2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
تفاوت احساسات ما با شکل بیان آنها چیست. این چقدر مبهم است! مخصوصاً وقتی صحبت از الگوهای مادر و پدر می شود.
وقتی مادر فریاد می زند: "من الان تو را می زنم" ، این نوعی ابراز ترس از کودک است. این درک مستقیم نیاز به حفاظت است. من واقعاً معتقدم که محافظت وظیفه درک شده مادر است ، نه پدر. ما اولین کسانی هستیم که آن را در آغوش گرفتیم و اولین کسانی هستیم که فهمیدیم چقدر می توانیم زندگی بدهیم و آن را با یک حرکت ناخوشایند از بین ببریم. در کودک 4 کیلوگرم ، در مادر - حداقل 50. بنابراین تصور کنید که در مادر شما ، به هر حال ، در حال حاضر ، 600 کیلوگرم. البته خرد می کند.
و اگر من ، به عنوان یک مادر ، محافظت نکنم ، مادر درونی من در من فریاد می زند: "تو مادر بدی!" چون مادرش در درون مادرم فریاد می زد ، و در داخل آن - مادرش. جمعیت 600 کیلویی زنان فریاد می زند ، چه کسی می تواند چنین فشاری را تحمل کند؟
و همچنین ، اگر من به عنوان یک مادر محافظت نکنم ، چگونه فرزندم باور می کند که من او را دوست دارم؟ به هر حال ، اغلب اوقات زندگی با اشکال ابراز عشق ، به کسی دل نمی کند.
خوب ، حالا بابا؟
وقتی پدر با توصیه های خود می گوید که در کجا درس بخواند و کار کند ، با چه کسانی ملاقات کند و چه موقع ازدواج کند ، وقتی عصبانی است: "تو چه احمقی؟" اوه ، اگر در آن لحظه ، در کنار پسرش ، فرشته اش در گوش او گفت: "او این را برای شما فریاد نمی زند. شما در نظر او احمق نیستید. او این را با خودش می گوید. برای او ترسناک است. این نیست حتی ترسناک است که اشتباهات او را تکرار کنید. ترسناک است. دوباره شاهد خود باشید."
و در اینجا من معتقدم (در حالی که من معتقدم ، البته من نمرده ام - با پیشرفت تمرینات روان درمانی ، دیدگاهم را تغییر خواهم داد) که عملکرد آگاهانه پدر مفید بودن است.
به نظر می رسد که در دسترس ترین شکل بیان نیاز او به کودک ، آموزش ، انتقال تجربه و مفید بودن است. البته یک استراتژی کوتاه مدت. کودک بزرگ می شود ، تجربه فقط از طریق تجربه به دست می آید و دانش گاهی بی ربط است - به عنوان مثال ، با مشاغلی که دیگر کیک نیستند ، یا با انواع مشارکت ، زمانی که نهاد ازدواج به دلیل تغییر وضعیت اقتصادی دگرگون می شود. بابا مفیدت تمام شد. و چه باید کرد؟
چرا ، به دنبال پسرتان بروید و حقیقت خود را بپرسید ، ناراحت شوید که او نمی شنود و نمی فهمد. فقط در واقعیت ترفند این است که ما آزرده می شویم و آنها به حرف ما گوش نمی دهند. و ما تلاش می کنیم که به ما وقت بدهند. خوب اینها نیازهای متفاوتی است. از راه های دیگر می توان توجه را جلب کرد. حتی زمانی که قدیمی است و چندان "مفید" نیست ، می توانید دوست داشتنی و دوست داشتنی باشید.
ما در مدارس زیاد تدریس می کنیم. بسیاری در دین تدریس می شود. آنها حتی بیشتر تبلیغ می کنند. و آنها کتاب های هوشمند می نویسند. فقط ابراز عشق یک عمل است نه یک نظریه. و برای هر اقدامی به مهارت نیاز دارید. مهارت یعنی آموزش. و آن را از کجا تهیه کنید؟ پاشیدن الاغ راحت تر است) تناسب اندام برای الاغ ، اما برای قلب - نه.
گربه های بعد از 30 سال خیلی زیاد است. برای پسران ریش دار ، برای دختران مبتلا به سلولیت.
توصیه شده:
گریه مامان ، بابا ، من!؟ به مهد کودک می رویم
بله ، روان والدین ما گاهی اوقات آنقدر ظریف است که نه تنها کودک ، بلکه اغلب مادر نیز هنگام جدایی در مهد کودک نیاز به کمک اشک دارد. و به تازگی ، همچنین پدران لمس کننده ای نیز وجود دارند. اما اگر پدربزرگ و مادربزرگ دلسوز هم به این تیم بپیوندند چه؟ اخیراً ، مسئله سازگاری با مهد کودک به یکی از سخت ترین و اگر نه عجیب و غریب بحث برانگیز تبدیل شده است.
همه مردان گوز هستند ، همه باب ها احمق هستند
این مقاله را به زن ستیز و زن ستیز محترم تقدیم می کنم. چقدر می توانید از یکدیگر متنفر باشید؟! نکته جالب این است که آنها صادقانه اینطور فکر می کنند! مردان صادقانه ، با تمام وجود معتقدند که "همه زنان احمق هستند" ، از شوهرهای مختلف فرزندی به دنیا می آورند و سپس با نفقه با خوشحالی زندگی می کنند.
درون گرایی اشکالی ندارد. یا اینکه چرا افراد درون گرا باید خصوصیات خود را بپذیرند
ما اغلب می شنویم که مردم از مفاهیم "درون گرایی" و "درون گرا" به شکل قضاوت و اتهام زا استفاده می کنند. با اشاره به خودم: "من درونگرا هستم ، ظاهراً شما باید با تنهایی کنار بیایید" ، در رابطه با دیگری: "خوب ، همه چیز با او روشن است ، او چنین درون گرا است ، شما حتی مجبور نیستید سعی کنید به او برسید.
بزرگترین دشمنان من در درون من هستند. غرور و تحقیر خود
شخص وقتی به خود می گوید: "دشمنان اصلی من در درون من هستند" قدرت و قدرت خود را به دست می آورد. مدتها پیش ، فقط خدایان قادر مطلق بر روی زمین زندگی می کردند. آنها می دانستند چگونه به هر هدفی برسند و برای لذت خود زندگی می کردند. اما یک روز مردی روی زمین ظاهر شد و به سرعت رشد کرد و خدایان نگران شدند:
مادران مختلف مورد نیاز هستند ، همه نوع مادران مهم هستند
از کجا "نارضایتی" خود را از مادر و والدین دریافت می کنیم؟ آیا واقعاً از کودکی می دانیم که به چند کیلوگرم مراقبت نیاز داریم ، به چند تن توجه ، چند میلیون بوسه؟ این اعداد کجا هستند؟ البته همه چیز در مقایسه است. اگر ما در جزیره ای متروک زندگی می کردیم ، نمی دانستیم - چه مادرهای دیگری در جهان وجود دارد؟ ما تصور می کردیم که مادر تنها است ، و او کسی است که باید باشد ، یعنی او به طور ایده آل برای من مناسب است (نگاه کنید - نه "