16 عنصر سلامت روان

تصویری: 16 عنصر سلامت روان

تصویری: 16 عنصر سلامت روان
تصویری: رمز سلامت جوامع بشری چیست و اولین نشانه سلامت و بهداشت روان کدامست؟ دکتر نهضت فرنودی 2024, آوریل
16 عنصر سلامت روان
16 عنصر سلامت روان
Anonim

نانسی در سخنرانی های خود اغلب به طبقه بندی های گسترده بیماری های روانی اشاره می کند - DSM (طبقه بندی آمریکایی) و ICD (بین المللی). علیرغم تمایل کلی طبقه بندی ها برای ساده سازی کار متخصصان و موثرتر کردن تشخیص و درمان ، با این وجود اغلب جزئیات مهم را در نظر نمی گیرند. اساساً ، آنها بر علائم فردی تمرکز می کنند. اما از نظر علائم ، اغلب جایی برای شخصیت بیمار وجود ندارد که برای کمک به ما مراجعه می کند. نانسی تأکید می کند که روان درمانی فراتر از تسکین علائم است و معیارهایی را ارائه می دهد که اخیراً توسط درمانگران تمرین کننده برای تعیین بهزیستی ذهنی به دست آمده است.

16 عنصر سلامت روانی و عاطف

1. توانایی دوست داشتن. توانایی درگیر شدن در روابط ، باز شدن با شخص دیگر. دوست داشتن او همانطور که هست: با همه مزایا و معایب. بدون ایده آل و استهلاک. این توانایی دادن است ، نه گرفتن. این امر در مورد عشق والدین به فرزندان و عشق شریک بین زن و مرد نیز صدق می کند.

2. قابلیت بازی. در اینجا ما هم در مورد معنی مستقیم "بازی" در کودکان صحبت می کنیم و هم در مورد توانایی بزرگسالان در "بازی" با کلمات و نمادها. این فرصتی برای استفاده از استعاره ، تمثیل ، طنز ، نماد تجربه شما و لذت بردن از آن است. نانسی مک ویلیامز به مطالعه Jaak Panksepp روانشناس استونیایی-آمریکایی اشاره می کند که ثابت کرد بازی برای رشد مغز مهم است. او نوشت که حیوانات جوان اغلب با استفاده از تماس بدنی بازی می کنند و این برای رشد آنها مهم و قابل توجه است. علاوه بر این ، اگر یک روز به حیوانات اجازه بازی داده نشود ، روز بعد آنها با غیرت مضاعف بازی خواهند کرد. این دانشمند با انسان قیاس کرد و نتیجه گرفت که ممکن است بیش فعالی در کودکان نتیجه کمبود بازی باشد. علاوه بر این ، یک تمایل کلی در جامعه مدرن وجود دارد که بازی کردن را متوقف کنیم. بازی های ما از "فعال" به "ناظر-جدا" تبدیل می شود. ما خودمان می رقصیم ، می خوانیم ، ورزش می کنیم و کمتر و بیشتر مشاهده می کنیم که دیگران چگونه این کار را انجام می دهند. نمی دانم پیامدهای سلامت روانی چیست؟..

3. رابطه ایمن. متأسفانه ، اغلب افرادی که به روان درمانی روی می آورند در روابط خشونت آمیز ، تهدیدآمیز ، معتاد - در یک کلام ، روابط ناسالم هستند. و یکی از اهداف روان درمانی کمک به آنها در رفع آن است. برای درک بهتر علل و ماهیت این پدیده می توان به نظریه دلبستگی جان باولبی روی آورد. او سه نوع دلبستگی را توصیف کرد: عادی ، مضطرب (تحمل تنهایی دشوار است ، بنابراین فرد به یک شیء مهم "می چسبد") و اجتنابی (شخص می تواند به راحتی دیگری را رها کند ، اما در عین حال با شگفت انگیز باقی می ماند. اضطراب در داخل) متعاقباً ، نوع دیگری از دلبستگی ظاهر شد - نامنظم (نوع D): افراد دارای این نوع دلبستگی اغلب به شخصی که از آنها مراقبت می کند ، به عنوان منبع گرما و ترس در همان زمان واکنش نشان می دهند. این در افرادی با سطح شخصیت مرزی رایج است و اغلب پس از سوء استفاده یا طرد شدن در دوران کودکی مشاهده می شود. چنین افرادی به موضوع دلبستگی "می چسبند" و در عین حال آن را "گاز می گیرند". متأسفانه اختلالات دلبستگی بسیار شایع است. اما خبر خوب این است که نوع پیوست قابل تغییر است. به عنوان یک قاعده ، روان درمانی برای این مناسب است (از 2 سال یا بیشتر). اما امکان تغییر نوع دلبستگی و در صورت وجود یک رابطه پایدار ، ایمن ، طولانی مدت (بیش از 5 سال) با یک شریک وجود دارد.

4. خودمختاری. افرادی که به روان درمانی مراجعه می کنند اغلب کمبود آن را دارند (اما از آنجا که به درمان آمده اند ، پتانسیل بالایی دارد). مردم کاری را که واقعاً می خواهند انجام نمی دهند. آنها حتی وقت ندارند "آنچه را که می خواهند" انتخاب کنند (به خودشان گوش دهند).در عین حال ، استقلال می تواند به سایر زمینه های زندگی توهم زده شود. به عنوان مثال ، بیماران مبتلا به بی اشتهایی اغلب سعی می کنند حداقل چیزی را که فکر می کنند در دسترس است کنترل کنند ، در حالی که وزن خود را به جای خواسته های خود انتخاب می کنند.

5. ثبات خود و هدف یا مفهوم ادغام. این توانایی برقراری ارتباط با تمام جنبه های خود است: خوب و بد ، هم خوشایند و هم باعث ایجاد شادی طوفانی نمی شود. همچنین توانایی احساس تعارضات بدون تجزیه است. این ارتباط بین کودکی است که بودم ، که اکنون هستم و شخصی که در 10 سال آینده خواهم بود. این توانایی در نظر گرفتن و ادغام همه چیزهایی است که توسط طبیعت داده می شود و آنچه من در خودم موفق به توسعه آن شده ام. یکی از موارد نقض این نقطه می تواند "حمله" به بدن خود باشد ، هنگامی که ناخودآگاه به عنوان بخشی از خود درک نمی شود. تبدیل به چیزی جداگانه می شود که می توان آن را از گرسنگی یا بریدن و غیره و غیره جدا کرد.

6. توانایی بازیابی از استرس (قدرت نفس). اگر فردی از قدرت نفسانی کافی برخوردار باشد ، هنگامی که با استرس روبرو می شود ، بیمار نمی شود ، فقط از یک دفاع سفت و سخت برای خروج از او استفاده نمی کند ، خراب نمی شود. او می تواند به بهترین شکل خود را با شرایط جدید وفق دهد.

7. خود ارزیابی واقعی و قابل اعتماد. بسیاری از مردم غیرواقعی هستند و در عین حال خود را بسیار تند ارزیابی می کنند ، آنها دارای یک Super-Ego بسیار خشن هستند. وضعیت برعکس نیز ممکن است (معمولی برای ایالات متحده) - برعکس ، عزت نفس بیش از حد برآورد شده است. والدین فرزندان خود را برای بهترین ها ، از جمله "بهترین" فرزندان ، تحسین می کنند. اما چنین ستایش بی اساس ، عاری از عشق و گرما در اصل آن ، احساس خلأ را در کودکان ایجاد می کند. آنها نمی دانند واقعاً چه کسانی هستند و به نظر می رسد هیچ کس آنها را واقعاً نمی شناسد. آنها اغلب طوری رفتار می کنند که گویی حق دارند به گونه ای خاص با آنها رفتار شود ، هر چند که در واقع آن را به دست نیاورده اند.

8. سیستم جهت گیری های ارزشی. این مهم است که فرد هنجارهای اخلاقی ، معنی آنها را درک کند ، در حالی که در پیروی از آنها انعطاف پذیر است. در قرن نوزدهم ، آنها در مورد "جنون اخلاقی" صحبت کردند ، که اکنون به آن اختلال شخصیت ضد اجتماعی گفته می شود. این یک مشکل جدی است که با سوء تفاهم ، عدم احساس توسط افراد دارای هنجارها و اصول مختلف اخلاقی ، اخلاقی و ارزشی همراه است. اگرچه ، در عین حال ، چنین افرادی ممکن است عناصر دیگری از این لیست داشته باشند.

9. توانایی تحمل گرمای احساسات. تحمل احساسات به این معناست که بتوانید با آنها بمانید ، آنها را احساس کنید ، در حالی که تحت تأثیر آنها عمل نکنید. این همچنین توانایی همزمان در تماس بودن با احساسات و افکار است - بخش منطقی شما.

10. بازتاب. توانایی باقی ماندن در نفس خود ، نگاه کردن به خود مانند از بیرون. افراد تامل برانگیز می توانند ببینند مشکل آنها دقیقاً چیست و بر این اساس ، به گونه ای با آن برخورد می کنند تا بتوانند آن را تا حد ممکن موثر حل کنند.

11. ذهنی شدن. با این توانایی ، مردم می توانند بفهمند که دیگران کاملاً جدا از هم هستند ، با خصوصیات ، ساختار شخصی و روانی خود. چنین افرادی تفاوت بین احساس آزردگی از سخنان شخص دیگر و این واقعیت را دارند که شخص دیگر واقعاً نمی خواست به آنها توهین کند. رنجش بیشتر به دلیل تجربیات شخصی ، شخصی و ویژگی های شخصیتی آنها است.

12. تنوع گسترده ای از مکانیسم های حفاظتی و انعطاف پذیری در استفاده از آنها

13. بین کارهایی که برای خودم انجام می دهم و برای محیطم تعادل برقرار کنم. این در مورد فرصتی است که خودتان باشید و به علایق خود بپردازید ، در حالی که منافع شریکی را که با او رابطه دارید در نظر بگیرید.

14. احساس سرزندگی. توانایی زنده بودن و احساس زنده بودن. وینیکوت نوشت که یک فرد می تواند به طور عادی عمل کند ، اما در عین حال گویی بی جان است. آندره گرین همچنین در مورد مرگ درونی نوشت.

15. پذیرش آنچه نمی توانیم تغییر دهیم. این مربوط به توانایی غمگین شدن صادقانه و صادقانه ، تجربه اندوه در ارتباط با این واقعیت است که تغییر آن غیرممکن است. پذیرفتن محدودیت ها و ابراز تاسف از آنچه می خواهیم داشته باشیم ، اما آن را نداریم.

16. توانایی کار. این نه تنها در مورد حرفه صدق می کند. این در درجه اول در مورد توانایی ایجاد و ایجاد چیزی است که برای یک فرد ، خانواده ، جامعه ارزشمند است. برای مردم مهم است که بدانند کاری که انجام می دهند برای دیگران معنا و اهمیت دارد. این توانایی ارائه چیزی جدید به جهان است ، خلاقیت. نوجوانان اغلب انجام این کار را دشوار می دانند.

بنابراین ، هر فرد ممکن است دارای این 16 عنصر سلامت روانی به درجات مختلف باشد. الگوها و روابط خاصی بین ، به عنوان مثال ، نوع سازمان شخصی و "شکاف" در این لیست وجود دارد. اما در کلی ترین شکل خود ، این لیست نشان دهنده یک هدف جهانی برای روان درمانی است. با در نظر گرفتن ویژگی های شخصی هر مشتری یا بیمار.

و البته ، عناصر ذکر شده در مورد سلامت روان یک استاندارد سختگیرانه بدون ابهام نیست ، بلکه یک راهنما است ، با این حال ، هر کس حق دارد برای خود انتخاب کند. به هر حال ، ما در مورد مسائل بسیار ظریف صحبت می کنیم. و خود نانسی ، وقتی از او سوال شد که هنوز چه چیزی عادی است ، می خندد ، پاسخ داد: "اوه اوه ، آه ، اگر من می دانستم!".

توصیه شده: