چگونگی شکل گیری اسکیزوئید

تصویری: چگونگی شکل گیری اسکیزوئید

تصویری: چگونگی شکل گیری اسکیزوئید
تصویری: مستند بومرنگ | داعش چگونه در سوریه و عراق شکل گرفته است 2024, ممکن است
چگونگی شکل گیری اسکیزوئید
چگونگی شکل گیری اسکیزوئید
Anonim

اسکیزوئید کیست و چگونه شخصیت اسکیزوئید شکل می گیرد؟ در واقع ارتباط چندانی با اسکیزوفرنی ندارد. اگر فردی اسکیزوئید باشد ، این واقعیت نیست که او لزوماً دچار اسکیزوفرنی می شود. اسکیزوئیدها اغلب بسیار سازمان یافته هستند و روان آنها در سطح توسعه سالمی است. اسکیزوئید مبتلا به اسکیزوفرنی تنها یک ویژگی مشترک دارد - این "اسکیزا" است ، تقسیم. اسکیزوفرنی شکاف ذهن است ، اسکیزوئید یکی از شکاف ها است.

حال درباره نحوه شکل گیری اسکیزوئید. این در اوایل کودکی - تا 1-1 ، 5 سالگی - اتفاق می افتد - این دوره قبل از کلامی ، شفاهی است. بچه مادر دارد. و اگر او سرد است ، از لحاظ عاطفی به اندازه کافی درگیر نیست ، از نظر احساسی نیز به اندازه کافی نیازهای او را برای تغذیه ، توجه ، گرما ، مراقبت و تجربیات خود برآورده نمی کند ، گرسنه می شود.

بیایید در این مورد 2 گزینه برای توسعه شخصیت در نظر بگیریم - افسردگی و اسکیزوئید. اگر کودک دارای شخصیت افسردگی باشد ، پس از مادر عصبانی است ، خشم ، عصبانیت ، پرخاشگری را تجربه می کند. او می خواهد مادرش را نابود کند زیرا او آنچه را که او می خواهد به او نمی دهد. نفرت در او بوجود می آید و متوجه خود اوست.

و اسکیزوئید ، دومین نوع توسعه ، او همچنین این عشق ، گرمی ، مراقبت ، پذیرش را از مادرش می خواهد. اما به جای نفرت و خشم ، عشق بسیار شدیدی به مادرش دارد. به طور نسبی "عشق" ، زیرا عشق یک تجربه نسبتاً بالغ است. و برای کودک این نیاز ، که عشق نامیده می شود ، نیاز به مادر ، به گرمای او است. اینها نیازهای حیاتی هستند که از طریق آنها می تواند زنده بماند. او برای ایمن نگه داشتن او به شی دیگری نیاز دارد. آنقدر لازم است که احساس عشق می کند. اما این گرسنگی تبدیل به عشق می شود و کودک شروع به ترس می کند که با عشق خود مادر خود را نابود کند.

چگونه این اتفاق می افتد؟ به عنوان مثال ، مادر در زمان نامناسب تغذیه می کرد و او بسیار تشنه سینه بود. او سینه نوزاد را می آورد و او فقط می خواهد آن را ببلعد ، بخورد. و سپس ، وقتی این بچه بزرگ می شود ، او رابطه را تقریباً به همان شیوه یا بصورت تصویری درک می کند. برای او عشق گرسنگی است. او شیء محبت خود را دوست دارد و از آن متنفر است. او این حرکت رفت و برگشت را بسیار قوی دارد ، سپس من دوست دارم ، سپس از آن متنفرم ، سپس به انجیر بروید ، سپس بروید ، من محکم ، قوی در آغوش خواهم گرفت و هرگز رها نخواهم کرد. و بصورت پیش بینی شده ، این شخص چنان ترس ایجاد می کند که اگر وارد رابطه شود ، بلعیده می شود. چون وقتی کوچک بودم می خواستم خودم آن را قورت دهم. و در حالت بزرگسالان ، با مقدار معینی از درمان ، می تواند اعتراف کند که یک شخص را آنقدر دوست دارد ، به ویژه در مراحل اولیه رابطه ، که آماده جذب آن است. و سپس آنقدر از او متنفر است که می خواهد بکشد.

تجزیه چیست؟ این واقعیت که کودک آنقدر گرسنگی قوی و در عین حال آنقدر ترس دارد که مادر را با این گرسنگی و این عشق نابود می کند که نمی تواند این همه احساسات را هضم کند. در سنی که در حال شکل گیری بود ، او هنوز توانایی مهار چنین احساسات عاطفی بالایی را نداشت. سپس ، به طور عادی ، او جمع می شود و به درون خود می رود: "فو - فو - فو ، همه اطرافیان بد هستند. من خودم را کنار می کشم. " و جهان درونی ، تجربه درونی چگونه شکل می گیرد؟ جهان درونی با استفاده از اشیاء خارجی در یک دوره بسیار اولیه و فقط قبل از کلام زندگی شکل می گیرد. یعنی اگر من مادر بدی دارم ، درونی می کنم ، او را درون خودم قرار می دهم. و اکنون من او را به عنوان یک مادر درک نمی کنم. فقط یک شیء درون من وجود دارد که به بدی مادرم است. اگر مادرم مرا سرزنش کرد ، من همچنان با چنین متنی به خودم سرزنش می کنم. البته ، در حال حاضر ، صدای من ، به جای او. اما متن یکسان است و احساساتی که او به من الهام بخش است همان است. و بر این اساس ، کودک به درون خود می رود ، اما این خود را در حالتی بزرگتر نشان می دهد.

در اینجا شخص به درون خود می رود و اشیاء بدی نیز وجود دارد. او بیرون می رود و به دنبال افراد دیگر می گردد.و اغلب یا با اجسام بد برخورد می کند ، یا بدی به آنها می بخشد. در نتیجه ، او از بیرون احساس بدی دارد ، نیاز عمیق به عشق ، مراقبت ، پذیرش برآورده نمی شود. او جایی نرفت ، از بچگی راضی نبود ، حتی وقتی فقط یک ساله بود. و شخصی این سوراخ را با خود به دلیل نیاز برآورده نشده به عشق ، مراقبت ، پذیرش ، گرما با خود حمل می کند. و پر کردن آن بسیار مشکل است. زیرا شما باید با عشق ، همه جانبه ، بدون قید و شرط ، با فداکاری کامل از طرف شخص دیگر ، اما نه همه کاره ، پر کنید. و سپس او با این سوراخ عجله می کند و به شخص دیگری می خواهد. و او نمی تواند پر کند ، زیرا در بزرگسالی افراد دیگر مانند بچه های کوچک با یکدیگر پرستاری نمی کنند. و سپس اسکیزوئید ناامید می شود ، دوباره به درون خود می رود. اسکیزوئیدها با چنین رگرسیون مشخص می شوند - قوی ترین خروج از خود ، مانند در رحم مادر. این همان چیزی است که روانکاوها "رفتن به رحم" ، وضعیت چنین خود کوچک و کوچک می نامند. تجربه هایی مانند افسردگی ، اما در واقع افسردگی نیست.

بر این اساس ، یک اسکیزوئید نمی تواند در یک رابطه باشد ، اما همچنین نمی تواند در یک رابطه باشد. زیرا خودش احساس بسیار بدی دارد و اجسام داخلی نیز او را آزار می دهند. بر این اساس ، اسکیزوئید چه مادری بود؟ به عنوان یک قاعده ، او یا از نظر احساسی بسیار فقیر ، جدا ، افسرده بود ، چیزی نداشت که به کودک بدهد. یا بیش از حد محافظت می کند ، به شدت جذب می شود ، اجازه نمی دهد کودک بدون او به جایی برود ، همیشه تحت کنترل است. و او به فاصله نیاز داشت ، او در حال خفه شدن بود و بنابراین به خودش عقب نشینی کرد. و یکی دیگر از انواع متداول این است که مادری پیام های مضاعفی می دهد: "آنجا بمان - بیا اینجا ، دوستت دارم ، اما من تو را می زنم ، تو حقیقت را به من بگو ، اما من تو را برای این کار می زنم و غیره." و سپس برای این کودک روابط مشکل ساز می شود. زیرا از یک سو ، او خواهان رابطه ای گرم ، پذیرنده و درک کننده است ، اما با سردی و طرد مواجه می شود.

توصیه شده: