2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
این مقاله برای کسانی است که تصمیم به جدا شدن از یک شریک سمی گرفته اند و حتی بیشتر برای کسانی که مانند یک اسباب بازی خسته کننده رها شده اند.
من شما را به خوبی درک می کنم ، زیرا در جوانی من تمایل داشتم که وارد یک رابطه معتاد شوم ، زیرا خودم را در نظر می گرفتم
- زشت
- ناقص
- ارزشمند نیست
یادداشت های یک زن زشت
به همین دلیل او یک پاسخ متقارن از جهان دریافت کرد و از این امر بسیار رنج برد! تا آنجا که در 21 سالگی ، درست بعد از اولین دانشگاه ، به "تحصیل برای روانشناس شدن" رفتم.
روانشناسی به من کمک کرد تا این حقیقت ساده را درک کنم که زیبایی مساوی با شادی شخصی نیست. و اکنون من به بسیاری از مشتریان خود کمک می کنم تا این را درک کنند.
تاریخ نمونه های زیادی را می شناسد زمانی که دور از زیباترین زنان موزه خالقان بزرگ شدند!
موزهای زشت یا عزت نفس چگونه بر زندگی تأثیر می گذارد
پارادوکس شرایط این است که
اگر خود را زشت می دانید ، دیگر از دوست داشتن خود بازمانده اید ، نه به این دلیل که شما زشت هستید ، بلکه به این دلیل که شما چنین فکر می کنید!
من به عنوان فردی که بیماری نهایی را پشت سر گذاشته است و به عنوان زنی که آسیب طرد شدن را پشت سر گذاشته ام ، دوست دارم این جمله را تکرار کنم:
من حق دارم این کار را انجام دهم ، تا مطمئن شوم دقیقاً همینطور است!
بنابراین دروازه روابط معتاد با مردان کجا بود؟
بیشتر اوقات ، در چنین شرایطی ، ارزش بررسی رابطه شما با پدر را دارد!
من یک پدر دوست داشتنی خوب داشتم ، اما وقتی من پانزده ساله بودم او مرا "کنار گذاشت". او "به مرگ رفت".
مامان همیشه به طور مستقیم یا غیر مستقیم به من می گفت که من به اندازه کافی خوب نیستم
- دست و پا چلفتی
- خیلی پر
- بد شانس
"شما قدم نمی گذارید ، صحبت نمی کنید ، نمی دانید چگونه" ، "شما مانند آن گاوی هستید که در چمنزار می چرید" ، "خرید لباس های زیبا برای شما جالب نیست ، زیرا آنها نمی نشینند. روی تو”
در حال حاضر مادرم نیز مرا سرزنش می کند که من بیش از حد چاق هستم ، اگرچه پس از درمان به آن رنگ صورتی رسیده ام که او در پنجاه سالگی داشت.
و برای چهل سال من در آن سن بسیار لاغرتر از مادرم بودم ، و به هر حال ، من به نوعی آن شخص نبودم و حتی "مبتذل" ، "شایسته عشق عمیق جدی" نبودم.
البته مادرم همه اینها را به خاطر نمی آورد و کاملاً منکر این است که او همه اینها را گفته است!
به همین دلیل قبلاً ، اغلب سناریوی زیر را بازی می کردم:
به راحتی توجه مردی را به خود جلب کرد ، و وقتی برای من قابل توجه شد ، رابطه رو به وخامت گذاشت.
چگونه می توانید از این امر جلوگیری کنید؟
اول از همه ، افکار دیگران را در مورد خود ، به عنوان حقیقت نهایی ، متوقف کنید!
نحوه انجام این کار را در مقاله نوشتم:
چگونه می توان "نفرین" را حذف کرد؟ تمرین روانشناسی
و نحوه ایجاد رابطه با مادر خود را می توانید در اینجا ببینید:
چگونه می توان برای خود یک مادر "خوب" شد؟ تکنیک کودک داخلی
امروز ما با پدر کار می کنیم و از او برای خوشبختی اجازه می خواهیم
- عکسی از پدر خود در سنی که ارتباط خود را به دلیل خروج یا مرگ وی از دست داده اید پیدا کنید. اگر عکسی وجود ندارد ، سعی کنید آن را تصور کنید
- بازنشسته شده و آرام روی یک صندلی راحت بنشینید. می توانید دراز بکشید و چشمان خود را ببندید.
- تصور کنید که پدر شما در کنار شما نشسته است و با او صحبت کنید:
- بابا ، خوشحالم که شما با من بودید ، زیرا بدون شما من وجود نداشت - بابا ، من شما را می بخشم … - بابا ، من از شما سپاسگزارم برای … - پدر ، به من این س answerال را پاسخ دهید: "چرا من نیاز به ملاقات با … داشتم؟" - بابا ، بگذار زیبا باشم ، زیرا من بخشی از تو هستم! - بابا ، بگذار بگذار دوست بدارم و دوست داشته شوم ، زیرا این برای نوع ما مهم است ، حتی اگر عشق من دیگر ادامه نیاورد ، خوشبختی من همه چیز را کمی شادتر می کند- دختر دوست داشتنی شما …
توصیه شده:
در فراق با توهمات
اغلب من در مقالات مختلف روانشناسی با فراخوانی برای جدایی از توهمات شما روبرو می شوم. این نوید بهبود و زندگی واقعی پر از معنا و شادی را می دهد. این در عین حال چنین است و نه. از تجربه خودم ، من متقاعد شده ام که تنها زمانی می توان از توهم خلاص شد که شما منابع لازم و کافی را برای پذیرش شرایط به همان شکلی که در آن وجود دارد ، در تمام حقیقت وحشتناک خود جمع آوری کرده باشید.
در آغاز یک سفر طولانی. چگونه می خواهیم و شروع به انجام می کنیم
من تجربه دارم. من به مردم کمک می کنم که از زمین خارج شوند ، کار مهمی را در زندگی خود آغاز کنند. و هر روز خودم این مسیر را طی می کنم. با طرحهای خاص خود علیرغم این واقعیت که یک ایده کلاسیک در مورد آنچه مردم را در راه رسیدن به هدف متوقف می کند وجود دارد (ایده مربیگری اریکسونی ، مفاهیمی از درمان گشتالت) ، بین این "
"جدایی یک مرگ کوچک است!" مراحل زندگی از دست دادن احساسات
/ در این زمان ، من با چندین درخواست برای تجربه شکست عشق ، از دست دادن کار می کنم. من می خواهم با مطالب روانشناختی مفید پاسخ دهم. / برای شروع ، پیشنهاد می کنم عبارت گیرنده از آهنگ "سه روز مبارک" آلا پوگاچوا را به خاطر بیاورید ، عبارتی که برای چنین مواردی به عنوان یک لقب تبدیل شده است - از دست دادن احساسات … چگونه می توانم بر این درد غلبه کنم؟ فراق مرگ کمی است
راه واقعی در چیزهای کوچک پنهان است
البته ، این نیز چرخه شانس پیش آمده و سایر جزئیات را در نظر می گیرد. اما اساساً اکثر مردم اهمیت می دهند که از کجا و چگونه می توانند پول در بیاورند. در تمرین من ، گاهی اوقات این اتفاق می افتد این فرد شغل اشتباهی را در زندگی انتخاب کرده است و موفق به ایجاد یک حرفه شده است ، به این معنی که او نمی خواهد آنجا را ترک کند ، علیرغم اینکه برای او سخت است:
راه طولانی به خانه: زندگی به عنوان نقطه مقابل تجربه والدین
- من به پدرم احترام نمی گذارم. او مرد نیست! - مادر تمام زندگی من را خراب کرد. همه چیز در مورد او برای من نفرت انگیز است! اغلب ما شروع به ساختن زندگی خود به عنوان نقطه مقابل پدر و مادر می کنیم. والدین در فقر زندگی می کردند - ما تمام تلاش خود را برای کسب درآمد بالاتر از حد متوسط می کنیم.