آیا می توان نیمه دوم را کاهش داد؟ توصیه روانشناس

فهرست مطالب:

تصویری: آیا می توان نیمه دوم را کاهش داد؟ توصیه روانشناس

تصویری: آیا می توان نیمه دوم را کاهش داد؟ توصیه روانشناس
تصویری: چطور میشه از انتخاب درست برای ازدواج اطمینان داشت؟ با رابطه جنسی یا هم خانه شدن؟ 2024, آوریل
آیا می توان نیمه دوم را کاهش داد؟ توصیه روانشناس
آیا می توان نیمه دوم را کاهش داد؟ توصیه روانشناس
Anonim

آموزش مجدد نیمه دیگر ، آیا ممکن است؟ انواع خصوصی اعتقاد توده ای حتی گسترده تر مبنی بر اینکه عزیز ، همسر (ها) را می توان تغییر داد ، برای خود بازسازی کرد ، مجدداً آموزش دید. در مورد این موضوع ، مردم به مثالهای خاصی اشاره می کنند: "ببینید ، پتکا سیگار کشیدن خود را از شیر گرفته است …" ، "نستیا توانست سرگی را مجبور کند به موقع برای او بیاید ،" توالت …"

بله ، واقعاً چنین نمونه هایی وجود دارد. بسیاری از آنها را. تعداد زیادی از آنها حداقل به یک دلیل وجود ندارد: حتی خرس های موجود در سیرک دوچرخه سواری آموزش می بینند و حتی می توان به یک نفر چیزهای بهتری از اتو کردن شلوار ، تماس به موقع و آوردن کل دستمزد به خانه بدون پرداخت پول آموزش داد. ذخیره کردن."

البته ، برای کسی ، سالهاست که به یکی از نازها بیاموزد که خود به تنهایی زباله ها را بیرون بیاورد یا همسرش را مجبور کند که سریع آماده شود ، پیروزی تقریباً در مقیاس کهکشانی است که شایسته ورود فوری به سالنامه است. تاریخ. با این حال ، در تلاش برای افشای صحت این اسطوره ، من س questionال را به گونه ای دیگر مطرح می کنم: "آیا ارزش آن را دارد که زمان شادی دوستی را برای دستیابی به چنین نتایج مضحکی هدر دهیم؟ علاوه بر این ، ممکن است به آنها دست نیابند ، اما شرکا آنقدر از مشاجرات ابدی خسته شده اند که در نهایت ، با دیدن یکدیگر می لرزند. آیا ارزش انتقاد به خاطر لبخند زشت یا مدل مویی که دوست ندارید ، اشک ، رسوایی ، جرم ، "بازی در سکوت" یا کوبیدن آشکار درها که اغلب این همه را همراهی می کند ، دارد؟ به نظر من - نه!"

یک س legitimateال مشروع این است: چرا من اینطور فکر می کنم و با عادات بد (یا دقیقاً شبیه به خودمان) شریک زندگی چه کنیم؟ بیایید به ترتیب برویم. ما با موارد زیر شروع می کنیم: عادت دستکاری در افراد دیگر از کودکی به ما دست می دهد.

بله ، بله ، از آن دوران طلایی ، زمانی که عروسک هایی که ما بازی می کنیم همیشه یک چهره ایده آل دارند (و آنها معمولاً ساکت هستند) و سربازان قلع همیشه پیگیر ، باهوش و شجاع هستند (و هنوز نوشیدنی نمی نوشند). آنها مطلقاً هر کاری را که ما به آنها سفارش کرده ایم انجام می دهند و هرگز با ما در تضاد نیستند. و اگر آنها "به شوخی" با آنها مخالفت کنند ، پس از ما "در الاغ" می شوند. سپس همه چیز بلافاصله سر جای خود قرار می گیرد.

در عین حال ، ما به نیاز اطاعت از والدین عزیز خود می رسیم. من آن را دوست دارم - من آن را دوست ندارم ، اما باید آن را انجام دهم. در اینجا ما خودمان را می توان "در کشیش" داد یا از شیرینی محروم شد. به طور کلی ، در این سن ، روش هایی در مورد ما اعمال می شود ، در آن زمان ، به سادگی فورس ماژور. جارو در دستان مادر یا پدر عصبانی را با دمپایی های وزنی آماده آماده به یاد بیاورید … وحشت !!! تا کنون ، همانطور که به یاد دارم ، یخ زدگی روی پوست!

اما ، اینک ، ما بزرگ شده ایم. یا در حال حاضر کاملاً بزرگسال است. ما 20 ، 25 ، 30 ، 40 ساله هستیم. سپس ما مهاجرت می کنیم ، یا بلافاصله ازدواج می کنیم ، ازدواج می کنیم. اما گرایش کودکان و حافظه اسباب بازی های ایده آل ، در عین حال ، تا آخر عمر با ما است …

این واقعیت که دستکاری افراد دیگر بسیار مشکل ساز است ، با این وجود ، ما که بزرگسال شده ایم ، از قبل می دانیم. ما معمولاً دیگر سعی نمی کنیم شخصی را که کاملاً بیگانه است تصحیح کنیم. ما می دانیم: این بی فایده است! بنابراین ، هنگام کار این س questionال مطرح می شود که آیا لازم است یک فرد مست ، یک فرد معتاد یا فردی که نمی داند چگونه به طور عادی با مشتریان ارتباط برقرار کند اخراج شود - در اینجا ما به طور معمول طبقه بندی و طبقه بندی می شویم. "کارتاژ باید نابود شود!" - و بس!

این بدان معناست که در اینجا ، در "زندگی بزرگسالان" ، قوانینی وجود دارد. قوانین عدم تحمل عیب های دیگران. قوانین اطمینان مبنی بر اینکه شخص به هیچ وجه قابل اصلاح نیست. او چه بود … و همه اینها. "این آزمایش ها را به ما بسپار! ما در اینجا با مقداری Pupkin جیک می زنیم!"

یکی از قواعد بزرگسالی این است که باور نکنیم کسی می تواند اصلاح شود یا دوباره آموزش ببیند

موافق ؟! حتما موافق حالا به این نکته توجه کنید.

اعتراف در همه چیز به همان قانون عدم اعتقاد به توانایی تغییر اطرافیان ، در حالی که همان افراد سعی می کنند با عزیزان خود به شیوه ای کاملاً متفاوت رفتار کنند …

در اینجا هیچ اصل وحدت الزامات وجود ندارد! "کفش" یکی از عزیزان البته آزاردهنده است. بله ، چقدر آزاردهنده است! با این حال ، ما به طرز عجیبی امیدواریم که او را در حیله گری تعمیر و آموزش مجدد دهیم …

همه اینها عجیب است ، اینطور نیست؟ البته عجیب است. اما در همین حال ، ما در مورد نوعی از مریخی ها صحبت نمی کنیم ، بلکه در مورد من و شما … بله ، بله ، در مورد شما نیز!

و همه اینها به نظر من اتفاق می افتد ، زیرا اگر عشق را از طریق صفحه ای که ما در حال حاضر در مورد آن صحبت می کنیم تعریف کنید ، عشق نوعی بازی نقش آفرینی است. عشق یک "بازی خانوادگی" اولیه است. نوعی گرم کردن قبل از یک مسابقه طولانی و مادام العمر. موافقم: در واقع ، این چنین است! به طور بالقوه عشق خانواده است. در آنجا ، این مسئله موثر است یا خیر ، می سوزد یا می سوزد. اما ، از آنجا که این به طور بالقوه همه چیز است - خانواده ، یک بار در حالی که با هم دوست هستیم - "مادر" و "پدر" را بازی می کنیم ، این بدان معناست که از اعماق حافظه و ناخودآگاه ما ، خاطرات کاملاً مشخصی از نحوه سرزنش اسباب بازی هایمان و نحوه والدین ما در آموزش مجدد خود بسیار موفق بودند. و هنگامی که ما در حال حاضر یک خانواده هستیم ، این نوع "نگرش از دوران کودکی" اغلب بسیار مزاحم به نظر می رسد … و برای همه ما غافل نیست که در این مورد ، خاطرات دوران کودکی ما یاورهای بدی هستند. آنها البته به ما کمک می کنند تا "اسباب بازی" های واقعی خود را پرورش دهیم - فرزندان و نوه های خودمان. اما ، اینک ، برای آموزش یک مرد ، دختر یا زن بالغ به طور کامل با روشهای مشابه … در اینجا ، همانطور که می گویند ، او یک داس روی سنگ پیدا خواهد کرد!

یک حکمت عامیانه وجود دارد: "گور قوز قوز را برطرف می کند." فکرش را بکنید. اما در واقع این دقیقاً همینطور است! این را درک کنید و بپذیرید.

هر توهمی که ممکن است در این مورد داشته باشید ، هرگز شریک خود را تغییر نخواهید داد

آیا این چنین است ، در چیزهای بی اهمیت! و حتی در آن ماههای اول روابط خانوادگی. اما ماه ها و سال ها پس از شروع رابطه - افسوس ، به هیچ وجه!

بیایید سرانجام بفهمیم: همسر شما دیگر اسباب بازی بچه ها نیست! از هجده سالگی ، او (الف) فردی کاملاً بالغ و بالغ است. او دیگر نمی تواند کلیدی را "در یک مکان" وارد کند ، پس از چرخاندن آن ، بلافاصله شروع به انجام دقیقاً آن حرکاتی می کند که ما می خواهیم ببینیم.

به س questionsالات نسبتاً ساده خود پاسخ دهید: "آیا خودتان را دوست دارید؟ آیا برای خود ارزش قائل هستید؟ آیا به خود احترام می گذارید؟ خودت را دوست داری؟ آیا برای فردیت خود ارزش قائل هستید؟ " به جرات می توانم فکر کنم که شما به همه این موارد پاسخ مثبت داده اید. و از آنجا که اینطور است ، اگر خودتان را دوست دارید ، به خودتان احترام بگذارید و به خودتان احترام بگذارید - فکر کنید: آیا خودتان با این واقعیت موافق هستید که شما (خیلی باحال!) کسی آنجا تغییر کرده ، تصحیح و آموزش داده است؟ البته نه ، نه ، و باز هم نه! بی دلیل نبود که پینوکیو افسانه ای دقیقاً با این روح به عنکبوتهایی که مالوینای محترم آنها را برای آموزش فرهنگ رفتاری خود فرستاده بود ، پاسخ داد ، که ، می بینید ، رفتار او را روی میز دوست نداشتند: "عنکبوت های خود را بهتر بیاموزید !!!”. و با گفتن این جمله ، پینوکیو کاملاً درست گفت!

خوب ، از "نیمه" خود چه می خواهید؟! آیا هنوز به طور ساده لوحانه امیدوار هستید که او از یک آزمون متفاوت شکل گرفته باشد؟ با این نوع توهم عشق تمام کنید!

اگر شریک یا همسرتان بیش از بیست سال سن داشته باشد ، مطمئن باشید: تمام تلاش های شما برای آموزش مجدد و آموزش در مسیر واقعی می تواند به صورت جانبی خزیده شود.

بسیاری از افرادی که بر سر برخی چیزهای کوچک ناسازگاری کردند ، مانند این واقعیت که کسی عاشق آدامس بود ، و کسی دیگر دوست نداشت ، به طور محرمانه در مورد آن به شما می گویند …

درک کنید: تقریباً در همه زمینه های زندگی (و در روابط عاشقانه) ، قانون "پاسخ مناسب" اعمال می شود. یعنی اگر از این واقعیت که آنها شما را تصحیح می کنند خوشتان نمی آید ، به احتمال زیاد عزیز شما نیز آن را دوست ندارد.و همه گمانه زنی های بد دیگر.

با توجه به موارد فوق ، من به شدت به شما توصیه می کنم: "با چکش و پیچ گوشتی به فضای روانی داخلی" نیمه "خود حمله نکنید! با گفتن اینکه او در تمام این سال ها (الف) اشتباه زندگی کرده است ، او را شوکه نکنید. و فقط در حال حاضر ، با ظاهر شما در زندگی او ، همه چیز به طور اساسی و اساسی تغییر می کند و در نهایت ، شروع به بهبود می کند. از چنین اظهاراتی ، عدم تعادل روانی داخلی حتی در چنین افرادی که آماده دست زدن به خرس با دست خالی هستند ، رخ می دهد. به طور کلی ، افراد ضعیف تر می توانند به راحتی "سالن را ترک کنند". علاوه بر این ، برای همیشه خوب است. فکرش را بکنید.

به طور کلی ، من توصیه می کنم ، هنگامی که با این واقعیت روبرو می شوید که انتخاب شده یا انتخاب شده شما دارای کاستی هایی است (و مهمترین این است که او (او) به شما گوش نمی دهد) ، با ضرب و شتم همراه نباشید ، بلکه احمق و بدون امید باشید راه انتقاد دائمی و "اره". یا بلافاصله تلاش برای اصلاح "جبهه ای" را بر اساس توسعه عقده حقارت در یک شخص رها کنید زیرا این (وی) واقعاً با ایده های شما در مورد فرد ایده آل مطابقت ندارد ، یا از قبل از نظر ذهنی آماده اشک ریختن باشید وقتی شخص شما را ترک می کند بله بله! دقیقا! خوب ، حالا بگذارید روی این موضوع متوقف شده و نتیجه گیری های خود را انجام دهیم.

دعواهای مربوط به تلاش شرکا برای آموزش مجدد فقط یک "خشونت" نیست ، بلکه یک تراژدی است! این یک درگیری خانوادگی بسیار ترسناک و غم انگیز است. علاوه بر این ، درگیری که در اصل ، همیشه می توان پیش بینی کرد و حتی از آن جلوگیری کرد. اما ، نتیجه گیری های لازم به موقع انجام نشد و بنابراین ، زمان وحشتناکی برای از دست دادن احتمالی یکی از عزیزان فرا رسیده است …

و برای اینکه چنین ضرری نداشته باشید ، آن را یکبار برای همیشه به خاطر بسپارید.

این باور گسترده که هر شخصی را می توان با موفقیت سفارشی کرد نه تنها درست نیست ، بلکه مستقیماً منجر به افزایش تعداد نزاع ها و پایان تراژیک روابط می شود

و اگر به من بگویید که کاملاً با من مخالف هستید و مثالهای زیادی دارید وقتی یکی از شرکا ، پس از یک سری نزاع ، با این وجود واقعاً شریک خود را با خودش هماهنگ کرد ، من چنین پاسخ خواهم داد: در چنین نتیجه گیری ها عجله نکنید! به تجربه یک روانشناس عملی اعتماد کنید:

تعداد زیادی از کسانی که دوباره کار کردند و دوباره کار کردند ، دیر یا زود ، اما هنوز هم با ضمانت وارد می شوند

در طول چنین نزاع های مهلکی ، که اغلب به طلاق ختم می شود و

خداحافظ

بنابراین ، زودتر از این خوشحال نشوید که شخص یا خودتان موفق به آموزش مجدد یک عزیز شده اید! این امکان وجود دارد که در چند سال آینده رابطه شما به همین دلیلی که قبلاً به آن افتخار می کردید دچار بحران شود - به دلیل این آموزش مجدد بدنام! غم انگیز است ، اما وظیفه مقدس من این است که به شما در این مورد هشدار دهم …

و به این معنا ، با پایان گفتگو ، موارد زیر را به شما می گویم: من اغلب اشک های سوء تفاهم ساده بشر از وضعیت عجیب و غریب ، از دیدگاه فلسطینیان را شنیدم: "چرا او (الف) این کار را با من کرد؟ از این گذشته ، ما تقریباً به آن عادت کردیم ، تقریباً بر سر چیزهای کوچک نزاع نکردیم ، قسم نخوردیم … خوب ، به من بگو ، چرا؟ اوه اوه … ". و به نظر می رسد ، واقعاً ، موضوع چیست؟ به نظر می رسد که شریک شروع به تغییر کرده است ، تقریباً به آن عادت کرده است ، و سپس ناگهان مثلث عشقی بوجود آمد و او از شما فرار کرد. اما در حقیقت ، در واقع ، همه چیز ابتدایی است: شما به سادگی او را با فشار دادن دائمی بینی خود به آن کاستی های خود ، که در واقع ، اکثر ما هنوز ادامه شایستگی های خود می دانیم ، او را به هم می ریزید. (آیا در مورد خودتان نیز همینطور فکر نمی کنید؟) سعی کنید درک کنید:

پیروزی شما می تواند یک شوک و شکست روانی شدید برای شریک زندگی شما باشد

به هر حال ، چوب دو سر دارد. از خود بپرسید: آیا این را نمی دانستید؟ و تقریباً "مورد استفاده" قرار می گیرد ، اما در واقع ، به ترتیب از نظر اخلاقی تحقیر شده و تکان می خورد.

"بازآموزی" محرمانه شما را می توان او را شکنجه ای روانی شدید تلقی کرد. جلاد ، حتی اگر عزیز باشد ، باز هم جلاد است …

در نتیجه چنین "آموزش مجدد" ، هنگامی که عزیز شما بیش از هر کس دیگری در جهان از شما می ترسد و نام و احساسات منفی روانی شما برای او (او) کلمات مترادف می شوند ، یک تراژدی تضمین می شود. که من آن را "تعارض بازآموزی" می نامم.

در اولین فرصت ، شخصی که تقریباً برای زندگی مشترک آماده است (به نظر شما!) ناگهان "اسکی می کند" و شما را ترک می کند … ترک ، در میان چیزهای دیگر ، یک نامه توهین آمیز توبه کننده ، که یکی از نکات در آن خواهد بود پیش پا افتاده: "می دانم که تو مرا دوست داری و من تو را دوست دارم. اما ، من نمی توانم اینگونه زندگی کنم. در تمام این مدت ، شما من را درک نکردید (a) و قدر (a) را ندانید. از این رو، به سراغ کسی می روم که مرا همانطور که هستم بپذیرد … با عرض پوزش برای همه چیز و خداحافظی … محکم شما را می بوسم … فیل محبوب شما …"

"قدردانی نمی شود!" - یک نوع وحشتناک ، اما متأسفانه بسیار متداول درگیری در خانواده

احتمالاً شما به خوبی "از لحاظ تئوری" از این موضوع آگاه هستید. اما ، به دلایلی ، شما آن را روی خود امتحان نمی کنید. شما ممکن است حدس نزنید که همه چیز می تواند با تلاش برای اصلاح نقایص جزئی شروع شود و سپس تقریباً به سادیسم روانشناختی و شکنجه سیستماتیک یکی از عزیزان برسد. کسی که شما در واقع دوستش داشتید و دوستش دارید. اما ، افسوس ، چنین "عشق عجیبی" ، که این شخص ، روزی از آن می تواند بسیار بد شود … آنقدر بد که از تحقیرهای کوچک ، اما دائمی انباشته شده ، این شخص ، که در واقع شما را نیز بسیار دوست دارد بسیار حل می شود ، زنجیره پیوسته عذاب را قطع کنید (که شما حتی آن را به عنوان عذاب نمی دانید) و این "زندان اندوه" را ترک کنید. به یاد داشته باشید: مالوینا ، که قبلاً ذکر کردیم ، خانه ای عالی داشت. او خود نیز چیزی نبود … اما ، بنا به دلایلی ، پینوکیو در آنجا ریشه نداد … به همه اینها فکر کنید!

مقاله آموزش مجدد نیمه دوم - آیا امکان پذیر است؟ نکات روانشناس”آیا آن را دوست داشتید؟

توصیه شده: