2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
چنین معجزه ای در جهان وجود دارد - روان درمانی. خاصیت معجزه آسای اصلی آن این است که شما با یک هدف خاص به درمان می روید: بیرون ریختن همه "زباله ها" ، برای درمان. اما کل ترفند این است که شما زمانی شفا می یابید که "زباله" شما برای شما تبدیل به یک گنج می شود.
وقتی برای اولین بار به درمان رفتم ، با درد بسیار زیادی روبرو شدم که باعث وحشت وحشی شد! من فکر می کردم که من به سادگی قدرت روحی و روانی کافی برای هضم آن را ندارم. می ترسیدم حتی حجم کامل این درد را احساس کنم - آن مقدار زیادی وجود داشت. اما زندگی واقعی همچنان رنج را به ارمغان می آورد ، و سپس من شجاعت را به دست آوردم و تصمیم گرفتم وارد این حفره یخی شوم …
این رودخانه طوفانی بود ، پیچ و خم می کرد ، جایی آبهای گل آلود وجود داشت ، جایی تمیزتر ، جایی مشکلات زیادی وجود داشت که درد جدیدی به همراه داشت. گاهی اوقات دستانم را روی این سنگ ها می شکستم ، خون ، قدرت ، امید از دست می دادم. من به خودم اطمینان دادم که همه چیز را همانطور که هست قبول دارم. خیر ناامیدی بود. این فقط دهانه رودخانه است. در آن ، کمی درنگ کردم. حتی به نظر می رسید که من در باتلاقی هستم: چسبناک ، سنگین ، که هیچ راهی برای خروج از آن وجود ندارد. من نمی دانستم برای خروج از آنجا از چه کسی مشاوره بخواهم ، "نجات" خود را به کی بسپارم؟ و سپس من به خودم اعتماد کردم ، زیرا چرا من نیاز به هیچ تغییری دارم اگر آنها از ایمان من به خود من ناشی نشوند؟! چشمانم را بستم ، آه کشیدم و دستانم را رها کردم. فکر می کردم دارم می میرم. مرداب ناامیدی شروع به مکیدن کرد ، ترسیدم ، قلبم تپید ، اشک جاری شد. و ناامیدی به یک نقطه شدید رسید: چرا مرا ترک کردی؟! چرا این کار را با من کردی ؟! چرا بچگی و زندگی من را مثله کردی؟! شما - که قرار بود از من محافظت کنید ، مرا با عشق و لطافت بزرگ کنید !!! چرا این همه درد به زندگی من وارد شد؟! ازت متنفرم زندگی! من می خواهم گذشته ام را پاک کنم ، حذف کنم ، فراموش کنم ، آنها را نبینم و نشناسم … خشم ، خشم بیدار شد. من به پایین ترین سطح پرتاب شدم.
شکسته دروغ می گویم من به تو احتیاج ندارم ، من بدون تو خواهم بود. شما آن زمان آنجا نبودید ، پس چرا اکنون … و من همچنان به شفا امیدوارم. فقط کمی بیشتر و فراموش می شود … نه ، فراموش نمی شود! هنوز درد داره! به جهنم! و باز هم به خودم اعتماد دارم: دروغ می گویم و احساس درد می کنم. بله ، این به من آسیب می رساند: اینجا ، اینجا ، و اینجا زخم است - آن وقت خیلی دردناک بود. این چیزی است که من هستم. من خودم را می بینم - اینجا بازوها ، پاها ، موهایم است … من خودم را مطالعه می کنم ، خودم را می شناسم. می فهمم - من زنده ام هر سلول در بدن من قادر به احساس بسیار زیاد است! نفس می کشم ، موجی از من ساطع می شود و مردابی تکان می خورد. یک نفس دیگر ، قوی تر از موج. احساس قدرت می کنم ، به خودم تکیه می کنم ، بلند می شوم. من بیرون می آیم و می بینم … که من قبلاً در دریا هستم. چقدر عظیم است ، چقدر تمیز است! آسمان آبی را می بینم ، مرغ های دریایی را می شنوم ، باد را احساس می کنم.
من نمی خواهم درد را از بین ببرم ، گذشته. من آنها را می پذیرم خوشحالم که همه اینها در زندگی من اتفاق افتاده است. این برای من بسیار ارزشمند است ، بسیار مهم است. هر قطره اشک من مرواریدی است از ته دریای عظیم من! هیچ چیز هدر نرفت. زخم هایم مرا قوی ، مقاوم کرد. آنها به من فهمیدند که من زنده هستم ، به درد ، نور واکنش نشان می دهم. من به موقع به خودم اعتماد کردم ، در حال حاضر هیچ زخم بی حس روی من وجود ندارد. هر زخم من با آب زنده شستشو شد. این بار گذشته نیست ، این گنجینه من است. از طریق آن می توانم چیزی برای خودم به دست آورم ، با غم یا سپاسگزاری به خاطر بسپارم. من می توانم چیزی را از آنجا بردارم و به دیگران بدهم ، در خزانه من چیزی برای اشتراک وجود دارد! و پر است ، من انتظار پرداخت از دیگران را ندارم. من از خودم ، از زندگی خود ، هر روز ، هر نفس ، هر اشکی که می ریزم ، راضی هستم. و این برای من کافی است. بالاخره به اندازه کافی از لذت خودم لذت بردم! انتظار ندارم دیگران مرا پر کنند. زندگی من از ارزش بالایی برخوردار است ، من از خودم سپاسگزارم به خاطر این واقعیت که زخم های دردناک و پوچی تبدیل به گنج ، گنج من شده است. من از او مراقبت می کنم. من آماده زندگی هستم ، آماده درد و شادی ، غم و لذت هستم. من آماده ام تا گنج خود را با دیگران به اشتراک بگذارم!
و حالا ، من نمی خواهم چیزی را تغییر دهم! من نمی خواهم چیزی را فراموش کنم.
زندگی من گنج من است.
اینجاست - شفا!
توصیه شده:
عصبانی می شوم ، عصبانی می شوم ، متنفر می شوم. چگونه از پرخاشگری خود استفاده کنیم
نویسنده: النا میتینا منبع: elenamitina.com.ua بدون استثنا ، همه مردم طبیعتاً تهاجمی هستند. فقط به این دلیل که دندان داریم و گوشت می خوریم. اگر کسی به شما می گوید "من تهاجمی نیستم" یا "پرخاشگری برای من بیگانه است" او را باور نکنید.
وابستگی به هم: "من هر کاری می کنم تا او احساس خوبی داشته باشد ، نمی توانم چیزی را از او دریغ کنم"
قطعه ای از کتاب من "عشق را با چه چیزی اشتباه می گیریم ، یا عشق است". به خودی خود ، تمایل به انجام کاری دلپذیر برای یک عزیز فوق العاده است. در صورت رعایت تعدادی از شرایط: برای یکی از عزیزان ، این واقعاً خوب است. یعنی ، از موقعیت "
چرا نمی توانم ازدواج کنم و کار پیدا کنم؟
"من تحصیلات خوبی دارم ، اجتماعی هستم و می دانم که خوب به نظر می رسم ، اما در عین حال به طور مزمن قادر به یافتن مردی نیستم که در نهایت می خواهم با او زندگی کنم و شغلی که دوست دارم در آن کار کنم. . مردانی که من را دوست دارند ، من را دوست ندارند.
چگونه از والدینم جدا شوم یا چرا آنطور که می خواهم زندگی نمی کنم
کسنیا ویتنبرگ ، روانشناس ، درمانگر آسیب . جدایی عاطفی از والدین گاهی مستلزم کار جدی روی خود در بزرگسالی است. رابطه با والدین برای اکثر افراد مشکل ساز است تقریباً یک سوم همه درخواست های مشتری درباره روابط با والدین است. قدرت تحمل این حقیقت ، موافقت با درام خود و قبول آن به عنوان بخشی از داستان شما.
اگر من درک نمی شوم ، پس من نمی فهمم
"اگر آنها من را درک نمی کنند ، من نمی فهمم." با تصور این موضوع ، مغز بسیاری از ما مملو از مه غلیظ شده است. آنقدر غیرقابل تحمل می شود که باید از خود دفاع کنید. به عنوان مثال ، با از بین بردن برابری ، ترکیبی از کلمات را تغییر دهید.