2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
وقتی مشتریان جدیدی به من مراجعه می کنند ، بسیار بالغ به نظر می رسند
آنها می دانند که مشکلاتی دارند و می خواهند آنها را به شیوه ای بالغ حل کنند.
آنها می پرسند: چه کار کنم؟
چه کنم که کسی را دوست داشته باشم یا لذت زندگی را احساس کنم؟
برای جلوگیری از رنج چکار می توانم بکنم؟ چگونه می توانم آنچه را که دوست ندارم تغییر دهم؟
مشتریان جدید تمایل به خواندن خوب و تجزیه و تحلیل خوب دارند.
اما رسیدن به احساسات آنها یا غیرممکن است - به دلیل چندین دهه عادت سرکوب شده برای سرکوب تجربیات آنها.
چنین افرادی معمولاً می پرسند: این احساسات به من چه خواهد داد؟ آنها چگونه زندگی من را تغییر خواهند داد؟
کسانی هم هستند که در تجربه ها آمده اند. می توانید بگویید آنها می دانند چگونه احساس کنند.
اما ، از آنجا که آنها به لحظات چشمگیری در زندگی خود می رسند - در لحظات جدایی ، بحران در روابط ،
گاهی اوقات ، آنها تمایل دارند ، از احساسات خود اجتناب کنند. زیرا در این برهه از زندگی ، احساسات آنها درد بی وقفه است. درد ، کینه ، گناه ، عصبانیت از خود.
………………
امیدواریم بتوانیم دردی را بدون تأثیر برطرف کنیم.
ما امیدواریم بدون نزدیک شدن به منبع رنج - کودک درون ، آرامش خود را حفظ کنیم.
ما قسمت کودک آسیب پذیر خود را در رنج ما گناهکار می دانیم. و ما امیدواریم که او را برای همیشه ببندیم.
…………………….
کودک زخمی گریه می کند. از درد ، تنهایی ، اشتیاق ، بی توجهی به خود و نیازهای شما.
کسانی که احساس می کنند ، احساس می کنند - فرزند درونی خود را دقیقاً چنین احساس می کنند.
کودک منتظر است به او توجه شود.
وقتی توجه خود را به آن معطوف می کنیم.
اما ما گوش نمی دهیم. ما نمی دانیم چگونه. زورگو با کودک ارتباط برقرار می کند.
پس از "برقراری ارتباط" ستمگر با کودک ، احساس گناه ، ترس ، شرم و بدی می کنیم.
…. این اتفاق می افتد که یک فرد چیزی را احساس نمی کند ، فقط تنش را تجربه می کند.
و سپس من یک کودک بسیار متشنج را می بینم ، مانند یک حیوان کوچک. یک حیوان کوچک باید همیشه در حالت آماده باش باشد تا توسط شکارچی بلعیده نشود.
شما باید همیشه در هوشیاری باشید.
چه لذتی برای زندگی اینجا دارد.
زیرا اگر او "اشتباه" کند - بخوانید ، هرگونه تضعیف کنترل ، ستمگر او را مسطح می کند.
این دردناک ترین چیز است - مورد حمله ستمگر خود قرار بگیرید ، اما در واقع ،
در معرض اتهام خود ، نفرت از خود ، تخریب خود.
گاهی اوقات - برای یک اشتباه جزئی.
……………………………..
…..من می گویم شما یک فرزند درونی دارید. و او بسیار رنج می برد.
تازه واردان صادقانه پاسخ می دهند: "به نظر می رسد اسکیزوفرنی است."
آنها به آن شک دارند. باور نمی کنند.
…………………………
ما سعی می کنیم گره های گوردی احساسی خود را با همان روش هایی که مستبد داخلی انجام می دهد ، برش دهیم.
ما سعی می کنیم حتی با سرکوب خود ، خودفریبی بیشتر عمل کنیم.
ما به دنبال توجیهات جدیدی هستیم که بتواند وضعیت ما را برای ما توضیح دهد.
اما همه اینها به هیچ وجه کمک نمی کند اگر
کودک تنها گریه می کند.
…. من دوباره سعی میکنم.
- تصور کنید یک کودک زنده گریه می کند.
او احساس غم و اندوه واقعی می کند زیرا کودک چنین است. در حالی که کوچک است ، همه چیز را به طور واقعی تجربه می کند ، تا زمانی که دریابد خطرناک است (بی فایده است).
تا اینکه یاد می گیرد از تجربیات خودش دفاع کند.
شاید او چیزی عزیز را از دست داده ، یا ترسیده است ، یا تنها مانده است ، بدون کسی که دوستش دارد.
وقتی اندوه صادقانه کودکی را می بینید چه احساسی دارید؟
…..آنها گم شده اند. آنها نمی دانند چه بگویند. برخی اصلاً دلسوزی ندارند ، برخی فقط می توانند برای دیگران ترحم کنند: کودکان. به والدین.
حیف و گناه.
ما نمی دانیم چگونه با خود رفتار کنیم - ترسیده ، نیازمند ، آسیب پذیر.
ما درد خود را می بندیم یا از دیگران می خواهیم که این فاصله را پر کنند.
…………
تلاش زیادی لازم است - به حرف کودک مجروح خود گوش دهید ، بگذارید او غم خود را فریاد بزند.
این چیزی است که یک کودک زخمی معمولاً "می گوید":
… هیچکس من را دوست ندارد
هیچکس به من نیاز ندارد
دوباره به من خیانت شد
من تنها هستم
هیچ کس هرگز از من حمایت نکرد
…. او احساس کینه ، ناامیدی ، درد ، چسبیدن به امیدها و توهمات را دارد.
او می ترسد که رها شود ، عشق را متوقف کند.
او سعی می کند خوب باشد.
…..
پس از ماه ها درمان ، مراجعین من بسیار بالغ هستند ، اما در واقع آنها شبه بزرگسالان هستند یا به اجبار مراجعین بالغ هستند.
قسمت بچه های آنها را دریابید.
آنها سرانجام یک کودک رنج دیده ، مجروح و تنها را کشف می کنند.
من دوباره می پرسم: اگر یک کودک واقعی و زنده را می دیدید که همان دردی را که شما اکنون تجربه می کنید تجربه می کند ، چه احساسی خواهید داشت؟
سرانجام می توانم کلماتی را که برای آنها کار می کنم بشنوم:
"متاسفم…. چه اتفاقی برای شما افتاده است. من شما را درك ميكنم. می شنوم شما حق احساسات خود را دارید. من تو را قبول دارم"
…. یک کودک مجروح باید از حواس خود خارج شود تا بتواند با او شریک شود ، شکایت کند ، باز شود.
برای انجام این کار ، ما باید پیوند قوی با خود داشته باشیم.
…. بعداً ما بیشتر و بیشتر در مورد کودک خود می آموزیم: چه چیزی او را خوشحال می کند ، چه چیزی او را می ترساند.
پذیرفته شده ، بیشتر و بیشتر نمایان می شود.
پذیرش فشار ستمگر داخلی را کاهش می دهد ، بنابراین شرم ، گناه و ترس تضعیف می شود.
…………
والدین بزرگسال درونی ناکامل بودن را می پذیرد و حفظ می کند ، ریسک پذیری را تشویق می کند ، و تشویق می کند که ارزش تجربه را به دست آورد …
……………
شما می توانید خود را در انواع احساسات دوران کودکی - کینه ، حسادت ، حسادت ، میل به انتقام …
اگر برای سرکوب خود ، یا شرمساری یا منطقی بودن عجله دارید ، به این معناست که…. سلام ظالم.
هیچ یک از موارد فوق به معنای تماس واقعی با خود نیست و بنابراین ، سود چندانی نخواهد داشت.
والدین سالم (و درونی نیز) چه می گویند؟
- چی شد؟ چرا می خواهید انتقام بگیرید؟ چه احساسی دارید؟ کینه؟ چی ناراحتت کرد؟ خشونت برای شما ، نقض مرزها چه بود؟
شما حق احساسات خود را دارید. حتی می توانید عصبانیت خود را فریاد بزنید. می توانید تشک را بکوبید. به اندازه ای که نیاز دارید. من نزدیکم
…. یک کودک آسیب دیده باید دارای تمام احساساتی باشد که سرکوب شده است ، و باید یاد بگیرد که آنها را تا پایان زندگی کند. و برای این شما باید خود را توسط هر کسی بپذیرید.
سپس ، هنگامی که احساس واکنش نشان داد ، ما تجزیه و تحلیل را به هم متصل می کنیم ، یک فرافکنی پیدا می کنیم ، با رویدادهای گذشته ارتباط برقرار می کنیم …
… سپس او رها می کند ، دلیل آن روشن می شود و "سوئیچ" در بیشتر موارد صحنه را ترک می کند …
یک سوئیچ که در ناحیه ای دردناک وارد شد ، در زخمی که به او وارد شد … پدر ، مادر ، خواهر ، برادر ، پدربزرگ ، مادربزرگ …
همه اینها - بعداً ابتدا احساسات خود را بپذیرید. تماس واقعی و دلسوزانه با کودک آسیب دیده.
….شما این را یاد می گیرید…. به تدریج شما بیشتر و بیشتر استراحت می کنید ، بیشتر و بیشتر اعتماد کنید - من ، درمانگر شما و کل جهان برای بوت کردن.
…………………
و اکنون شما آنقدر به من اعتماد دارید که می توانید انتقال والدین را به من نشان دهید….
شما ناله می کنید که من همیشه شما را کاملاً درک نمی کنم ، که همه چیز را نمی بینم ،
این باعث می شود شما را بلافاصله بعد از جلسه فراموش کنم
شما نگران هستید که من مشتریان دیگر را بیشتر دوست دارم
شما نگران هستید که نمی توانید با من به صورت دوستانه ملاقات کنید …..
گاهی اوقات به نظر می رسد که من در حق شما ناعادلانه رفتار می کنم ، به شما حمله می کنم ، شما از کاهش ارزش من می ترسید …
شما مرزهای من را امتحان می کنید و عزم من را برای حفظ آنها برآورده می کنید ، اما در عین حال در احساسات خود پذیرفته می شوید.
به این ترتیب بر ترس قدیمی خود از شخص دیگری غلبه می کنید: می فهمید که او می تواند در مورد موضوعات دشوار بحث کند و بدون رد شما از قلمرو روانی شما دفاع کند.
….بعد از چندین سال درمان…. من دیگر آن "مادری" نیستم که تو را در آغوشم می لرزاند….
شما بزرگ شده اید ، می دانید چگونه از خود مراقبت کنید.
شما از قبل به خود اجازه می دهید - خودتان باشید ، ریسک کنید.
شما لذت زندگی را شناخته اید. او در اصالت شماست
من تبدیل به همکلام شما ، فرد همفکر شما می شوم.
از تماس ما بی نهایت خوشحالم - واقعی ، عمیق ، واقعی.
کودک زخمی دیگر تنها نیست.
توصیه شده:
روانشناس سوتلانا رویز: والدین باید این احساس را به خاطر بسپارند و نگه دارند که کودک برای مدرسه نیست ، اما مدرسه برای کودک است
جهان در حال تغییر است و والدین از هر طرف تشویق می شوند که به فرزندان خردسال خود نه تنها ، به طور عادی ، خواندن و حساب کردن ، بلکه خلاقیت ، تفکر انتقادی را نیز بیاموزند … کمبود زمان به والدین دانش آموزان آینده چه توصیه ای می کنید تا از آنها حمایت کنند؟ اولین چیزی که والدین باید به آن توجه کنند ، قدرت ، آرامش عاطفی و میزان شادی آنهاست.
ضربه مانند درخت زخمی است
من در نزدیکی یکی از قدیمی ترین گورستانهای کیف بزرگ شدم. مکانها مورد غفلت قرار گرفتند ، افرا و درختان خاکستر قدیمی از طریق قبرها و حصارها بدون هیچ گونه سیستمی جوانه زدند. درختان چند صد ساله از میان حصارها جوانه زدند. گوشت درخت با آهن حصار ادغام شد.
شفا دهنده زخمی
روزهایی که روان درمانگر یک ورق خالی بود و فقط آینه ای بود که هر سال حرکات مراجعه کننده را منعکس می کرد ، مدتهاست که رفته است. همراه با ترس وحشتناک از وارد نکردن هیچ چیز شخصی در فرایند درمانی. امروز من ، به عنوان یک روان درمانگر ، به این س "
این تنها کاری نیست که می توانم انجام دهم (دستکاری ارزش گذاری). قسمت 2
نجات یک غرق شده کار خود غرق شده است! هنگامی که با هر نوع دستکاری روبرو می شوید ، مشارکت در فرآیند دستکاری خود منطقی نیست ، زیرا به این ترتیب با ورود به بازی از بازیگر حمایت می کنید. شما باید بفهمید چه اتفاقی می افتد ، چگونه کار می کند و چرا اینقدر شما را اذیت می کند.
این تنها کاری نیست که می توانم انجام دهم (دستکاری ارزش گذاری). قسمت 1)
این تنها چیزی نیست که من بتوانم! (دستکاری استهلاک در روابط) تصور کنید اگر در دوران کودکی عباراتی مانند "دیگر وقت خود را از دست ندهید ، کار ارزشمندی انجام دهید" یا "این که شما به عنوان یک دختر متفاوت هستید پسرها گریه نمی کنند"