بزرگترین دشمنان من در درون من هستند. غرور و تحقیر خود

فهرست مطالب:

تصویری: بزرگترین دشمنان من در درون من هستند. غرور و تحقیر خود

تصویری: بزرگترین دشمنان من در درون من هستند. غرور و تحقیر خود
تصویری: 15 Сумасшедших Битв Диких Животных, Снятыx на Камеру / 1 часть 2024, ممکن است
بزرگترین دشمنان من در درون من هستند. غرور و تحقیر خود
بزرگترین دشمنان من در درون من هستند. غرور و تحقیر خود
Anonim

شخص وقتی به خود می گوید: "دشمنان اصلی من در درون من هستند" قدرت و قدرت خود را به دست می آورد.

مدتها پیش ، فقط خدایان قادر مطلق بر روی زمین زندگی می کردند. آنها می دانستند چگونه به هر هدفی برسند و برای لذت خود زندگی می کردند. اما یک روز مردی روی زمین ظاهر شد و به سرعت رشد کرد و خدایان نگران شدند: آیا او نیز مانند آنها قادر مطلق خواهد بود؟

تصمیم گرفته شد که راز قدرت مطلق را در جایی پنهان کند که انسان هرگز نمی تواند آن را پیدا کند: آنها او را به کوهها بردند و به پایین دریا رساندند. اما مرد کنجکاو ، پیگیر بود و سریع یاد گرفت. خدایان بیشتر نگران شدند ، زیرا فهمیدند که انسان قادر است هر آنچه را که می خواهد بیابد و درک کند.

سپس کوچکترین خدا پیشنهاد داد که راز قدرت مطلق را در مکانی پنهان کند که انسان هرگز در درون خود انسان جستجو نمی کند.

و او درست می گفت - از آن زمان ، بسیاری به دنبال این راز بوده اند و نمی توانند آن را پیدا کنند ، اگرچه برای این کار فقط باید به خودتان نگاه کنید.

اما حتی این امر نیز ناکافی به نظر می رسید ، انسان سرانجام متوجه شد که ارزشمندترین چیزی که برای بیرون تلاش می کند و در جستجوی آن است ، در داخل است و شروع به انجام کارهای معنوی ، مدیتیشن کرد و سپس خدایان به طور جدی ترسیدند - راز خوشبختی توسط انسان پیدا شود

و سپس آنها دشمنان را برای کمک فراخواندند و آنها را نیز داخل خود قرار دادند ، تا هر کاری ممکن است انجام دهند تا شخصی را از گنجینه هایی که در داخل است دور کنند.

خدایان مدت ها در این فکر بودند که چه نوع دشمنانی را برای شخصی بفرستند تا بتوانند تا حد ممکن با وظایف خود کنار بیایند و تصمیم گرفتند که غرور ، حرص ، حسادت ، بی حوصلگی ، تنبلی و سرسختی بهترین کار را با آنها انجام می دهد. وظیفه

TQyfxOGyR0k
TQyfxOGyR0k

"بزرگترین دشمن در کمین جایی است که شما کمترین آن را جستجو می کنید."

گای جولیوس سزار

مردی از دیرباز برای خوشبختی تلاش می کند و در راه همیشه با افرادی روبرو می شود که ظاهراً مانع این کار می شوند ، آنها را با دشمنان خود اشتباه می گیرند ، تمام قدرت خود را برای مبارزه با آنها هدر می دهند و شک نمی کند که دشمنانی که با آنها به جنگ احتیاج دارد در درون او هستند. خودش

"جنگجوی روح دشمن خارجی ندارد"

ابوبکر

خطرناک ترین دشمنان غرور یا تکبر است.

این دشمن از 1 تا 3 سالگی شروع به رشد می کند ، مناسب ترین زمینه برای او انتقاد از والدینش است. والدین نیز به این بیماری مبتلا هستند. آنها خواب می بینند که فرزندشان قادر خواهد بود در زندگی کاری را انجام دهد که در انجام آن کوتاهی کرده است. آنها رویای یک پسر یا دختر موفق و برجسته را دارند ، آنها می خواهند به فرزندان خود افتخار کنند ، آنها می خواهند همه اطرافیان فرزندان خود را تحسین کنند و مخفیانه به آنها حسادت کنند. با هزینه کودکان ، آنها می خواهند برتری نسبت به دیگران داشته باشند ، زیرا در این کار موفق نشدند.

در مورد کودکان ، آنها همیشه انتظارات خود را دارند ، که مطمئناً باید توجیه شود. در صورت انتظارات ناموجه ، فرزندانشان اطلاعاتی دریافت می کنند که آنها به اندازه کافی خوب نیستند و نسبت به این واقعیت که نمی توانند والدین خود را راضی نکنند ، نمی توانند به آنچه والدین آنها می خواهند تبدیل شوند ، بسیار حساس هستند.

کودکان برای رسیدن به آنچه مادر و پدرشان رویای آن را دارند تلاش می کنند.

افرادی که مستعد بیماری غرور هستند همیشه خود را با دیگران مقایسه می کنند و واقعیت برتری دیگران را بسیار دردناک تجربه می کنند ، در ارتباط با مردم همیشه افراد را در پس زمینه ارزیابی می کنند: آنها ظاهر ، وضعیت مالی ، موفقیت های بدست آمده را ارزیابی می کنند. خیلی خیلی بیشتر در ارتباطات ، آنها همیشه آگاهانه یا ناخودآگاه سعی می کنند نقاط ضعف و آسیب پذیری را در دیگران پیدا کنند تا برتری خود را در پس زمینه احساس کنند.

آنها سعی می کنند با افراد موفق آشنا شوند و به چنین جامعه ای بسیار افتخار می کنند و مخفیانه اهمیت آنها را احساس می کنند ، زیرا چنین افرادی در کنار آنها هستند.

بزرگترین ترس در افرادی که به غرور مبتلا شده اند این است که احساس شرمندگی کنند.

ریشه های این ترس بین سنین 1 تا 3 سالگی شروع شد ، زمانی که مادر دائماً نگران احساس شرمندگی از کودک نبود.

او مدام یا بدون دلیل او را سرزنش می کرد ، اگر او بسیار سر و صدا می کرد ، گریه می کرد ، افراط می کرد یا پرخاشگری می کرد ، از رفتار او انتقاد می کرد. او دائماً از کودک خجالت می کشید ، و از ترس تجربه شرم ، او را دائماً می کشید. اگر کودک کثیف یا شلخته بود شرم می کرد ، بلند خندید ، احساسات خود را خود به خود نشان داد.

او اغلب او را با بچه های دیگر مقایسه می کرد که به نظر او مطیع تر ، باهوش تر ، منظم تر و سخت گیرتر بودند ، او نمونه هایی از دیگران را به او نشان داد. دیگران - ممکن است خواهر و برادر باشند ، که به گفته مادرشان در کاری بهتر بودند.

چنین کودکی دائماً از این می ترسید که کار اشتباهی انجام دهد یا چیزی اضافی بگوید. تمام مدت ترس از ناراحت کردن مادرم ، عصبانی کردن او و یا ناراحت کردن او وجود داشت و همیشه نارضایتی وجود داشت. کودک آنقدر ترسیده بود که تنها راه زنده ماندن و برآورده ساختن انتظارات مادر این بود که خواسته ها و نیازهای او را فراموش کند و تمام خود را بفهمد تا بفهمد مادر چه می خواهد. ترس مهمان دائمی شد و به تدریج به استاد تبدیل شد. چنین کودکانی معمولاً از بسیاری چیزها می ترسند - از تاریکی ، مردم ، حیوانات. ترس درونی به دنبال اجسامی است که همواره خود را متصل کرده و به نوعی خود را به ظاهر نشان دهد.

در چنین فضایی ، شکل گیری نظر در مورد خود اجتناب ناپذیر است - در مورد بد ، بی ارزش ، ناچیز ، درمانده و ضعیف. کنترل هوشیار دائمی منجر به کمرویی و کمرویی می شود. به منظور پنهان کردن این کودک معیوب در درون خود و تمایل به آنچه مادر می خواهد ببیند ، آنها تلاش می کنند تا ویژگیهای متضادی را ایجاد کنند - غرور ، غرور ، غرور.

کودک خیلی سریع یاد گرفت که خود را با دیگران مقایسه کند ، او همیشه نیاز به تأیید دارد که بهتر است. با دیدن بهترین ها ، او بلافاصله سعی می کند این بهترین را به یک نقطه ضعف تبدیل کند یا معایبی را بیابد ، زیرا اعتراف به اینکه کسی بهتر ، موفق تر و موفق تر است ، غیرقابل تحمل است. بنابراین دو دشمن شروع به رشد می کنند ، یا بهتر بگویم یک دشمن با یک سر ، اما دو چهره متفاوت - غرور و تحقیر (حقارت).

cOX7_stpJsA
cOX7_stpJsA

این دوگانگی به وضوح در روابط آشکار می شود ، فردی در درون خود گاهی احساس می کند که نسبت به خود و عشق بی ارزش است ، سپس شروع به رفتار با همان شریک به عنوان بی ارزش او می کند. یا احساس می کنید که شریک زندگی بی ارزش است و وارد رابطه نمی شود ، آگاهانه افرادی را انتخاب می کند که در آنها برتری آشکار خود را احساس می کنند. با افرادی که از آنها بهتر و موفق تر هستند ، احساس بی ارزشی و حقارت می کنند و با افرادی که بدتر هستند ، برتری بی سابقه خود را احساس می کنند.

افراد بزرگسال ، تحت عذاب این دشمنان ، عملاً نمی دانند چگونه خواسته ها و نیازهای خود را احساس کنند ، یا آنها را احساس می کنند ، اصلاً نمی دانند چگونه در مورد آنها صحبت کنند. درون آنها احساس شرم عمیقی برای احساسات و خواسته های آنها نشسته است. برای آنها ، تشخیص صادقانه و گفتگوی صادقانه صادقانه بسیار دشوار است ، فقط با یک رابطه ایده آل می توان آنها را با مشکل زیادی باز کرد.

برای آنها بسیار دشوار است که در مورد احساسات واقعی خود ، تجربیات واقعی صحبت کنند ، آنها سعی می کنند مشکلات خود را از مردم پنهان کنند ، نمی توانند تحمل درخواست کمک کنند ، اگر این کار را انجام دهند ، این احساس را ندارند که حوصله یا تحمیل شده اند. در مورد شخصی ، که درخواست آنها نامناسب است و مهم نیست. درخواست کمک برای آنها دشوار است زیرا می تواند برتری دیگری را تأیید کند و برای آنها غیر قابل تحمل است.

این افراد تصوری بسیار مخدوش از آزادی دارند. والدین آنها ، و بیشتر اوقات مادر کاملاً سلطه گر و کنترل کننده بودند ، پس نمی توان در مورد آزادی هیچ کودکی بحثی داشت. کنترل والدین ، فشار ، میل به دیدن فرزند خود به عنوان بهترین آزادی بسیار محدود و شخصیت خفه کننده ای به خود گرفت.متعاقباً ، چنین کودکانی که بزرگتر می شوند ، نسبت به هر فشاری ، یک برنامه سخت و انواع چارچوب ها بسیار حساس هستند ، محدودیت هایی که دیگران فکر می کنند سعی می کنند در روابط با آنها ایجاد کنند. از یک سو ، آنها در برابر انواع فشارها مقاومت می کنند ، از سوی دیگر ، همه شرایط را ایجاد می کنند تا خود را از آزادی محروم کنند. آنها چنین مشاغلی یا چنین رesسایی را انتخاب می کنند ، جایی که خود را در وابستگی کامل می بینند ، یا شرکایی را انتخاب می کنند که آزادی آنها را محدود می کند.

آنها همیشه در موقعیت هایی قرار می گیرند که آزادی آنها محدود است و مجبور می شوند دوباره برای آن بجنگند و از حقوق خود دفاع کنند.

از سوی دیگر ، هنگامی که آزادی را فتح می کنند ، نمی دانند با آن چه کنند ، زیرا آزادی احساس تنهایی ، درماندگی ، رها شدن و بیهودگی آنها را تشدید می کند. مسئله آزادی و ترس از تنهایی به این واقعیت کمک می کند که در روابط با مردم تمایل به ادغام دارند ، در ابتدا تلاش می کنند تا ادغام شوند ، سپس خودشان شروع به خفه شدن از این روابط می کنند و شریک را از فضای خود بیرون می کنند. به زودی احساس تنهایی می کند و شریک زندگی او را ترک کرده است.

یکی دیگر از مشکلات افرادی که از دشمن غرور رنج می برند ، توانایی تفریح و سرگرمی نیست. در داخل آنها ممنوعیت شدیدی برای هرگونه لذت وجود دارد. در این دقایق به نظر می رسد که آنها وقت خود را تلف می کنند ، آن را بیهوده و بیهوده صرف می کنند ، و آنها به سادگی آن را در هیچ جا هدر می دهند. آنها نمی دانند چگونه استراحت کنند و اگر این امر به صورت دوره ای اتفاق بیفتد ، پس از آن احساس شرم و گناه را تجربه می کنند.

احساس بسیار آشنا دیگری که این دشمن در آن زندگی می کند غرور است - این انزجاری است که آنها می توانند به صورت دوره ای در رابطه با اقدامات دیگران یا افراد دیگر و همچنین در رابطه با خود و بدن خود تجربه کنند. آنها نسبت به انتقاد بسیار حساس هستند ، زیرا احساس شرم ، احساس زشتی آنها را تشدید می کند و این احساسات غیرقابل تحمل هستند.

دو قطب: من بهتر از دیگران هستم و احساس زشتی و حقارت شخصی در دستیابی به موفقیت در زندگی بسیار دخالت دارد.

آنها می توانند با موفقیت شروع به حرکت به سمت موفقیت کنند ، به عنوان یک قاعده ، همیشه افرادی آماده کمک به آنها هستند ، اما در اولین شکست آنها نمی دانند چگونه سریع بلند شوند و ادامه دهند. در راه موفقیت ، تنها توانایی حرکت کردن کافی نیست ، شما هنوز باید بتوانید بلند شوید ، و با افتادن ، افرادی که تحت غرور قرار گرفته اند احساس بی ارزشی ، ترسو بودن ، عدم ایمان به خود و نقاط قوت خود را احساس می کنند. ، ناتوانی در ادامه کاری که شروع کرده اند.

عشق مشروط زمینه مناسبی برای پرورش دشمن است - غرور - همچنین در ایجاد روابط عادی انسانی بعداً دخالت می کند ، زیرا همیشه در روابط احساس عشق و احترام به دیگری نسبت به چیزی وجود دارد.

کلمات دقیقاً همینطور هستند ، عجیب هستند.

کارتون را به خاطر بسپارید: و برای چه ؟؟؟ … و درست مثل آن … همینطور ؟؟؟

غرور به سادگی نمی فهمد چگونه است - این کار را درست مانند آن انجام دهید …

افسردگی همراه غرور است. غرور باعث ایجاد دشمن دیگری به همان اندازه خطرناک می شود - حسادت.

غرور فرد را به تنهایی محکوم می کند ، از یک طرف ، فرد برای حفظ اهمیت خود به همراهی دیگران نیاز دارد ، از سوی دیگر ، از روابط نزدیک خود دوری می کند و می ترسد ، زیرا هرگونه صمیمیت مستلزم ارتباط صمیمانه با باز شدن روح است.. غرور نمی تواند به کسی اجازه نزدیک شدن بدهد ، زیرا این خطر وجود دارد که پرده ها و ماسک ها برداشته شوند ، و در پشت آنها چیزی که باعث نفرت و طرد فرد می شود ، چگونه می توانید چیزی را که از خودتان شرمنده هستید به دیگری نشان دهید.

چگونه می توانید دشمن درون خود را به نام پراید شکست دهید

اولین کار این است که این دشمن را در درون خود کشف کنید ، وجود آن را در خود تشخیص دهید.

دومی این است که بفهمید شما به طور کلی شما نیستید ، بلکه تنها دشمن شماست که باید با او بجنگید.

شما باید بتوانید بجنگید ، اگر ما آشکارا سعی می کنیم با چیزی بجنگیم ، در این صورت دشمن تنها می تواند از این امر قوی تر شود و از انرژی ای که برای مبارزه با او صرف می کنیم تغذیه کند.

برای شکست دادن دشمن ، ابتدا باید تسلیم شود.

ثالثاً ، تسلیم شدن به غرور - اعتراف به وجود آن و پذیرش حضور این رذیله در خود.

همه رفتارها و افکار خود را بپذیرید ، بگذارید اینگونه باشند.

با پذیرش رفتار آنها ، نقاط ضعف آنها ، حقارت ، پذیرفتن این تجلیات در افراد دیگر ممکن می شود.

چهارم ، شما باید بیاموزید که مستقیماً صحبت کنید ، بدون اینکه در مورد خواسته ها ، احساسات و نیازهای خود راهنمایی کنید و از خود و احساسات واقعی خود شرمنده نباشید.

در برخورد با مردم ، عادت مقایسه خود را با دیگران کنار بگذارید و به خود اجازه دهید همان چیزی باشید که واقعاً هستید.

به دنبال کاستی ها و ضعف ها در افراد نباشید ، یاد بگیرید که یک شخص را به عنوان یک کل در همه جلوه های آن بپذیرید.

برای برقراری روابط با افرادی که در آنها از آزادی خود محروم خواهید شد ، عجله نکنید ، تعهداتی را به خود تحمیل نکنید ، که در این صورت شما را خفه کرده و بر شما مسلط می شود.

آزادی دیگران را محدود نکنید ، خواسته های آنها را بشناسید ، به مردم اجازه دهید کاری را که شما به خودتان اجازه می دهید انجام دهند.

qThgIGkLDEE
qThgIGkLDEE

در صورت شکست ، خود را در اتهام خود ، تحقیر و انتقاد غرق نکنید. از انجام کارهایی که بعداً خود را شرمنده و سرزنش می کنید ، اجتناب کنید و در صورت انجام این کار ، خود را سرزنش نکنید. با خود و دیگران مغرور باشید.

همچنین یک درمان جهانی دیگر در برابر همه دشمنان وجود دارد - نظم و انضباط ، و هنگامی که صحبت از دشمنان داخلی شما می شود ، پس خود نظم و انضباط.

اگر قصد انجام کاری را دارید ، سعی کنید آن را تحت هر شرایطی انجام دهید ، بنابراین کودک درونی خجالتی ، ترسو و ناقص شما شروع به رشد می کند. دلایل بیشتری برای احترام به خود و غرور از خود وجود خواهد داشت.

غرور به خود و غرور چیزهای کاملاً متفاوتی هستند.

افتخار زمانی است که به دستاوردهای واقعی خود ، به ویژگی های خود در مقابل خود افتخار کنید. و غرور ، هنگامی که شما با هزینه دیگران و در برابر پس زمینه دیگران ، با مقایسه ، خود را متعالی می کنید.

یادگیری پذیرش بی قید و شرط افراد.

انتظارات خود را از زندگی کاهش دهید و یاد بگیرید که از داشته های خود لذت ببرید.

یاد بگیرید از زندگی هر دقیقه لذت ببرید.

یاد بگیرید که از ارتباط با مردم لذت ببرید ، با دنیای احساسات و زندگی آنها آشنا شوید.

صمیمانه به مردم علاقه نشان دهید ، شفقت ، همدلی و همدلی را بیاموزید.

روح و قلب خود را باز کنید.

از کمبودها ، آسیب پذیری و حساسیت خود خجالت نکشید ، سعی نکنید آنها را با دقت از دیگران پنهان کنید.

شما همچنین باید درک کنید که این دشمن به اندازه کافی قوی و حیله گر است ، احساس می کند که شما با او دعوا را آغاز کرده اید ، او حتی بیشتر حیله گر و دودل خواهد شد ، او تمام مراحل را برای جلوگیری از شما انجام می دهد ، وظیفه او این است که شما به نتیجه نرسید. به قدرت شما ، به نیرویی که قوی تر از همه دشمنان است.

شکست دادن این دشمنان به تنهایی بسیار دشوار است. در اینجا شما به یک دستیار نیاز دارید که به شما کمک می کند تا با آنها کنار بیایید ، اما پراید خطرناک ترین دشمن است زیرا اجازه نمی دهد دیگری به شما نزدیک شود ، اجازه نمی دهد که کمک کسی را بپذیرید و به کسی اعتراف کنید که به کمک احتیاج دارید. با دشمن خود هوشیار باشید و اجازه ندهید او بر شما پیروز شود.

توصیه شده: