دوران کودکی هنوز چگونه بر زندگی شخصی تأثیر می گذارد

تصویری: دوران کودکی هنوز چگونه بر زندگی شخصی تأثیر می گذارد

تصویری: دوران کودکی هنوز چگونه بر زندگی شخصی تأثیر می گذارد
تصویری: چگونه دوران کودکی شما بر زندگی شما تأثیر می گذارد 2024, ممکن است
دوران کودکی هنوز چگونه بر زندگی شخصی تأثیر می گذارد
دوران کودکی هنوز چگونه بر زندگی شخصی تأثیر می گذارد
Anonim

تست نرمال بودن

- هیچ سالم وجود ندارد ، موارد زیر بررسی وجود دارد! - شوخی روانپزشکان روانشناسان-اومانیست ها ، درست می گویند ، این غیرممکن است ، این غیر انسانی است. و آنها می گویند که همه افراد سالم هستند ، به سادگی افراد بدون پردازش وجود دارد. اوه بله ، دیوانه ها به خوبی توسعه نیافته اند ، فقط تعداد کمی از مردم می خواهند با آنها کار کنند. با این حال ، شوخی ها ، شوخی ها ، اما به طور جدی در مورد اینکه چه کسی عادی تلقی می شود و چه کسی عادی نیست ، کارشناسان مدت ها است که بحث می کنند. در دانشکده روانشناسی ما حتی چنین بلیطی در زمینه روانشناسی بالینی داشتیم - "مشکل مفاهیم" هنجار "و" آسیب شناسی ". به هر حال ، نظریه ها و دیدگاه های روانشناختی زیادی در مورد مفهوم هنجار وجود دارد ، اما از جهاتی همه آنها منطبق هستند. در اینجا نشانه های یک "شخصیت تقریباً سالم" برای همه "حاکمان" مشترک است. این اصطلاحی است که توسط روانشناسان و روانپزشکان برای نشان دادن هنجار مورد استفاده قرار گرفته است. می توانید تیک زدن جعبه ها را شروع کنید. بنابراین ، یک فرد ، در محدوده هنجار ، دارای ویژگی های زیر است:

- عشق به خود

- تشخیص ارزش خود

- امکان برقراری ارتباط و ارتباط با افراد ناشناس به راحتی

- اعتماد به نفس در آینده

- خوش بینی

- لذت بردن از زندگی

- انعطاف پذیری

- وجود گزینه های جایگزین در اقدامات

آیا حداقل به شش نشانه توجه کرده اید؟ خوب سپس. برو جلو.

"دلبستگی" چیست

محبت در چند مرحله تا 3 سال شکل می گیرد. اینها مهمترین سالها هستند. بقیه فقط نتیجه آنچه در آن زمان برای شما اتفاق افتاده است.

من تا 6 هفته

دلبستگی کودک به شخص خاصی معطوف نشده یا متمرکز نیست. او از نظر اجتماعی نابینا است. بین مادربزرگ ها یا پدربزرگ ها ، نه پدر و نه مادر فرق قائل نمی شود. طبیعت به طور خاص آن را طوری تنظیم کرده است که مادر بتواند بعد از زایمان به هوش بیاید. به عنوان مثال ، این امر شخصاً بسیار به من اطمینان داد زمانی که در هفته دوم پس از تولد پسرم دچار حمله حاد آپاندیسیت شدم و در بیمارستان بستری شدم. عمل ، پنج روز استراحت در رختخواب و عدم توانایی در تغذیه نوزاد به دلیل آنتی بیوتیک ها. تمام این مدت او با مادرشوهرش بود و شیر خشک می خورد. من نامه هشداردهنده ای به معلم روان درمانی خود نوشتم و گفتم اگر کودک دچار آسیب خودشیفته شود. و او به من اطمینان داد که در شش هفته اول ، طبیعت چنین نقطه کوری را برای نوزاد ایجاد کرده است. مانند این ، اشکالی ندارد ، آرام باشید ، از مادر شدن لذت ببرید.

II بعد از 6 هفته کودک شروع به جهت دهی به شخص نزدیک می کند و مادر خود را می شناسد. او شدیداً وابسته به توجه ، مراقبت و نگرش خیرخواهانه او است. اگر مادر در این زمان جذب کودک شود و تمام عشق خود را به او بدهد ، او سالم رشد می کند. اگر مادر در این دوران نوزاد را برای مدت طولانی تحت مراقبت شخص دیگری قرار دهد ، پس با آسیب های خودشیفته همراه است. اما بعداً در مورد آن بیشتر توضیح دهید.

III از 7 ماهگی توانایی دور شدن یا سمت شما ظاهر می شود. اگر کودکی محبت خوبی داشته باشد ، او تصویری مثبت از یک مادر ایجاد کرده است که از آن ، حتی اگر برای یادگیری جهان خزید ، همیشه می توانید برگردید و در آغوش پذیرفته می شوید. اگر او رشد نکرده باشد ، کودک می چسبد و می ترسد حتی یک ثانیه او را رها کند ، گویی می ترسد که فرار نکند. در هفت ماهگی ، پدر نقش بزرگی را ایفا می کند ، اگر مادر اجازه دهد و پدر را به طور فعال در ارتباط با کودک مشارکت دهد. به طور کلی ، تحول پیچیده دلبستگی از 7 ماه تا یک سال اتفاق می افتد. بهتر است با جدایی کمتر او را اذیت کنید. از این گذشته ، اگر همه چیز در مورد مادر نوزاد خوب باشد ، در مورد او و بقیه مردم جهان نیز همه چیز خوب خواهد بود.

IV در سه سالگی ، کودک مستقل می شود. او شروع به یادگیری فعال جهان می کند ، آن را از هر نظر امتحان می کند ، سعی می کند تحت تأثیر و کنترل قرار گیرد ، دستکاری می کند و تلاش می کند تا بفهمد تا کجا می تواند پیش برود. در این زمان ، مرزهای رفتار و مفهوم مسئولیت شکل می گیرد. زمان "این امکان پذیر است" ، "این نیست" و "وقتی بزرگ شدی امکان پذیر است" فرا رسیده است.

نکته اصلی در شکل گیری دلبستگی این است که کودک تنها نمی ماند و ترجیحاً مدت طولانی از مادر خود جدا نمی شود. به عنوان مثال ، روانشناسان امروزی هرگز به کسی در مورد قانون سادیستی دکتر اسپاک توصیه نمی کنند "کودک را در اتاق تنها بگذارید تا گریه کند ، او آرام می شود." زیرا در حال حاضر به طور قابل اطمینان شناخته شده است که چنین تمریناتی با آسیب های عمیق خودشیفتگی ، سایکوپاتی ها و احساس نهفتگی کامل رها شده و دائماً از درون خارش دارد. علاوه بر این ، این احساس رها شدن ، ناتوانی و عصبانیت در تمام زندگی من وجود دارد.

این سناریوهای زندگی و عشق است که کودکان از انواع مختلف دلبستگی بزرگ می شوند.

قوی ترین سناریو

نوع پیوست: اجتنابی

شعار زندگی: "من خودم می توانم با آن کنار بیایم ، نیازی به حمایت و کمک ندارم"

دوران کودکی: این نوع دلبستگی در خانواده ای شکل می گیرد که کودک در برابر والدین ، بیشتر از مادر احساس امنیت نمی کند. هنگامی که توجه مادر به شدت توسط شخص دیگری منحرف می شد: یا او با والدین بیمار خود مشکل داشت ، یا فردی در خانواده به طور جدی بیمار بود ، تقریبا در حال مرگ بود و تمام توجهات خانواده بر روی افراد در حال مرگ متمرکز بود و نه بر روی افراد کوچک. کودک. بچه در هر لحظه نتوانست امنیت کسب کند و نیازهای دیگر خود را برآورده کند. هیچ پاسخی به پرسش های او داده نشد. و او به سادگی احساس خواسته ها را متوقف کرد. یعنی در تمام سه سال اول او یاد گرفت که نیازها را احساس نکند ، بزرگسالان را کمتر اذیت کند و علاوه بر این ، چرا ، اگر آنها به هر حال راضی نیستند. و وقتی بزرگ شدم فقط یک چیز یاد گرفتم - اینکه قوی باشم و فقط به خودم تکیه کنم.

زندگی بزرگسالان: این شخصی است که از همه چیز مراقبت می کند. یک زن قوی که عصرها پشت پنجره گریه می کند و سپس ساعت هفت صبح از خواب برمی خیزد ، اسب در حال حرکت را متوقف می کند و می رود تا مهلت های سوزان را طبق برنامه خاموش کند.

- من برای عشق وقت ندارم! او می گوید

یا:

- خوب ، ایده آل را کجا می توانم پیدا کنم ، همه آنها ازدواج کرده اند.

یا می گوید که نمی داند چه کسی را انتخاب کند. یا او چیز دیگری را ارائه می دهد و می گوید چرا در ایجاد عشق شکست می خورد. اصلی ترین چیز در زندگی او اجتناب از روابط بسیار نزدیک است. به نظر می رسد دوستانی هستند اما نمادین و متعارف ، که ارائه آنها در یک محیط رسمی خوب است. یا حتی در شبکه های اجتماعی ، فیس بوک ، همکلاسی ها. به نظر می رسد رابطه خوبی با همکاران است ، اما در چارچوب "قهوه بنوشید ، گزارش سه ماهه را مورد بحث قرار دهید". بدون شایعات خاص ، اسرار قلب و بازی های مخفی. این شخص مستقل و مستقل است. او نمی داند چگونه درخواست کمک کند ، زیرا معتقد نیست کسی قادر به ارائه کمک است. او خودش به همه چیز می رسد و همچنان به دیگران کمک می کند. او فقط به خودش و قدرتهایش اعتماد دارد. همچنین برای او بسیار دشوار است که به س "ال "چه می خواهم؟" اما او به خوبی می داند که باید چه کار کند.

کارگران پیاده ، مرتب ، ایده آل ، کارفرمایان با مشخصات مثبت. و از نظر احساسی خشک. برخی از افراد در محیط خود وسوسه می شوند آنها را عصبانی کنند و ببینند آیا این ربات حتی می تواند بر سر من فریاد بزند ، لعنتی؟

البته یک روز آنها شریک زندگی را انتخاب می کنند ، به ویژه اگر "نیاز" به شدت بوجود آمده باشد. خواه والدین تحت فشار باشند ، خواه برای شغل. اما آنها نه برای نزدیکی معنوی ، بلکه بر اساس ویژگی های عملکردی انتخاب می کنند: چشم قهوه ای ، قد - 183 ، در آنجا کار می کند ، درآمد زیادی دارد ، چنین خودرویی - مناسب است ، ما آن را می گیریم.

اما یک خانواده واقعی اغلب کار نمی کند. اگر ازدواج ادامه پیدا کرد ، پس یا به این دلیل که هردو همسر هوشیار بودند و برای کار بر روی خود به روانشناس مراجعه کردند (که بسیار نادر است) ، یا ظاهر یک واحد اجتماعی را حفظ کرده و مانند همسایه ها زندگی می کنند (اکثریت قریب به اتفاق).

چنین افرادی با این نوع دلبستگی تقریباً هرگز اجازه نمی دهند کسی وارد قلب آنها شود. اما اگر به آنها اجازه ورود داده شود ، آنها تک همسری می شوند که می توانند تمام زندگی خود را دوست داشته باشند. اگر این عشق متقابل باشد (که بسیار بعید است !!!) ، منتخب هنوز فکر می کند که نوعی مانع نامرئی بین آنها وجود دارد. اما بیشتر اوقات کل زندگی یک فرد با احساس تنهایی درونی و درک نادرست دیگران همراه است. او روی درک حساب نمی کند.

اوج آزادی بخش: افراد قوی ناگهان خراب می شوند. چیزی ناچیز آخرین کاه می شود ، و ناگهان نابودگر بانوی آهنی فرو ریخت و تبدیل به یک پارچه مرطوب شد و به سختی برای داروهای ضد افسردگی به داروخانه می خزید. اعصاب ناگهان از بین می روند یا سلامتی از کار می افتد ، یا به یکباره - این فردی است. زمان زیادی طول می کشد تا بهبود یابند. آنها باید کمک دیگران را بپذیرند ، باید از آنها کمک بخواهند. استعفای مستقیم زیر یوغ شرایط ، برای اینکه خود را متفاوت ببینید. و این به تجربه جدیدی تبدیل می شود که تصویر جهان را تغییر می دهد. اغلب پس از چنین کناره گیری ، زندگی هماهنگ و شادتری به وجود می آید. آنها حتی ممکن است به خود اجازه دهند بیشتر عشق بورزند و به مردم اجازه دهند به آنها نزدیک شوند.

سناریو "من آن را می خواهم و تیز است"

نوع پیوست: دوسویه

شعار زندگی: "من تنها زمانی زندگی می کنم که احساسات را در حاشیه تجربه کنم"

دوران کودکی: این نوع کودکان "رها شده" است. به عنوان مثال ، مادر و پدر در دوران کودکی رابطه خشونت آمیزی داشتند. یا سخت و سخت کار می کردند. اما برای یک کودک این چنین به نظر می رسید: آنها آن را به مدت پنج دقیقه در دست گرفتند ، آن را در آغوش گرفتند ، سپس آن را به پدربزرگ و مادربزرگشان دادند تا از آنها مراقبت کنند و به مقدار نامعلومی ناپدید شدند. حمایت غیرقابل اعتماد بود. فقط استراحت کنید ، به نظر می رسد شبانه دوست دارید ، تحت مراقبت و بوسیدن بالای سر خود هستید ، بام ، دوباره آنها شما را به مهد کودک شبانه روزی در جایی فرستادند. و چه زمانی آنها را خواهند گرفت ، و چه کسی آن را خواهند گرفت - عدم قطعیت محض. با این حال ، در اصل ، عمل شوروی در فرستادن زودهنگام کودک به مهد کودک با شکل گیری این نوع دلبستگی همراه بود. انتظار ابدی مادر و پدر به یک مالیخولیای اجتناب ناپذیر تبدیل می شود که یک فرد بالغ اغلب با الکل غرق می شود. و او می ترسد که به یکی از عزیزانش عادت کند تا دوباره درد جدایی را تجربه نکند.

بزرگسالی: افسانه هرس و جرثقیل درباره محبت دوسویه است. اول ، او در تلاش برای یافتن عشق ، حمایت ، کمک است. و به محض دریافت آن ، نمی تواند با آرامش آن را بپذیرد ، اما شروع به باد دادن همه و همه چیز می کند. ارتعاش و عذاب. درست مانند ترانه Serdyuchka در مورد شاهزاده ، "او می آمد بالا ، من رویگردان می شدم ، او مرا آزرده می کرد ، من ترک می کردم …" همکاران ، دوستان ، بستگان. در مورد امور عاشقانه چه می توان گفت؟

این نوع افراد همیشه از دو احساس متضاد به طور همزمان رنج می برند:

ترس از طرد شدن و اشتیاق برای صمیمیت واقعی. و بیمار نیست و سالم نیست. و او می خواهد خانواده ای تشکیل دهد ، و می ترسد که با خوردن اجسام بلعیده شود.

او تلاش می کند تا آنجا که ممکن است دوستان ، زنان ، مردان را به دست آورد ، مستقیماً دچار گرفتگی می شود و سپس ناپدید می شود ، بدون توجه به تصویر خود. ناگهان با هدیه و لبخند ظاهر می شود. تمام مدت می خواهم تزریق کنم و تزریق کنم. و مهمتر از همه ، احساسات قوی به طور مداوم مورد نیاز است. بدون احساسات مانند بدون شیرینی زنجفیلی.

او می خواهد زیبا و در عین حال مهربان باشد. و در برخی موارد ، خشم به وضوح ظاهر می شود و ادعاهای تند ، توهین ، اتهامات را به طرف مقابل می ریزد ، مشخص نیست که بر چه اساسی استوار است. روبرو رفتار خواهد کرد ، حتی با موج بزرگتری از تحریک مواجه خواهد شد. ثبات و شخصیت را نشان می دهد - بلافاصله دوباره به عسل تجسم می یابد.

یکی از ویژگی های بارز ، کاهش ارزش استثمار دیگران و کاستی های آنهاست. "اوه ، فکر کن ، خوب ، چه کار خوبی کردی؟ و من چه بدی کرده ام؟ " نقض مرزهای دیگران به طور کلی در نظم و ترتیب است. این تنها راه برقراری ارتباط است. وارد یک مکالمه کاملاً شخصی می شود ، به راحتی اسرار دیگران را فاش می کند ، زیرا برای بازدید از خانه شخص دیگری آمده است ، از در ورودی به اطراف کل آپارتمان می رود و غیره.

و بارزترین ویژگی این است که این نوع افراد هستند که به راحتی به مواد مخدر ، کوکائین ، الکل یا رابطه جنسی بی پروا معتاد می شوند. بنابراین اشتیاق او برای نزدیکی واقعی و ارتباط کامل را کاهش می دهد.

یکی از راه هایی که فرد دوپهلو احساس می کند زنده است ، برانگیختن احساسات قوی در دیگران و "عذاب" آنها است. و از طریق عشق به خود کسی ، به ارزش خود پی ببرید.

اوج آزادی بخش: به بازتاب خود حمله می کند ، عاشق می شود و عاشق می شود. هر دو اعصاب یکدیگر را تکان می دهند و از هم جدا می شوند.اما در روند ابراز نارضایتی ها و ادعاها حداقل یکی از آنها به این نتیجه می رسد که "و او دقیقا همان من است!" و شروع به جستجوی راههای تغییر می کند ، کار داخلی را انجام می دهد. با این حال ، به عنوان یک قاعده ، اگر به کمک دین و روانشناسی مراجعه کند ، می تواند گشتالت های داخلی را به اصطلاح کامل کند و هماهنگی نسبی پیدا کند. و با شخص کامل تری ملاقات کنید که او را به سطح سالم تر خود می رساند.

سناریو "همه مردان خوب هستند …"

نوع پیوست: بی نظم

شعار زندگی: "جهان بی انصاف است ، اشتباه مرتب شده است و همه در این مورد مقصر هستند."

دوران کودکی: کودکی وحشتناکی است که برای دشمن آرزو نمی کنید. تشکیل پیوست به سادگی مختل شد. چیزی بسیار سخت تجربه شد. مادر کودک را مورد ضرب و شتم قرار داد ، یا پدر مست مادر را مورد ضرب و شتم قرار داد ، یا کودک مورد نوعی خشونت هیولایی قرار گرفت. نرم ترین چیزی که می تواند وجود داشته باشد فقط یک مادر ترسیده از دوران کودکی است ، به عنوان مثال ، که از وحشت جنگ یا وحشت جان سالم به در برده است. سپس او نمی تواند به کودک محبت کند ، و او فقط وحشت را در چشمان او می بیند و نمی داند آن را به چه چیزی نسبت دهد. اما نکته اصلی این است که کودک وجود یک تهدید واقعی واقعی برای زندگی را در جایی احساس می کند و او احساس امنیت نمی کند. او آن را با اطلاعات مسدود می کند ، پس از آن زیاد می خواند و به دنبال پاسخ به س questionsالاتی است که وجود ندارد.

بزرگسالی: نظریه های توطئه در سراسر جهان و عبارت های مهم "مردان بز هستند" در مغز ملتهب افراد با این نوع دلبستگی متولد می شوند. انواع روابط ناسالم انجام می شود. عشق و دیگر اعتیادها هنجار زندگی هستند و حتی مشروط به برخی فلسفه ها هستند. روابط هرج و مرج است. و دوستان-عزیزان می توانند رنگارنگ ترین مجموعه روانی باشند. بسیاری از ترس ها و اعتقاد به احمقانه ترین کلیشه ها در مورد مردم و ساختار جهان. "زنان خودخواه هستند" ، "سیاستمداران فاسد هستند" ، "مشاغل فقط از طریق رختخواب" ، و غیره و غیره … جهان از طریق عینک عینک آنها مانند یک سیاهچاله به نظر می رسد ، جایی که همه چیز به طور ناعادلانه سازماندهی شده است و کسی (مردان ، زنان ، قوانین ، جامعه ، یهودیان و غیره) مقصر هستند.

حامل دلبستگی نامنظم ممکن است به هیچ وجه رابطه عاشقانه نداشته باشد. یا ممکن است سعی کند آزمایش کند. اما معمولاً با تولد نظریه دیگری مبنی بر "چگونگی وضعیت بد جهان" به پایان می رسد. اما فقط اگر این شکاک را از بیرون تماشا کنید ، می توانید ببینید که چگونه خود او تمام کابوس ترین داستانهایش را برای خود ترتیب می دهد.

فقط یک مزیت مشکوک وجود دارد: اگر یک فرد بی نظم یکبار در خلاقیت راه خروجی پیدا کند ، پس بسیار با استعداد و درخشان می شود. چه در موسیقی ، نویسندگی ، لباس ، طراحی یا روزنامه نگاری. تنها یک مشکل باقی می ماند: او شروع به ترویج نظریه های توطئه وسواسی خود در همه جا می کند ، و گاهی اوقات آن را آنقدر ماهرانه انجام می دهد که حتی کسانی که هیچ مشکلی با دلبستگی ندارند باور می کنند.

اوج آزادیبخش: از آنجا که این حالت مرزی است ، ممکن است اوج آزادی بخش رخ ندهد. یک فرد در یکی یا دیگر "ge" غوطه ور می شود و نتایج اشتباه بعدی را می گیرد. در این مورد ، فقط درخواست تجدید نظر از یک حرفه ای قوی واقعا کمک می کند. و تمایل به کار بر روی خود. این در واقع سخت ترین مورد است. به هر حال ، برای افراد بی سازمان آسان تر است که خود را ببندند و "برگه های" ناشناس درخشان را در اینترنت درباره دشواری بودن بنویسند.

سناریو "سالم"

نوع پیوست: قابل اعتماد

شعار زندگی: "زندگی زیباست"

دوران کودکی: مادر همیشه آنجا بود ، پدر حمایت می کرد ، محافظت می کرد و مورد تمجید قرار می گرفت. عشق و علاقه ثابت و مستمر بود. مرزهای خیر و شر "چه خوب است ، چه بد" در خانواده کم و بیش مشخص بود و توسط همه اعضای خانواده به شدت رعایت می شد. خواسته های کودک با دقت گوش داده می شد و همیشه واکنشی به آنها نشان می داد. کودک به عنوان یک شخص مورد احترام بود. و والدین به یکدیگر احترام می گذاشتند. حتی اگر یکی از والدین آنجا نبود ، دیگری همیشه در مورد او بسیار مثبت صحبت می کرد. همه سعی کردند توضیح دهند. ما در مورد شرایط سخت بحث کردیم و سعی کردیم یکدیگر را درک کنیم.خرما با عشق ساخته شد نه شرم. حداقل یک تا سه سال هرگز ترک نکرد.

زندگی بزرگسالان: این افراد قادرند شرایط سخت زندگی را بدون فریاد ناامیدی و عصبانیت تحمل کنند. آنها قادرند همه چیز را با آرامش بسنجند و با اطمینان موقعیت را به دست خود بگیرند. خنده شاد و سالم آنها همه کسانی را که وابستگی متفاوتی دارند می ترساند. و باعث حسادت می شود. اما به آنها آسیب نمی رساند. آنها به نوعی با آن به راحتی کنار می آیند. آنها دوستان خوب واقعی دارند ، می دانند چگونه عشق را بپذیرند و عشق را بپذیرند. احساس عدم اعتماد کنید و … از درگیر شدن با آنها در رویدادهای جدی خودداری کنید. آنها اعتماد اساسی قوی به جهان و تمامیت دارند. آنها هرگز به روانشناسان مراجعه نمی کنند ، زیرا در اصل ، همه چیز خوب است. آنها می دانند چگونه در روابط بدهند و بگیرند. آنها خانواده خود را خیلی زود تشکیل می دهند و معمولاً قوی هستند. اگرچه همه چیز در زندگی اتفاق می افتد ، اما اغلب در هر شرایطی باوقار به نظر می رسند. آنها همچنین در زندگی مشکل دارند ، اما می دانند چگونه با مشکلات کنار بیایند ، کمک بخواهند و کمک بپذیرند.

اوج: بحران های زندگی در زمان کوتاهی رخ می دهد و همیشه از نظر روحی غنی کننده است. فردی با نوع دلبستگی ایمن می تواند نتیجه گیری درستی بکند و از اشتباهات خود درس بگیرد. او به عنوان راهی برای خروج از بحران ، همیشه از سازنده ترین روش ها استفاده می کند.

نتیجه:

اشکالی ندارد اگر ناگهان خود را در برخی از سناریوهای ناسالم تشخیص دهید. حتی خوب است. از این گذشته ، همانطور که روانشناسان می گویند ، آگاهی از مشکل در حال حاضر یک مشکل نیمه حل شده است. موضوع کوچک است: با بقیه کنار بیایید. و اولین قدم در این امر بسیار کمک خواهد کرد - از صمیم قلب برای تشکر از والدین برای زندگی ، هر چه که باشند. و آنچه را که داده اند بپذیرید. درک کنید که آنها آنچه را که می توانستند دادند. و از این بابت متشکرم گاهی اوقات این حرکت روح به تنهایی همه چیز را در سرنوشت شخص تغییر می دهد.

توصیه شده: