❤ ؛ قدرت عشق ❤ ؛ تمام اهداف عشق خود را از روانشناس خانواده دریابید

فهرست مطالب:

❤ ؛ قدرت عشق ❤ ؛ تمام اهداف عشق خود را از روانشناس خانواده دریابید
❤ ؛ قدرت عشق ❤ ؛ تمام اهداف عشق خود را از روانشناس خانواده دریابید
Anonim

قدرت عشق. این حقیقت که عشق یکی از قوی ترین احساسات است نیازی به بیان خاص ندارد. اما بیایید به یک س completelyال کاملاً منطقی پاسخ دهیم: "چرا به او چنین نیروی مقاومت ناپذیری داده می شود ، قربانی آن دیر یا زود هریک از ما می شود؟"

استدلال کلی:

همانطور که می دانید ، در زندگی هر فرد دو هدف اصلی وجود دارد: اولی بیولوژیکی ، دومی اجتماعی است. بیولوژیکی همان "غریزه اساسی" است ، غریزه باروری … به زبان ساده ، هر فرد باید فردی را به دنیا آورد ، ژن های شخصی خود را از زمان حال به آینده منتقل کند. از نظر ورزشی ، این "بخش اجباری" برنامه زندگی است ، کاری که ما باید به معنای واقعی کلمه "به هر قیمتی" ، حتی به قیمت جان خود انجام دهیم …

♥ هدف اجتماعی یک برنامه "دلخواه" است. این هدف ماست که ما برای خودمان اختراع می کنیم تا از زمان بسیار نامحدودی که برای وجود زمینی ما به ما اختصاص داده شده فاصله بگیریم. کسی رویای تبدیل شدن به نویسنده ای بزرگ ، شخصی مهندس مشهور ، فردی تاجر موفق ، فردی رئیس جمهور یک کشور ، فردی پزشک با استعداد ، فردی خواننده یا خواننده ، شخصی صاحب سوپر مارکت ، فروشگاه کفش یا سالن زیبایی … به طور کلی ، چه کسی به چه چیزی می رسد …

ممکن است یک هدف اجتماعی وجود داشته باشد یا نداشته باشد. میلیون ها نفر هستند که "در این زندگی به چیزی احتیاج ندارند": نه تحصیلات ، نه کار معتبر ، نه دستیابی به اهداف بزرگ زندگی. آنها به سادگی به عنوان موجودات بیولوژیکی زندگی می کنند ، اما در زمانی که قرار بود در آن متولد شوند کمی بهبود یافته اند.

در این مورد ، هدف بیولوژیکی (به عنوان هدف اصلی) کاملاً بر هدف اجتماعی پیروز می شود. جای تعجب نیست که قشرهای اجتماعی آنهایی که "از همه چیز دریغ می کنند" به فعال ترین شکل تولید مثل کنند. زیرا در اصل ، هیچ کار دیگری با آن انجام نمی شود …

در همین حال ، پیشرفت بشریت منجر به پیچیدگی مداوم اهداف اجتماعی می شود. قرن هاست که آنها برای دستیابی به زمان ، تلاش های ارادی ، ذهنی و جسمی بیشتری نیاز دارند. این منجر به تضاد ملموس بین اهداف زیستی و اجتماعی می شود. امروزه ، داشتن یک والد خوب و یک فرد "موفق" کاملاً دشوار می شود. در نتیجه ، برای اکثر معاصران ما (به ویژه مردان) نیاز به ادامه مسابقه به طور فزاینده ای به چیزی بیش از یک ضرورت آزاردهنده ، "ادای احترام" سنگین به طبیعت تبدیل نمی شود. مردم فکر می کنند: "بله ، خانواده و فرزندان ، البته ، ضروری هستند … اما بسیار مایل به انجام همه اینها ، برای اتلاف وقت در این مورد ، که می تواند از مزایای بسیار بیشتری برای چیزهای دیگر استفاده کند …".

در طول قرن گذشته ، تغییرات واضحی در ارزشها ایجاد شده است ، در نتیجه نیاز به ادامه نوع به تدریج از برنامه اول به برنامه دوم و حتی به سوم ناپدید می شود. با تشکر از چنین خاصیتی از آگاهی بشر مانند توانایی درگیر شدن با این یا آن نوع فعالیت ، تک تک افراد به هیچ وجه به انجام رسالت اصلی بیولوژیکی خود - زایش ، اهمیت نمی دهند! آنها مشغول "انواع آزمایش ها و تحقیقات علمی" هستند ، شرکت های غول پیکر ایجاد می کنند و برای قدرت می جنگند ، زندگی خود را "در خدمت سرزمین مادری" قرار می دهند و جسارت مرگ قهرمانانه بدون ترک فرزندان را دارند.

بنابراین ، مادر طبیعت این رویکرد انسانی را در تولید مثل دوست ندارد! من واقعاً آن را دوست ندارم … او می خواهد اهداف بیولوژیکی همیشه بالاتر و اولویت اجتماعی باشد. بنابراین او با یک حرکت هوشمندانه دست به کار شد و به اصطلاح به سازش دست یافت. این سازش بین اهداف زیستی و اجتماعی تبدیل به عشق شد …

عشق نه تنها سازش بین دو خودخواهی انسانی است ، بلکه سازش در مبارزه بین اهداف زیستی و اجتماعی در یک شخص است. عشق در تضاد بین تمایل به "کسی شدن" ، درک خود به عنوان یک فرد و یافتن "خوشبختی خانوادگی آرام" است.

مادر طبیعت حیله گر چه کرد؟ به نظر می رسید او به آن شخص می گوید: "لطفاً تحصیلات خود را انجام دهید ، حرفه ای کسب کنید ، پول کسب کنید. هر چقدر دوست دارید انجام دهید … اما یک "سوئیچ" خاص را با عواقب بسیار بزرگ پنهان کرده اید. شما برای خودتان زندگی می کنید - زندگی می کنید ، و سپس او می چرخد و … سپس تمام مشاغل خود را رها می کنید و شروع به دوست شدن می کنید ، گویی در تمام عمرتان منتظر آمدن همین لحظه بوده اید!

هدف از برنامه عشق این است که شما را به طور غیر منتظره از دامنه اجتماعی به سمت بیولوژیکی سوق دهد.

برای انجام این کار ، ابتدا باید موقتاً "احمق" شوید ، شما را مجبور به انجام کاری کنید که نه تنها قبلاً انجام نداده اید ، بلکه حتی دچار تردید ، محکومیت و آشکارا تمسخر شده اید ، و کسانی را که این کار را کرده اند "احمق در عشق" خوانده اید. تبریک می گویم: شما خودتان اکنون به این "احمق" تبدیل شده اید که هر روز از تمام شهر عبور می کند تا نیم ساعت بایستد و معشوق خود را در آغوش بگیرد (اوه) … (قدرت عشق)

اگر با این جمله مخالفید ، به سوالات زیر پاسخ دهید:

  • - چرا صمیمی ترین اطلاعات مربوط به گذشته خود را به فردی که فقط یک ساعت پیش ملاقات کرده اید می گویید؟
  • - چرا با همان علاقه ای به او نگاه می کنید که قبلاً نداشته اید؟
  • - چرا تلفن خود را به او می دهید ، که قبلاً بسیاری دیگر از شما خواسته بودند و شما همیشه آنها را رد می کردید؟
  • - چرا به نظر می رسد به خاطر سفر به سینما (تئاتر ، باشگاه ، و غیره) که توسط آشنایان جدید شما تعیین شده است ، ملاقات طولانی مدت با همکلاسی های قبلی (همکلاسی ها) را به تعویق بیندازید؟
  • - چرا نسبت به هر اتفاقی که می افتد اینقدر شیرین و مضطرب هستید؟

شما مطمئناً به این س answerال پاسخ روشنی نخواهید داد. چیزی شبیه این را زیر لب غر بزنید: "او (الف) مثل بقیه نیست ، و بنابراین من (ها) را دوست داشتم …".

اگر منصفانه باشد که به شما بگویند "حتی نسخه های بهتری نیز وجود دارد" ، شما با این امر موافقت خواهید کرد ، اما همچنان با یک آشنای جدید به سینما خواهید رفت (اوه) … این مطمئناً است!

با این حال ، چه فایده ای دارد که شما را در یک چشم انداز خنده دار قرار دهید؟ پاسخ به چنین س questionsالاتی توسط برنامه عشق ارائه نشده است ، فقط به این دلیل که حتی در زمانی که موجودات متفکر بر روی زمین وجود نداشت و هیچکس چنین س questionsالاتی را مطرح نکرده بود ، ارائه نشده است. چرا همه موجودات زنده تکثیر می شوند؟ چون خیلی برنامه نویسی شده! و بس …

نتیجه گیری:

عشقاین یک "نقص بیولوژیکی" در کار برنامه اجتماعی متوسط افراد معمولی است ، یک "ویروس" کامپیوتری است که تنظیم کار در "بلوک اجتماعی" آگاهی ما را مختل می کند.

purpose هدف از عشق ، وظیفه اجرای "نقص بیولوژیکی" در کار یک برنامه رفتاری معقول ساده است: مجبور کردن فرد به توجه بیشتر به موضوع تولید مثل ، یعنی عشق به "دوستی".

و برای اینکه این شخص با تغییرات اساسی در زندگی خود بیش از حد نترسد ، این "ویروس عشق" خود به طرز شرم آوری در زیر علائم و صفحات مختلف پنهان شده است ، مانند: "ما فقط دوست هستیم" ، "ما خوشحالیم که با هم هستیم”،” من هرگز (الف) چنین شخص فوق العاده ای را ملاقات نکرده ام”،” اخیراً با تعجب (الف) متوجه شدم که این دختر خاص (این پسر) مانند دیگران احمق نیست (چنین “احمقی”)” ، و غیره. و غیره. پس از مدتی ، شخص "آلوده به ویروس عشق" دیگر نمی فهمد که در واقع موضوع چیست و همه اینها به کجا می تواند برسد … (البته ، در اداره ثبت !!!).

از این رو ، الگوی زیر را می توان نتیجه گرفت:

♥ هرچه برنامه های اجتماعی فرد قوی تر باشد ، برنامه تکثیر بیولوژیکی قوی تر باید باشد ، که باید او را از امور جاری منحرف کرده و او را مجبور به برقراری ارتباط با شریکی کند که سرنوشت برای او آورده است پرورش دادن …

به همین دلیل است که پرشورترین و خلاق ترین مردم با زنده ترین و شگفت انگیزترین عشق ملاقات می کنند! به این دلیل ساده که نوعی احساس پیش پا افتاده و "خاکستری" هرگز نمی تواند آنها را از سه راه ، میکروسکوپ ، رایانه یا نوشتن مانیفست های سیاسی منحرف کند.

به همین دلیل است که عشق بسیار قوی است (قدرت عشق)! این به سادگی قوی است زیرا اگر ضعیف بود ، اهداف اجتماعی و منطقی مردم "زیست شناسی" را کاملاً سرکوب می کرد ، وظایف باروری را لغو می کرد. در نتیجه ، افراد فرهیخته ، تحصیل کرده و مشتاق مدتها پیش مرده بودند! آنها به سادگی با مطالعه ستارگان بسیار مجذوب می شدند یا به یکباره به صومعه ها می رفتند تا زمانی برای بازتولید نداشتند یا فقط شرمنده می شدند …

با گفتن این ، ما به همان س questionالی که در ابتدا توسط ما فرموله شده بود ، پاسخ دادیم: عشق قوی است زیرا ویژگی تکامل و تاریخ بشر ابتدا با اهداف اجتماعی ایجاد شد و سپس بسیار پیچیده شد. او فقط نمی تواند کمک کند اما قوی نباشد! (قدرت عشق)

عشق بخشی از مکانیزم حفظ خود نوع انسان است

تضمین می کند که تمدن مردم تحت هر شرایط نامساعدی برای آن زنده می ماند

از آنجا که تمدن بشری خود یک چیز پیچیده و "پیچ خورده" با قوانین و انرژی خاص خود است ، قدرت عشق باید همیشه "یک قدم زودتر" خود را نشان دهد ، بنابراین لزوماً باید از آن شرایط نامساعد (برای تولید مثل) قوی تر باشد. زمان برای خود خلق می کند … در غیر این صورت ، بی ارزش است ، در غیر این صورت دیگر "غریزه اساسی" نخواهد بود ، بلکه فقط یک ثانویه است …

به خاطر بسپارید و خودتان فکر کنید: جنگ های جهانی وجود دارد ، مردم از گرسنگی می میرند و در اردوگاه های کار اجباری از بین می روند ، اما … در عین حال آنها موفق می شوند عاشق یکدیگر شوند !!! اشتیاق به زندگی چنین است ، قدرت عشق چنین است! امیدوارم مرا درک کرده باشید…

با این حال ، همه اینها "طرف اشتباه" خود را دارد ، "طرف دیگر مدال عشق". شاید بتوان گفت که یک برنامه رفتاری بسیار سخت است که تقریباً ما را مجبور می کند از شخص دیگری اطاعت کنیم ، عشق یک برنامه رفتاری با طول عمر نسبتاً کوتاه است. قدرت عشق بسیار قدرتمند است ، اما متأسفانه در زمان بی نهایت نیست.

توصیه های کاربردی:

ابتدا اگر عشق روشن می خواهید - خودتان روشن تر شوید!

همانطور که قبلاً ذکر شد ، الگوی زیر قابل مشاهده است:

هرچه شخصیت فرد روشن تر باشد ، اهداف اجتماعی پیچیده تر ، احساس عشق او روشن تر می شود.

بنابراین ، اگر می خواهید یک احساس واقعاً قوی را تجربه کنید ، باید سعی کنید به فردی باهوش ، "سخت" و بسیار شلوغ تبدیل شوید. به محض اینکه تمام قدرت خود را صرف مطالعه ، ورزش ، شغل و پیشرفت شخصی می کنید ، مطمئن باشید: مادر طبیعت به طور جدی به حفظ ژن های شما رسیدگی می کند و چنین احساسی را برای شما به ارمغان می آورد ، چنین عشقی با سرمایه نامه ای ، که از خاطره آن برای یک عمر لذت خواهید برد ، که در مورد آن به همه دوستان خود خواهید گفت و درباره آن مجلدات کامل شعر و رمان عاشقانه می نویسید …

به طور کلی ، اگر عشق روشن می خواهید - به یک انسان واقعی تبدیل شوید!

دوم. هنگامی که عاشق می شوید و تشکیل خانواده نمی دهید ، آماده رنج کشیدن باشید

هنگامی که کار می کند ، برنامه عشق همیشه سعی می کند آن را کامل کند. او قطعاً باید عاشقان را در یک تخت بگذارد ، و حتی بهتر ، منجر به تولد فرزندان و ایجاد خانواده شود. اگر این اتفاق نیفتد ، با مشکلات روبرو می شوید …

شریکی که هنوز از نظر پدری یا زایمان مورد آزمایش قرار نگرفته است ، جذاب ترین شریک زندگی است. به نظر می رسد گزینه "خام" عشق جنسی همیشه بهترین است.

اگر شخصی حداقل چند ماه (بدون ذکر سال) به ارتباط عاشقانه با شما وقت بگذارد ، و سپس در را بکوبد و برای همیشه آنجا را ترک کند ، ما همیشه می خواهیم با او تماس بگیریم و برگردیم … اگر شما رفتید ، این نیز انجام می شود بسیار بسیار دردناک باش …

از این رو ، الگوی عشق زیر را می توان نتیجه گرفت:

عشق زمانی سریعتر به پایان می رسد که مردم "خوب باشند" ، و اگر "همه چیز بد است" و "هیچ چیز درست نشد" به طور نامحدود کار می کند. عشق برای مدت کوتاهی وجود دارد ، درست زمانی که شما واقعاً می خواهید همیشه وجود داشته باشد ، و برای مدت بسیار طولانی "کار می کند" ، درست زمانی که درد می کند ، وقتی می خواهید اصلا وجود نداشته باشد.این است ، این عشق …

برای آموختن همه اینها آماده شوید …

♥ سوم. به خاطر داشته باشید: شما می توانید چندین را دوست داشته باشید …

از آنجا که معنای وجود "غریزه اساسی" نه تنها در حقیقت تولد فرزندان شما بلکه در ظاهر کودکان با تنوع ویژگی های ژنتیکی (به عبارت دیگر ، از شرکای مختلف) ، ایجاد می شود. و حفظ روابط "بهینه" با چندین شریک جنسی در یک زمان کاملاً بخشی ارگانیک از برنامه عشق "خدمات" است.

هر فردی ذاتاً دارای توانایی ایجاد روابط موفق با چندین شریک جنسی بالقوه به طور همزمان است. طبیعت از اخلاق دور است ، فقط نتیجه برای او مهم است. به همین دلیل است که او به همه ما این فرصت را داد که همزمان چندین نفر از جنس مخالف را دوست داشته باشیم.خیلی از ما دوست داریم …

برخی از ویژگی های توسعه تمدن اروپایی منجر به ایجاد ایده و سنت های یک خانواده تک همسر شد. بنابراین ، از کودکی ، هر یک از ما نگرش منفی را نسبت به کسانی که "بلافاصله در راست و چپ دوست هستند" تقویت می کنیم ، و احساس شرمندگی را برای چنین رفتاری به طور مصنوعی برانگیخت. با این حال ، با ادای احترام به سنت های مورد قبول ما ، نباید عینیت چیزها را تحریف کرد:

روابط عاشقانه و عاشقانه با چندین شریک در یک زمان منافاتی با نگرش های رفتاری طبیعی ندارد و اثری از انحراف روانی یا جنسی ندارد. هرکسی کاملاً قادر است چندین نفر از جنس مخالف را همزمان دوست داشته باشد …

به این معنا ، این تک همسری است که اکنون پذیرفته شده است که به نظر می رسد "انحراف" آشکاری است. با این حال ، ما قبلاً کاملاً عادت کرده ایم …

نکته:

ما اغلب می گوییم که عشق بی رحم است. بله این درست است. اما نمی تواند متفاوت باشد! و آنچه جالب است ، به نفع خود ما است. از این گذشته ، ما نمی خواهیم فرزندان نزدیک به بازنشستگی به دنیا بیاوریم ، پس ما یک آپارتمان خوب ، یک ماشین ، یک اقامتگاه تابستانی و یک حساب بانکی داریم؟ درست است ، ما نمی خواهیم! بنابراین هیچ ایرادی برای آن نیروی خوب وجود ندارد ، که فقط به نظر ما بی رحم است و در واقع با ضربات خود بسیار به ما کمک می کند تا آن تصمیمات بسیار به موقع "در مورد خانواده و فرزندان" را که در سطح آن هستیم به دست آوریم. هوشیاری فقط زمانی که سر در حال شروع به خاکستری شدن است …

عشق همیشه به فکر ماست. از جمله زمانی که ما خودمان حتی به چنین چیزی فکر نمی کنیم … اما ما باید! شما چند سال دارید ؟!

توصیه شده: