2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
فرد ناراضی.
یک فرد ناراضی چیزی را می خواهد که وجود ندارد ، که قطعاً هرگز دریافت نخواهد کرد ، و این را می داند ، او صادقانه به غیرممکن ها ، به آنچه که وجود ندارد ، به همان امکان دریافت اعتقاد دارد. ایمان غیرممکن او را به حرکت در می آورد ، او را به سمت رودخانه خود می برد ، سنگینی افکار خود را به زمین می کشاند ، در واقع ، این تنها چیزی است که یک فرد بدبخت دارد ، و این ایمان خودش است. بدبختی یک طرفه ، عمیق و با صدای بلند است ، به دیواره های داخلی عروق خونی فشار می آورد ، تنفس را فشرده می کند ، سر خود را پایین می آورد ، صدمه ای نمی زند ، فقط نشان دهنده احتمال آن است ، نوعی بازتاب ایمان در یک کثیف آینه از طریق شیشه ای این ناحیه از دانش عظیم حقیقت است ، به آن نزدیک می شود ، جاودانه می لغزد ، همیشه در افق شناور است ، مانند خورشید که در دریا غروب می کند. بدبختی برای همه آشکار نمی شود ، درست مانند ایمان ، این کهن الگوها وارد روح می شوند که منتظر ظهور چیزی هستند که می تواند آن را تا لبه پر کند ، یعنی مرگ. یک فرد ناراضی برای مرگ روح خود آماده است ، او خود استعفا داد و منتظر ماند ، منتظر ظهور تاریکی یا روشنایی شد ، چیزی که او را از بین می برد و انتظارات او را ناممکن می کند ، منتظر ماند و منتظر ماند. این فرایند ابدی سیلاب را نمی توان با آگاهی درک کرد ، اما چیزی وجود دارد که ریشه در افکار دارد و امکان مشاهده خورشید گرفتگی روح را فراهم می کند ، در حالی که هم نور و هم تاریکی در یک زمان وجود دارد و هم شخص با هر دو روشن می شود.. این به حقیقت نزدیک است ، اما برای احساس آن در خود بسیار دور است ؛ این چیزی است که قابل مشاهده است ، اما دریافت آن غیرممکن است ، زیرا حتی نگاه کردن به آن باعث می شود در هوشیاری کور نشوید. یک فرد ناراضی به آسمان نگاه می کند و یک خورشید سیاه را می بیند ، او را کور می کند و سایه اش را از او می گیرد ، چیزی آنقدر قدرتمند که می تواند سایه را پنهان کند و آن را کاملاً در خود جذب کند. ناراحتی موجب آمدن ایمان می شود و ایمان ظهور تاریکی را که خورشید می شود ممکن می سازد. تاریکی که به خورشید تبدیل می شود ، به عنوان نمادی از تحول معنوی عمیق ، به عنوان پیام رسان ورود به منطقه قابل مشاهده نامرئی ، و فرصت دیدن را از آن سلب می کند. بدبختی از ابتدا تا انتها جذب می شود ، این راهی است که نور در تاریکی کامل طی می کند ، این یک لحظه قبل از شکست در لبه پرتگاه سرگردان است ، جذب می کند و باز نمی گردد ، در نتیجه به غیرممکن ایمان می آورد ، در زندگی در مرگ ، در خورشید در تاریکی ، در فرصتی برای بدست آوردن آنچه نبود و نیست. یک فرد ناراضی در سازمان ذهنی خود چشمک می زند ، او مانند یک ظرف اسپاسمی فضا تپش می کند ، در تنش گسست و مرگ ، سعی می کند زندگی را پس از انفجار حفظ کند ، چگونه آن را از طریق میدان مرگ منتقل کند ، چگونه زندگی را پس از بیگ بنگ ، چگونه می توان به غیرممکن ها اعتقاد داشت ، این بدبختی ناامیدکننده نیستی در طول زندگی است ، وقتی آن را در هر قطعه می بینید ، وقتی آن را می دانید ، هنگامی که باید ایمان را از طریق انفجار مهلک جان به زندگی وارد کنید ، و شما بروید ، این ایمان را بر خود فشار دهید ، آن را در خود فشار دهید ، وقتی مرگ و همه چیز مرده است - شما نیز مرده اید و آن را می دانید و باور می کنید ، tk. ایمانی که روی دستان شما مرده است با انعکاس زندگی در فوتون های نگاه شما به آینده ، که در زمان و مکان در تاریکی مطلق شتاب می کنند ، نقش می بندد. یک فرد ناراضی همه چیز را نمی داند ، حتی یک چیز کوچک ، او فقط گرفتگی خورشید را در روح خود می بیند و می فهمد که این اتفاق همزمان در همه جا رخ می دهد ، و تنها چیزی که باقی می ماند این است که باور کنیم بدبختی ناشی از نابینایی است نجات در آینده ، که وجود ندارد.
توصیه شده:
یک مرد باید یا چگونه ما یک "پیچ" را به جای یک مرد انتخاب می کنیم
انسان مدتهاست که دیگر موجود زنده نیست. شخص مجموعه ای از وظایف است که باید به درستی کار کند و از عملکردهای خانواده ، جامعه و دولت پشتیبانی کند. اگر ما به دنبال توابع هستیم ، در این صورت ما نیز به عنوان توابع جستجو می شویم. آنها در ما فردی نمی بینند ، زیرا ما افراد را در مردم نمی بینیم.
"مرد ، برو پیش مادرت." روح یک مرد در جستجوی بلوغ
یک مرد معمولی می گوید: "من می خواهم با یک زن زیبا ، باهوش ، عاقل ، معنوی و مستقل جفت شوم." پس از 5 دقیقه ، او می گوید: "یک مرد باید جفت باشد ، از من ضعیف تر باشد ، اطاعت کند." من پاسخ می دهم: "مرد ، برو پیش مادرت"
چرا یک مرد از معشوقه خود جدا می شود؟ درک اینکه چرا یک مرد متاهل معشوقه خود را ترک می کند؟
چرا یک مرد از معشوقه خود جدا می شود؟ بسیاری از معشوقه ها برای مردان متاهل (از جمله برای کیف پول خود) می جنگند ، سعی می کنند زنان خود را بترسانند ، در آنها احساس وحشت ایجاد کنند ، آنها را تسلیم کنند و داوطلبانه شوهران خود را رها کنند. برای این ، افسانه هایی در مورد برتری کل معشوقه ها بر همسران در سن ، جنسیت ، ظاهر ، شخصیت و غیره ایجاد می شود.
یک مرد چگونه احساس مرد می کند؟
"در فرهنگ ما ، پسران تحت ستم به تصویر یک مرد بزرگ می شوند - فردی که باید نقش های اجتماعی مختلف را برآورده کند ، انتظارات خاصی را برآورده کند ، در مبارزات رقابتی شرکت کند و با رقبای خود نزاع کند. هیچ کس به آنها آموزش نمی دهد که در جستجوی درونی شرکت کنند.
اگر مرد ندارید ، اگر مرد ندارید
اگر شوهر شما پول نمی آورد و شما برای کسب درآمد برای همه کتک می زنید ، مرد ندارید. شما یک همسایه مشترک دارید که غذا را از یخچال شما حمل می کند. اگر هم اتاقی شما دقیقاً برای خودش درآمد کسب می کند ، و شما برای تغذیه خود به خودتان ضربه می زنید ، مرد ندارید.