خودشیفتگی هموار تغییر می کند

تصویری: خودشیفتگی هموار تغییر می کند

تصویری: خودشیفتگی هموار تغییر می کند
تصویری: How to get rid of butt chin, cleft chin, chin dimples naturally. Make smooth and rounded chin shape. 2024, ممکن است
خودشیفتگی هموار تغییر می کند
خودشیفتگی هموار تغییر می کند
Anonim

من سعی خواهم کرد که چیزهای معمولی را روانشناسی کنم. در زندگی ، ما این کار را نمی کنیم - که طبیعی است. اما گاهی اوقات ، اگر کار به این شکل باشد (از جمله روی خودتان) ، پس می توانید

وقتی نوزاد متولد می شود ، نمی پرسد من چه می خواهم ، آیا اطرافیانم مرا دوست دارند ، آیا من خوب هستم ، آیا من تختخواب و پدر و مادرم را دوست دارم؟ ناگفته نماند که همه چیز فقط بله است. به این ترتیب ما از نظر ژنتیکی مرتب شده ایم - کودک "مطمئن است" که توسط یک مادر خوب و جهان مورد استقبال قرار گرفته است. و این خودشیفتگی نوزادان است که یک هنجار است.

غرایز زندگی و تکامل هیچ انتخابی به کودک نمی دهد ، چه خوب و چه بد ، چه برای من خوب باشد یا نه. کودک همه چیز را جذب می کند. مانند اسفنج بدون مرتب سازی. یک نوزاد سالم 24/7 جذب کننده غذا ، ارتباطات ، زمان است. و همچنین پرخاشگری ، سرما ، گرسنگی ، پوچی. خیلی سریع بیشتر و بیشتر انتخابی می شود. خودشیفتگی کودک بیشتر و بیشتر کانونی می شود.

چیزی که قوی ترین احساسات را برانگیخت تمرکز بود. و هرچه کودک در "من این را می خواهم" انتخابی تر باشد ، این بیشتر در مورد عشق است. عشق به لطافت. یا عشق به قدرت. عشق به خشونت. یا عشق به ارتباط. عشق به بدن یا عشق به چیزها.

پی بردن به همه اینها دیرتر به دست می آید. اگر بیاید.

بسته به نحوه برخورد ما با خودشیفتگی ، بزرگسالان به مجموعه ارائه شده واکنش نشان می دهند. آیا خودشیفتگی ما به عشق تبدیل شده است یا خیر. به عنوان مثال ، به بدن شما. یا به موجودی دیگر. یا گرسنگی و خشونت. یا برای نوازش و زیبایی. چه چیزی را با خودشیفتگی خود پر می کنیم؟ به عبارت دیگر ، میل جنسی شما. تمرکز او بر چیست؟

اگر با خودشیفتگی خود سازگار باشیم ، اجتماعی شده ایم ، از خود راضی هستیم و به سطحی از فردیت رسیده ایم که در آن احساس می کنیم عشق را برای خود و دیگران می نامیم. این یک فرآیند پیچیده با موانع زیاد است ، اما نتیجه همیشه ساده و پیش پا افتاده است. این توانایی دستیابی به رضایت و رضایت است. بسیاری آن را خسته کننده می دانند. یا شایسته حسادت است. و برای برخی این یک مسابقه ثابت است.

اگر والدین بتوانند از این که نوزادش از خود راضی است خوشحال باشند ، والدین احساس می کنند که او فقط یک والد معمولی است. ما یک فرزند کم و بیش خوشحال داریم ، ما والدین کاملاً خوبی هستیم. این خودشیفتگی است و این عشق است.

اگر والدین با این احساس که همه چیز خوب است مشکل داشته باشند ، عشق تبدیل به یک انتخاب و بار پیچیده ، وسواسی ، گیج کننده و مشکل ساز می شود. پس من نیستم ، بلکه فرزندم است که باید و باید. دنیا این را به من بدهکار است و این را به من بدهکار است. دیگران به من مدیون هستند. چرا نمیتونم همه رو بگیرم ؟؟؟ احساس "من خوبم" مشکل ساز است و یک دور باطل است. مردم همه اشتباه می کنند. هدایت تلاشها و تمرکز شما دائماً به یک داستان ناخوشایند تبدیل می شود. شخصیت در جهت "چگونه می پیچم تا بهتر شوم" رشد می کند. یعنی نه در جهت توسعه خود ، بلکه در جهت جبران.

و افراد بسیار بسیار موفقی وجود دارند که جذاب و جالب هستند - اما در اعماق بدبخت. وقتی ما حتی نتوانستیم جبران کنیم ، خیلی بد است. و تراژدی زمانی است که غرامت مخرب است.

ناراضی در داخل ، که برای او هیچ چیز هموار نمی چرخد

حضور مداوم یک شیء بد روانپریشی که با یک شیء خوب متعادل نیست - این توضیح نارضایتی ، تعالی احساسی ، کمیابی عاطفی ، وسواس و وابستگی به دیگران است. همچنین توضیح کمال گرایی ، تنبلی ، هراس ، حملات وحشت ، افسردگی است.

وقتی می خواهید چیز خوبی پیدا کنید ، کاری فوق العاده انجام دهید ، فردی برجسته یا حداقل عادی شوید ، اما همه چیز درست نیست ، یکسان نیست ، هیچ نیرویی برای هیچ چیزی وجود ندارد ، همه چیز ناامید کننده است. یعنی یک جسم بد در داخل قوی تر از یک شیء خوب است. تفکر مثبت همان تلاش برای ایجاد یک شیء گمشده خوب در درون خود است.

به همان میزان که در دنیا وجود دارد انواع جبران خودشیفته وجود دارد.

عشق ، به عنوان چیزی پیچیده و گیج کننده ، در واقع می تواند لذت را به ارمغان بیاورد. به عنوان غرامت. و اگر نمی دانید در غیر این صورت نمی دانید چگونه خود را "خوب و دلپذیر" کنید. اگر نتوانم زندگی را به سادگی بگذرانم ، آنگاه با ماجراجویی عجله می کنم یا آن را می کشم - این خیلی خالی و تحقیر آمیز نیست.

احساس نکردن عشق به زندگی و مردم ، احساس نکردن آن در خود ترسناک است. و شرم آور است. سپس درام ها ، ضررها ، ناراحتی ها و اشتیاق ها جایگزین چیزهایی می شوند که نیستند. در بدترین حالت ، خشم و پرخاشگری جای مراقبت و عشق را می گیرد. در بهترین حالت - هنر ، تجارت ، پیشرفت. این احساس که من چیزی را از خودم نمایندگی می کنم - به خاطر این ، مردم هر کاری را که می خواهند انجام می دهند. جنگ و رنج اختراع می شود ، اما علوم جدید ، ساختمانها ، موسیقی ، ابزارها و داروها نیز اختراع می شوند.

فردی با نقص در شیء خوب عمیقا ناراضی است. علاوه بر این ، می تواند یک فرد موفق و ثروتمند باشد.

خروج؟ یک شیء خوب مورد نیاز است. لازم است که او در درون روان ظاهر شود. چگونه به آنجا می رسد؟ خارج از. به معنای واقعی کلمه بلعیده ، جذب ، نشت می کند ، از جهان خارج به دنیای داخلی منتقل می شود. چقدر طول می کشد تا این کار انجام شود؟ برای همه یکسان نیست از یک سال تا 10-15.

قرن ها این نقش را خدا بازی می کرد. با درجات مختلف موفقیت از نظر عشق به همه اشکال زندگی. خداوند نقش اجسام دیگر را نیز ایفا کرد. افراد دارای چه اشیاء درونی هستند - آنها به سوی خدا نشان داده می شوند.

افسانه های قدیمی و فانتزی مدرن همان تلاش برای مقابله با یک شیء بد روانپزشکی با کمک یک شی خوب است. ما همیشه مجذوب نگاه کردن به مبارزه بین خوب و بد خواهیم شد ، زیرا می دانیم که همه چیز چگونه به پایان می رسد. به تازگی ، در حال رشد مبهم است - بزرگ شدن.

از کجا می توانید یک شیء خوب تهیه کنید تا شما را ناامید نکند؟

برای اینکه یک شیء خوب به درون ما وارد شود و بخشی از روان ما شود ، ما به یک فرد زنده واقعی یا افرادی نیاز داریم که تا زمانی که ما نیاز داریم با ما باشند. آنها زنده خواهند بود ، باعث ایجاد اعتماد به نفس و تمایل به شبیه شدن به آنها می شوند ، ما قادر خواهیم بود آنها را ایده آل کنیم ، تجربه کنیم و تلاش کنیم ، با آنها کاری انجام دهیم ، و آنها (به نظر ما می رسد) می فهمند و ضربه نخواهند زد ما به عقب برمی گردیم ، اما آنها همه چیز را احساس خواهند کرد و حتی با ما رنج می برند ، در نتیجه ما را کمی ناامید خواهند کرد ، اما همچنین انتقادی نیستند.

بنابراین ، از این نظر ، سلامت روان و هنجار چیست؟

این زمانی است که خیر از هر منبعی همیشه می تواند به مبارزه با شر داخلی برسد (این بدان معناست که آگاهی وجود دارد که از آن ماست ، درونی!). و این ورود کاملاً کافی است. تا سری جدید ورود شر. و این یک پیروزی موقتی و نسبی است. پیروزی کامل نیست ، اما به اندازه کافی خوب است.

روانکاوی مدرن این مشکل را نیز حل می کند.

در این مورد چه بخوانیم؟ هاینس کوهوت و دونالد وینیکات.

توصیه شده: