2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
اخیراً خانواده ای برای کمک به من مراجعه کردند. بلکه پدر ، که نمی دانست چگونه در چنین محیطی زندگی کند. مامان بسیار خسته و خسته به نظر می رسید و دختر 8 ساله (یک کودک فوق العاده زیبا) به سادگی گیج می شد. هر سه احساس بن بست و ناامیدی داشتند …
واقعیت این است که این دختر 7 سال پیش توسط این افراد فوق العاده به فرزندی پذیرفته شد.
6 سال شادی خانوادگی ، عشق و هماهنگی !!! چه چیزی می تواند بهتر باشد؟ و سپس یک روز دخترم که از پیاده روی آمده بود پرسید: "چرا من مثل تو نیستم؟" از این س ،ال ، ترس ، سردرگمی و وحشت در خانه آنها مستقر شد! دختر واقعاً شبیه مادر یا پدر نبود. معلوم شد که آنها ، والدین ، اصلا آمادگی چنین سوالی را نداشتند. یک سال عذاب و اضطراب ، ترس و افسردگی: "چه باید بکنید؟" ، "چه باید بکنید؟" ، "اگر بفهمد چه؟" ، "نمی بخشد!" در این سال کابوس های مستمر ، مادرم گذشت - یک خواب بد ، مشکلات در محل کار و روابط کاملاً بی اهمیت با شوهرش. شوهر - پدر ، همچنین با خوش بینی نمی درخشید. یک دختر یک سال تمام زندگی کرد و نمی دانست چه خبر است!
چهار جلسه طولانی طول کشید تا همه چیز را در خانواده خود قرار دهیم. این یک کار بزرگ و دشوار در مورد باورها ، عادات ، کلیشه ها ، ترس ها بود. و هنگامی که والدین آماده بودند همه چیز را به دختر خود بگویند ، من پیشنهاد دادم که آن را در همان روز انجام دهم!
هنگامی که مادر داستان خود را به پایان رساند ، دختر لبخندی زد ، نزد او و پدر رفت ، آنها را در آغوش گرفت و گفت: "مهمترین چیز این است که تو مرا دوست داری! و من حتی بیشتر دوستت دارم!" آنها از خوشحالی ، از رهایی از "بار گذشته" گریه کردند و در آغوش گرفتند! و خودم را درگیر این فکر کردم که بیهوده نیست که یک روز دیگر روی زمین زندگی کرده ام و کار خوبی انجام داده ام.
منظور من از همه اینها چیست؟ صادق و واقعی بودن لازم است! کودکان واقعاً به آن احتیاج دارند! آنها باید دوست داشته شوند و بتوانند با او صحبت کنند.
و بس! همه چیز دیگر در پی خواهد آمد … این یک داستان است …
توصیه شده:
زندگی چه کسی را داریم زندگی می کنیم؟ مختصری در مورد سناریوهای زندگی
ما روزانه صدها انتخاب می کنیم. ما انتخاب می کنیم که با چه کسی و چه زمانی تماس بگیریم ، کودک را به کدام مهد کودک بفرستیم ، آیا شغل خود را تغییر دهد یا در مهدکودک قدیمی بماند. و هرچه تصمیم جدی تر باشد ، بار مسئولیت را بیشتر احساس می کنیم! با برداشتن این یا آن مرحله از زندگی ، ممکن است حتی از آن آگاه نباشیم ، اما طبق سناریوی خاصی عمل کنیم.
چه نوع پلیدی من را از زندگی باز می دارد؟ کمی در مورد درون موضوعات. بخش 2: مزایا ، منابع و در مورد آن چه باید کرد؟
و باز هم از همه استقبال می کنم) امیدوارم منتظر ادامه مقاله من در زمینه مقدماتی بودید. در واقع ، اینجاست. بخش اول مقاله را می توانید در اینجا بخوانید: بنابراین ، آیا مزایایی برای تزریقات داخلی وجود دارد؟ البته داشته باشد. ثانویه ، من می گویم ، و ، به نظر من ، بسیار مشکوک است.
مورد النا - "من متوجه شدم که زندگی خود را زندگی نکرده ام "
روز دیگر ، مشتری ، زن 52 ساله ، النا ، با درخواست عزت نفس پایین حاضر شد. از سرگذشت ، او در خانواده ای زندگی می کرد و بزرگ شد که در آن مادری سرسخت و از نظر احساسی سرد وجود داشت. او مدام برای تغذیه دو کودک کار می کرد و از دخترش می خواست که برادر کوچکترش را زیر نظر داشته باشد.
و باز هم در مورد دیابت. بلکه در مورد زندگی با دیابت
می دانم که بیمار شدن سخت است. و درخواست کمک نیز به همین سختی می تواند باشد. اما شاید دشوارترین چیز این باشد که بدانید به کمک احتیاج دارید. چه کمکی نیاز است و از چه کسانی. افراد دیابتی با مشکلاتی مشابه افراد بدون دیابت روبرو هستند. ما نیز اغلب به سختی می توانیم روابط خود را با والدین ، با فرزندان (که دارای آنها هستند) مرتب کنیم.
در مورد احساسات زندگی نشده - چرا آنها را زندگی کنید
احساساتی که در زمان مناسب زندگی نمی کردند ، یک TOTE نامحدود هستند (به عبارت دیگر ، کار ناتمام). آنها درد می کشند ، درد می کشند ، توجه می خواهند ، انرژی می گیرند و امیدوارند روزی صاحب حقشان برای آنها بازگردد و زنده بماند. ترجیحاً تا پایان. همانطور که هست سخت یا آسان - چگونه پیش می رود.