژی روسیه مراجعه کردم. N. N. Blokhin ، جایی که در 12.2015 یک معاینه پی در پی تومور مزانتر روده کوچک ، متاستازها در صفاق ، در کبد ، آسیت ، ureterohydronephrosis در سمت راست ، یک استنت داخلی در حالب راست نصب شد. نشانگرها: سروتونین 1779 ، کروموگرانین A 1272. بعد از اینکه متوجه شدم بدخیمی نئوپلاسم کم است ، پیش آگهی خوب است ، آرام شدم ، گریه ام قطع شد و شروع به علاقه به زندگی کردم. او هر 3 هفته برای درمان از سراتوف می آید. 3 ماه استراحت در درمان وجود دارد.

شرح حال زندگی:

پدر اجتماعی ، معاشرتی است ، او عاشق جشن ها بود ، عاشق نوشیدنی بود ، راننده 42 ساله ، هنگام نوشیدن مشروبات الکلی دچار آسیب شدید سر شد.

مادر بی دغدغه است ، راحت می توان با او صحبت کرد ، احساسی بود ، تغییرات خلقی داشت ، در سال 2013 در نانوایی کار کرد ، سکته قلبی. برادر ، 26 ساله ، با متوسط ضربه سر.

برادر جونیور 2013 نکروز لوزالمعده در زمینه مصرف الکل.

او در ساراتوف متولد شد ، اولین فرزند از 3 فرزند. بارداری و زایمان طبیعی بود. توسعه اولیه قابل توجه نبود. من به مهد کودک رفتم. من در 7 سالگی به مدرسه رفتم ، 10 کلاس را تمام کردم. او به راحتی در بین همسالان خود سازگار شد ، بدون اینکه موقعیت رهبری را در اختیار داشته باشد ، سعی کرد در حاشیه قرار بگیرد. او خوب درس می خواند ، در حال پرواز بود. او فارغ التحصیل از کالج تکنولوژیکی ولسک ، با تحصیلات فن شیشه ، 7 سال در تخصص خود کار کرد ، سپس پس از مرخصی زایمان ، تصمیم گرفت برنامه سنگین کار را در 3 شیفت رها کند و به نانوایی تغییر کار دهد ، اما در اینجا نیز یک سال بعد ، او در 3 شیفت شروع به کار کرد ، 28 سال کار کرد. کودک اغلب با برادر وسطی می ماند. او سعی می کند خانه را تمیز نگه دارد ، اگر کسی از روال زندگی او تخطی کند ، اذیت می شود. اگر رومیزی یا پرده کج آویزان است ، آن را تنظیم می کند. هنگام خروج از خانه یا رفتن به رختخواب ، او بررسی می کند که چراغ ، گاز ، آب خاموش است و درها بسته است.

او سفر را از سرگرمی متمایز می کند ، به کشورهای مختلف پرواز می کند ، به فرهنگ ملل مختلف ، نحوه ارتباط ، ترجیحات غذا و ظاهر علاقه دارد. وابسته به ستایش ، در محل کار سعی کرد از مقامات برتر خود جلب رضایت کند تا بتواند شناخته شود. من در 20 سالگی با شوهر آینده ام آشنا شدم ، پس از 2 ، 5 سال خواستگاری ، آنها ازدواج کردند ، یک دختر از ازدواج ، همچنین ازدواج کرد.آنها با شوهرش مسالمت آمیز زندگی می کنند ، او در همه چیز از او اطاعت می کند ، نمی خواند ، قبلاً ، اگر اراده خود را نشان داد ، بیمار از عصبانیت عصبانی بود. همه تصمیمات در مورد نحوه زندگی و مسائل سازمانی توسط موضوع گرفته می شود.

با از دست دادن بستگان ، دوره هایی از کاهش خلق و خوی وجود داشت ، حدود 2 ماه ، با احساس توده در گلو ، سنگینی پشت استخوان سینه ، اشک ریختن ، اختلالات خواب. این حملات به خودی خود متوقف شد ، من به آنجا نرفتم دکترها.

او به ندرت به پزشکان می رفت ، در مورد سلامتی خود بی توجه بود ، گواتر هاشیموتو عملا بهبود نمی یابد ، مصرف داروها را از دست داد و معاینات پیشگیرانه را فراموش کرد.

شرایط روانی:

او مرتب لباس پوشیده است. مناسب سن به نظر می رسد حرکت کند شد. در حالت یکنواخت نشسته ، قوز کرده است. میز را با دستانش می گیرد. زمان فعل. گفتار تعدیل شده است. واژگان محدود است ، او از عبارات تثبیت شده مانند "توانایی آه-آه-آه" ، "برنامه بالای سقف ، بزرگ" ، "شوهر فکر می کند که او پادشاه است ، آه" ، "من نبودم" استفاده می کند. آنجا ، بنابراین سیب زمینی را می توان روی فرش کاشت. " تفکر کند می شود. حافظه خراب نیست خلق و خوی کاهش می یابد ، هنگام صحبت در مورد بیماری ، اشک در چشم ظاهر می شود. او می گوید که برنامه های زیادی دارد و بیماری مانع اجرای آنها می شود. گزارش می دهد احساس مالیخولیا ، که به شکل سنگینی پشت جناغ احساس می شود ، به شکل یک توده در گلو ، همچنین درد در پشت ، در ناحیه ستون فقرات گردنی را گزارش می کند. در عین حال ، نتایج درمان نادیده گرفته می شود. در پاسخ به اظهارات پزشکان در مورد عدم پویایی ، وی به آنها جدول ارائه شده توسط دخترش را ارائه می دهد که نشان دهنده کاهش جزئی کانون های نئوپلاسم است. وقتی پزشک می گوید دیگران نتایج بهتری دارند ، تومور سریعتر کوچک می شود ، بیمار پاسخ می دهد که همه افراد متفاوت هستند. "شاید من به آرامی آن را مهار می کنم ، اما سپس به سرعت رانندگی می کنم." در حال حاضر ، او به طور دوره ای مرخصی استعلاجی دریافت می کند ، برای مدت کوتاهی به سر کار می رود و دوباره به مرخصی استعلاجی می رود. در محل کار ، او خود را محدود به استرس می کند ، مسئولیت های خود را بر عهده دیگران می گذارد و بیشتر اوقات استراحت می کند. خود را محدود به غذا می کند ، به رژیم پایبند است.

هیستریک هیجان انگیز ، واکنش تجزیه ای-افسردگی.

پروتکل هایفوتراپی:

1. القای آرامش پیشرونده ماهیچه های اسکلتی.

2. عمیق شدن خلسه از طریق غوطه وری خارج تراپی به شکل شمارش معکوس و کاتالپسی اندام ها + پلک.

3. بازگشت به دوران کودکی. رویداد: به یاد از دست دادن عزیزانم افتادم ، ترس از مرگ و ذهنیت ناخودآگاه وجود داشت: "ای کاش من با آنها می مردم" ، به احتمال زیاد این امر باعث فعال شدن اثر nocebo شد.

4. خلاص شدن از شر احساسات منفی (با جزئیات بیشتر در دوره).

4. شکل گیری نگرش های شناختی درست + بخشیدن خود

5. پیشرفت به آینده ، با کلمات پارکهیل

6. لنگر انداختن یک تصویر مثبت از بهبودی.

7. دستورالعمل های بهبود و شکل گیری تفکر مثبت.

زن 54 ساله

تشخیص: تومور نوروآندوکرین لوزالمعده ، mts در کبد

وضعیت پس از درمان جراحی ، 2013/07/11 در بخش شکمی مرکز تحقیقات سرطان روسیه در آکادمی علوم پزشکی روسیه ، برداشتن دیستال لوزالمعده ، برداشتن غیر معمول کبد ، طحال ، omenectomy ، با بررسی بافتی شماره 26980/13 مورخ 17 جولای 2013: تومور نوروآندوکرین ، G1 (Ki67 کمتر از 2)) … PCT ، از 09/30/13 تا 10/02/13 1 دوره شیمی درمانی با آرانوز در رژیم تک نفره 500 mg/m2 ، OD 700 mg IV صفحات 1-3 روز ، در زمان پذیرش در 23.10.13 توسعه نوتروپنی تب ، نیاز به معرفی leucostym 300 mg / day s / c شماره 3 و درمان آنتی بیوتیکی با thienam. پس از بازسازی شمارش خون ، شیمی درمانی با کاهش آرانوز تا 375 میلی گرم در متر مربع ادامه یافت. از 29/10/13 تا 13/03/14 ، 2-8 دوره شیمی درمانی برای آرانوز 375 میلی گرم در متر مربع ، 500 میلی گرم OD به صورت داخل وریدی در روزهای 1 تا 3 انجام شد. بر اساس داده های MRI در 31 مارس 2014 ، ظاهر mts جدید در کبد با قطر کمتر از 0.3 سانتی متر مشخص شد. با این حال ، همچنین در شکل گیری کیستیک در برآمدگی دم برداشته شده لوزالمعده پس از 3 دوره PCT کاهش می یابد.4-8 دوره شیمی درمانی مطابق طرح قبلی با تثبیت بیماری بر اساس داده های MRI انجام شد. در 31 مارس 2014 ، ظاهر mts جدید در کبد با قطر کمتر از 0.3 سانتی متر مشخص شد. با این حال ، نئوپلاسم کیستیک در برآمدگی دم لوزالمعده نیز کاهش می یابد. سر با بیمار مشورت شد. بخش V. A. گوربونوا. توصیه می شود دو دوره بعدی شیمی درمانی را مطابق طرح قبلی انجام دهید و سپس ارزیابی پویایی را انجام دهید. از 2014/04/02 ، دوره های نهم و دهم شیمی درمانی طبق همان طرح انجام شد. بر اساس داده های MRI از 19.05 ، 09.07 ، 08.09 ، 10.11.2014 و 09.02 ، 12.05 ، 17.08 ، 16.11.15 و 15.02.16 ، تثبیت بیماری است.

شرح حال زندگی:

پدرم در 48 سالگی بر اثر سرطان معده با متاستاز درگذشت ، نجاری کار می کرد ، نقاشی خوبی داشت. از نظر طبیعت ، امپراتور ، سختگیر ، او نظم را در همه چیز دوست داشت ، به طوری که همه چیز سرجای خود بود ، طبق برنامه ، در زمان خاصی غذا می خورد ، دوست نداشت برای ناهار آماده به خانه بیاید ، اگر آب نداشت ، عصبانی می شد در سینک ظرفشویی ریخته شد ، نان بریده نشد ، نارضایتی خود را از همسر و فرزندان خود ، که او را به شدت بزرگ کرد ، مجازات شوخی کرد ، می تواند با کمربند او را مورد ضرب و شتم قرار دهد ، ابراز کرد.

مادر 77 ساله ، با شخصیت آرام ، از پدر می ترسید ، سرسخت ، مهربان ، دلسوز ، استفاده از مشروبات الکلی توسط پدرش را در ماه های آخر عمر تحمل نمی کرد. او در یک ایستگاه بهداشتی و اپیدمیولوژیک کار می کرد ، به عنوان حشره شناس ، مخازن حشرات را درمان می کرد. او در زندگی روزمره مرتب است ، نظم را دوست دارد ، اگر کسی آن را زیر پا بگذارد ، اذیت می شود ، هر چیزی باید جای خود را داشته باشد ، می تواند با یک حوله بچه از بین برود.

خواهر دوقلوی معلم تاریخ است.

خواهر کوچکتر 7 سال معلم-فیلولوژیست است ، روسی و ادبیات تدریس می کند.

متولد غرب قزاقستان ، ایستگاه پرمتنایا ، مزرعه دولتی کامنسکی ، فرزند دوم 3 فرزند ، دوقلو با خواهر و خواهر کوچکتر. بارداری به طور عادی پیش می رفت ، زایمان با عوارض ، با استفاده از فورسپس زنان ، با ضربه هنگام تولد ، تغییر شکل جمجمه ، بدون عواقب بیشتر.

ما با پدر و مادر در پادگان زندگی می کردیم. او در خانواده ای سخت تربیت شد. او از 6 ماه پیش در موسسات کودکان شرکت می کرد. او از عفونت های دوران کودکی ، ARVI رنج می برد. در کودکی ، او به ورزش پرداخت ، به یک مدرسه موسیقی رفت.

او توسط خواهر دوقلوی خود مورد خشونت اخلاقی قرار گرفت ، که بیمار را مجبور کرد کارهای زیادی را برای خود انجام دهد ، به عنوان مثال ، خواهر دوست نداشت نظافت را انجام دهد و مجبور شد پشت سر خود را تمیز کند ، با رانندگی بیمار به زیر میز و قفل کردن او را با چهارپایه تا موافقت کرد. خواهر همچنین مسئولیت بدی های خود را به این موضوع منتقل کرد ، عمه در 5 سالگی 2 لباس برای آنها دوخت ، خواهر از حصار بالا رفت ، لباس را پاره کرد و آنها را مجبور به تغییر کرد تا مجازات آنها نشود. والدین. دوقلو بزرگ همیشه مجازات می شد و بیمار گریه می کرد و به خواهرش رحم می کرد. خواهر دوقلو به او گفت که دارای کک و مک ، آرنج تیز ، پاهای کج است ، بیمار تحت تأثیر قرار گرفته و بسته شده و احساس حقارت می کند.

او از 10 کلاس فارغ التحصیل شد ، خوب درس خواند ، کوشا ، مسئول ، دقیق بود. در کلاس ششم ، من می خواستم کک و مک را بردارم و از مادرم خواستم برای پماد به داروخانه برود. با رفتن به داروخانه ، او دنیای متفاوتی را دید ، نظافت ، نظم ، به نظر می رسید که داروسازان در مورد پمادهای جادویی و راه حل ها مشورت می کردند ، تحت تأثیر قرار گرفت و با قاطعیت تصمیم گرفت این تخصص را در آینده انتخاب کند. و چنین شد ، او وارد موسسه پزشکی اورنبورگ شد ، جایی که تخصص داروساز را دریافت کرد. بعد از مدرسه ، ما با خواهر دوقلویم جدا شدیم ، وارد محیط جدیدی شدیم ، در آپارتمان زنی زندگی کردیم که در غیاب او آنها را از خوردن غذای خود منع کرده بود ، و مصرف برق و آب را محدود کرد. او احساس افسردگی ، افسردگی ، کینه ، اضطراب را تجربه کرد ، هنوز این زمان را با اشک در چشمان خود به یاد می آورد.

او نگران چیزهای بی اهمیت بود ، محیط جدید ، تیم جدید باعث ترس ، ناراحتی می شد ، او از ارزیابی دیگران می ترسید ، نمی خواست بی شرمانه باشد ، والدین خود را بی آبرو کند. پس از فارغ التحصیلی از مuteسسه ، او با انجام وظیفه وارد سراتوف شد ، شب را در خانه رئیس داروخانه گذراند ، زیرا قبلاً متوجه شده بود که 2 مدیر کشته شده اند ، تمام شب نخوابیده اند ، به صداها گوش داده اند ، ترسیده است به خواب رفتن ، از مرگ می ترسید.

در برخورد با جنس مخالف ، او خجالتی بود ، از این می ترسید که در موقعیت یک خواهر دوقلو قرار گیرد ، که در کلاس دهم باردار شد و ازدواج کرد ، به کسی اجازه نمی داد به او نزدیک شود. او از تماس نزدیک مانند رقصیدن اجتناب می کرد. او با مرد جوانی ازدواج کرد که پس از فارغ التحصیلی با او آشنا شد ، در ص.اکتبر سرخ ، پس از 2 سال خواستگاری. آنها 33 سال است ازدواج کرده اند ، دو فرزند پسر (31 و 24 ساله) دارند. در ازدواج هیچ درگیری جدی وجود نداشت.

او تا سال 2013 به عنوان مدیر داروخانه کار می کرد ، از کار افتاده بود ، با جدیت کار می کرد ، سعی می کرد مشتریان را راضی کند ، در تعطیلات به کار رفت ، به ضرر علایق او.

من سلامتی خود را زیر نظر نداشتم ، به پزشکان نرفتم ، اگر با سرماخوردگی مریض می شدم ، حتی با دمای 38 ، به سر کار می رفتم. من هرگز در مرخصی استعلاجی نبوده ام.

آسم و حساسیت به NSAID ها و سایر داروها. می ترسیدم دارو بخورم.

درمان جراحی فیبروم رحم پس از عمل ، Phenibut در میان اضطراب تجویز شد.

تاریخچه پزشکی:

از اکتبر 2012 تا آوریل 2013 ، او احساس سنگینی بعد از غذا خوردن ، درد در ناحیه کمر ، که بیمار با تغییرات مربوط به سن ، رادیکولیت توضیح داد. در آوریل 2013 ، ضعف ، درد حاد در ناحیه ایلیاک ، سوء هاضمه ، یبوست ، سنگینی معده ، تب تا 40 ظاهر شد ، او با پزشک تماس گرفت که عفونت ویروسی را تشخیص داد ، اگرچه بیمار در مورد حمله پانکراتیت فکر می کرد. اما ، با این وجود ، من بعد از 3 روز با درد و ضعف به سر کار رفتم. در راه کار ، یک دوست پزشک با او ملاقات کرد که اصرار به معاینه داشت ، اگرچه بیمار این را نمی خواست. در طول سونوگرافی ، تومور لوزالمعده و متاستاز در کبد پیدا شد. بیمار باور نمی کرد ، یک سال قبل مرگ مادر شوهرش از سرطان لوزالمعده را به خاطر آورد ، به یاد آورد که فکر می کرد او نیز مبتلا به سرطان لوزالمعده می شود ، اما وقتی او را مبتلا به تومور تشخیص داد ، این را به یاد آورد. پس از MRI در ساراتوف ، تشخیص تأیید شد ، با این حال ، بیمار پزشکان را باور نمی کرد ، معتقد بود که آنها اشتباه کرده اند ، این امید وجود داشت که معاینه بعدی آزمایش قبلی را رد کند ، به متخصصان مختلف مراجعه کرد ، معاینه را مقایسه کرد ، امیدوار بود که می گویند کیست دارد. حتی پس از تأیید سوم تشخیص ، او منتظر بیوپسی بود که تشخیص اولیه را رد می کرد. او به طور فعال به دنبال امکان انجام این نظرسنجی نبود ، به او کمک شد تا سهمیه کسب کند و به مسکو ، مرکز تحقیقات سرطان شناسی روسیه ارسال شد. N. N. بلوخین. او از مرگ می ترسید ، خود را با مادرشوهرش مقایسه می کرد ، امیدوار بود که تومور خوش خیم داشته باشد. او همه چیز را که در حال رخ دادن بود ، احساس می کرد در یک رویا ، با یک احساس غیرواقعی ، انگار برای او اتفاق نیفتاده است ، از منظر یک ناظر بیرونی وقایع را دنبال می کرد. در مسکو ، پس از بیوپسی ، مشخص شد که او دارای تومور نوروآندوکرین است که قابل درمان است و حجم عمل و درمان بعدی اعلام شد. پس از آن ، او می خواست از وضعیت فرار کند ، پنهان شود ، به خانه خود در ساراتوف رفت ، روحیه اش پایین آمد ، خواب او مختل شد ، او با تمایل به قطع ارتباط با واقعیت ، به فکر بیماری نبود و زود بیدار شد به خواب رفت. ، برای خود و خانواده اش متاسف شد ، برای سلامتی ، امید به زندگی احساس نگرانی کرد. او علاقه خود را به زندگی از دست داد ، مراقبت از ظاهر خود را متوقف کرد ، استفاده از کرم ها و لوازم آرایشی را متوقف کرد. من ادبیات مربوط به بیماری خود را قبل از RCRC خواندم ، خواندم که سرطان لوزالمعده یک بیماری کشنده است ، از مرگ می ترسیدم ، آماده شدن برای آن ، آماده کردن مدارک ، برچیدن آنها ، قرار دادن آنها در یک پوشه ، اصرار به بازسازی آپارتمان ، با این تصور که او نخواهد شد ، مردم به مراسم تشییع جنازه اش می آیند ، و کاغذ دیواری او قدیمی است ، من لباس زیر مشکی خریدم ، اگرچه قبل از آن تمام زندگی ام سفید پوشیده بودم ، صحنه های مراسم تشییع جنازه را تصور می کردم ، که در آن در تابوت دراز کشیده بود. می ترسیدم غذا بخورم تا درد را تجربه نکنم. او 9 کیلوگرم وزن کم کرد. من به امید حمایت مادی همه دوستان و اقوام خود تماس گرفتم. پس از عمل و دوره شیمی درمانی ، به او در مورد یک نمونه مثبت بهبودی گفته شد ، 8 ساله بود ، بیمار آرام شد ، متقاعد شد که هیچ خطری از بیماری وجود ندارد ، امدادرسانی ظاهر شد ، امید به کیفیت خوش خیم بیماری موجه بودند ، او کمتر نگران سلامتی و زندگی خود بود.حجم عملیات در زمینه امید بهبودی ناراحت کننده نبود. اشتها و خواب دوباره برقرار شد.

شرایط روانی:

مناسب سن به نظر می رسد اختلالات روانی را نشان نمی دهد. روحیه یکنواخت است. از نظر احساسی ناپایدار ، با یادآوری گلایه های دوران کودکی و نوجوانی ، شروع به گریه می کند ، بعد از یک دقیقه که می خندد. احساس گناه برای تمام اعمال خود ، احساس خفگی ، کمبود هوا ، احساسات ناخوشایند در ناحیه قلب و پشت سینه. او سعی می کند بهترین جنبه خود را نشان دهد ، مدت طولانی در مورد مسئولیت و پاسخگویی خود صحبت می کند. اشتباه در تلفظ برخی کلمات ، عذرخواهی ، تصحیح خود ، درست صحبت می کند. او با آرامش در مورد بیماری صحبت می کند ، به ایمنی بیماری اطمینان دارد ، پیش آگهی و برنامه درمان را می داند ، از ترس ناشناخته هراسی وجود ندارد ، اما افسردگی را در طول شیمی درمانی متذکر می شود ، معتقد است که تحت تأثیر منفی محیط مرکز سرطان قرار می گیرد. ، ارتباط با بیماران ، اطلاعات دریافتی از آنها ، در مورد عود ، عوارض. او معتقد است که در کار ، زندگی و بهبودی از بسیاری دیگر بهتر است ، همچنین از سایر بیماران بهتر است ، که یک مبارز است ، با آن کنار می آید. آنها عود می کنند زیرا بدتر هستند. در عین حال ، او از تعریف و تمجید خود شرم دارد ، خود را به خاطر خودخواهی سرزنش می کند. او می گوید که دوست ندارد منطقه راحتی را ترک کند ، شیوه معمول زندگی خود را تغییر دهد ، که بر ترس از آمدن به RCRC غلبه می کند. او به دلیل انتظار طولانی برای معاینه عصبی می شود ، جریان بدون بیماران بعدی ، خود را نقض حقوق خود می داند ، تحقیر شده است. او خاطرنشان می کند که پس از شروع بیماری ، او شروع به دوست داشتن بیشتر خود کرد ، از حقوق خود دفاع می کند ، اما فعالانه در مورد آن صحبت نمی کند. این ظالمانه است که او نمی تواند به دلیل بیماری خود کار کند ، او از این می ترسد که مهارت های حرفه ای خود را از دست بدهد ، اگرچه وقتی برای تعویض شخص دیگری به محل کار رفت ، با تمام مسئولیت ها کنار آمد. ناراحت می شود که بدتر به نظر می رسد. وارد یک شیوه زندگی عادی شده است ، از خودش مراقبت می کند ، زیاد راه می رود ، کارهای خانه را انجام می دهد.

2 جلسه هیپنوتیزم انجام شد ، پس از اولین جلسه بهبود کیفیت خواب ، کاهش سطح اضطراب.

نتیجه گیری: فشار خون بالا ، هیستریک هیستریک ، تشنه تشخیص است. مشکل حساسیت زایی وجود دارد ، عامل روان زایی کار کرده است. تفکیک فشرده ، 1 ، 5 ماه. افسردگی هیستریک دوم و اکنون وضعیت یک سرباز دلاور. همه چیز جایگزین می شود. برای 8 سال همه چیز باید همانطور که باید باشد ، اما در واقع 2 واکنش متمایز وجود دارد. زن سینتونیک. تأثیرگذار ، نه اسکیزوئید. کمی پارانوئید ، فیلتر کردن اطلاعات خوب و مفید. سازوکارها ساختار هیستریک دارند ، تصویری سفت و سخت از موقعیت ، در روش گفتگو شفافیت ، دانه ای منطقی وجود دارد ، گویی که جابجا نمی شود ، بلکه کنار می رود. Egodistonna نسبت به بدن ، سوماتوتونیک.

پروتکل هایفوتراپی:

1. القاء "سردرگمی".

2. عمیق شدن خلسه از طریق غوطه وری خارج تراپی به شکل شمارش معکوس و کاتالپسی اندام ها + پلک.

3. بازگشت به دوران کودکی. رویداد: من خودم را در کودکی کوچک در 3-4 سالگی به یاد آوردم ، احساس تنهایی ، احساس ترس از طرد شدن توسط مادرم. من در خانه تنها ماندم و مردی را دیدم که از پنجره به بیرون نگاه می کرد. او بسیار ترسیده بود. تمرین کردن و خلاص شدن از شر احساسات منفی (با جزئیات بیشتر در دوره آموزشی).

4. شکل گیری نگرش های شناختی صحیح.

5. پیشرفت به آینده.

6. لنگر انداختن یک تصویر مثبت از بهبودی.

7. دستورالعمل های بهبود و شکل گیری تفکر مثبت.

➤ سایت روان درمانگر ، دکترای تخصصی مارات ریفکاتوویچ شفیگولینا

techniques تکنیک های ترنس و hypnoanalysis شناختی برای خلاص شدن از شر روانگردان (به صورت داخلی در یک گروه کوچک در مسکو).

توصیه شده: