2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
شادی برای چیست:
- شادی به زندگی حس می دهد. این تجربه "من زندگی می کنم" است و نه "درد زندگی" ، "خسته از کشیدن وجود بدبخت" و غیره.
- شادی به زندگی معنا می بخشد. از یک سو ، این خود احساس "من بیهوده زندگی نمی کنم" است. از سوی دیگر ، احساس شادی "جایی که باید زندگی کرد" را هدایت می کند - جایی که شادی وجود دارد ، آنجا وجود دارد و می رود ، آنچه باعث شادی می شود ، بنابراین با آنها خوشحال کننده است و با آن روابط برقرار کنید.
- شادی جوانسازی می بخشد. هم انرژی بخش است و هم آرامش بخش (مثلاً در مقایسه با تنش طاقت فرسای اضطراب).
هنگامی که شخص تجربه شادی را از دست می دهد ، زندگی او هم بردار و هم فعالیت خود را از دست می دهد ، و روشنایی ، پری ، مکانیکی می شود. نه نیرویی وجود دارد ، نه تمایلی ، نه خلقی برای انجام هر کاری. به طور کلی ، مشخص نیست که چه باید کرد و چرا. س Questالات پیش می آید: "چرا زندگی می کنم؟ برای همه اینها چه چیزی لازم است ، و بالاخره کی پایان می یابد؟"
چیزی که یک فرد می تواند از آن لذت ببرد:
- از تماس با افراد. با کسی که با او خوب ، دلپذیر ، ایمن ، جالب است. با عزیزان ، با عزیزان ، با دوستان ، با آشنایان جالب جدید و غیره.
- از تماس با طبیعت.
- از تفکر زیبایی.
- از خلاقیت ، آفرینش.
- از شناخت ، یادگیری چیزهای جدید. علاقه نیز در این فرایند گنجانده شده است.
- از فعالیت. هم از نتیجه و هم از فرایند. علاقه نیز در اینجا گنجانده شده است.
- از رسیدن به هدف. (اگرچه ممکن است روند صعودی در اینجا کاهش یابد.)
- از غلبه بر موانع و مشکلات با موفقیت.
- از بازی و تحرک. به سگ هایی که در زمین چمن یا برف چرت می زنند نگاه کنید. شامل لذت نیز می شود.
- از تماس با روحانی.
- از بودن. از بودن در دنیا ، از تجسم شما. این چیزی است که کودکان و حیوانات در آن خوب هستند. در طول زندگی ، یک فرد ممکن است این توانایی را از دست بدهد. اما قابل بازیابی است. این در جنبش های معنوی ، فلسفی و عرفانی به عنوان جشن زندگی بیان می شود. این بیکاری به معنای بیکاری نیست ، بلکه جشن است ، به معنای شادی از واقعیت زندگی ، از هر لحظه است. این لذت احساس "درست بودن" زندگی ، احساس وحدت بدن و روحانی ، احساس با جهان است.
بودن. در ارتباط بودن با خود ، با بدن ، با روحانی. با جهان ، با مردم ، با طبیعت در ارتباط باشید. در فعالیت های مولد باشید: شناختی ، خلاق. آرام و متفکر باشید. در حرکت باشید: جسمی ، ذهنی - در مسیری که ذات عمیق شما در آن نشان می دهد.
به عنوان ترکیبی از بسیاری از جنبه های ذکر شده ، می توان نوعی شادی را مانند تجربه ارگاسم عمیق مشخص کرد. وقتی ترشح عصبی ناشی از تحریک دستگاه تناسلی نیست. و هنگامی که یک تجربه کامل از تماس با خود ، با افراد بالاتر ، با شریک زندگی است.
این یک تماس جنسی بیشتر نیست. برعکس ، پس از یک تجربه سطحی ، شما بیشتر و بیشتر می خواهید ، زیرا هیچ ترشح و اشباع در مقیاس کامل وجود نداشت و پس از یک تجربه عمیق ، زمان برای ادغام تجربه لازم است.
چرا یک نفر دیگر احساس شادی نمی کند:
- به طور کلی ممنوعیت احساسات. شاید این پیام از سیستم خانواده آمده باشد. شاید فرد این روش حفاظت را در برابر چیزی بسیار دردناک انتخاب کرده باشد.
- ممنوعیت شادی شاید از سیستم خانواده. شاید انتخاب به این دلیل بود که چیزی ناخوشایند با شادی "به هم چسبیده بود".
- احساسات زنده نشده به عنوان مثال ، عصبانیت یا ناراحتی. آنها می توانند "منجمد" شوند ، سپس جلوی شادی را می گیرند. برعکس ، آنها می توانند بیش از حد فعال باشند ، شخصی در آنها "می چسبد" و شادی زیر لایه آنها "دفن" می شود. همچنین ساختارهای شخصیتی وجود دارند که در نتیجه شرایط خاصی در دوران کودکی شکل می گیرند ، در آنها نوعی احساس رهبری وجود دارد ، که همانطور که گفته شد ، همه دیگران را عقب می اندازد ، بنابراین فرد دائماً آزرده ، عصبانی ، از ترس یا ناراحت
- ضربه تکان دهنده (وضعیت تهدید کننده زندگی - واقعی یا خیالی) و آسیب رشدی (موقعیت های خشونت آمیز ، تحقیر ، بی توجهی به نیازها ، که به طور منظم در دوران کودکی رخ می داد ، و غیره).
- اعتیاد به الکل و سایر اعتیادها. استفاده ابتدا توهم افزایش شادی را ایجاد می کند ، و سپس ، همانطور که گفته شد ، مکانیسم عصبی - فیزیولوژیکی شادی را می شکند ، پس از آن شادی غیرقابل دسترسی می شود و استفاده از آن برای عدم سقوط در "منفی عاطفی" ضروری می شود.
در مورد دلایل روانشناختی ، تعادل احساسی در طول کار درمانی بازیابی می شود و شادی به زندگی باز می گردد.
همچنین لازم است دلایل فیزیولوژیکی را برجسته کنید ، می توانید در مورد آنها در پرتال های پزشکی بخوانید. این که اختلالات فیزیولوژیکی تا چه حد با علل روانی مرتبط هستند ، یک س openال باز است. با این حال ، در موارد خاص ، هم درمان دارویی و هم کار درمانی مورد نیاز است.
توصیه شده:
انرژی به کجا می رود مثل در مورد اهدا کننده
در روان درمانی مثبت ، استعاره ها و تمثیل ها به طور فعال استفاده می شود. اخیراً با این داستان فوق العاده روبرو شدم ، که به نظر من ، اثر درمانی دارد. خواندن را توصیه می کنم! "او در صف کنار من برای ملاقات با یک درمانگر نشست. خط به آرامی کشیده شد ، خواندن در راهروی تاریک غیرممکن بود ، من دیگر خسته شده بودم ، بنابراین وقتی او به من روی آورد ، من حتی خوشحال شدم.
انرژی حیاتی به کجا می رود و منابع را از کجا بدست می آورد؟
برنامه هایی وجود دارد ، اهدافی وجود دارد ، دانش چگونگی وجود دارد. اما افسوس ، در حال حاضر هیچ قدرتی برای تجسم تغییرات در زندگی وجود ندارد. خستگی جسمی ، بیماریهای مکرر ، خلق افسرده افسرده ، شیوه زندگی منزوی ، عدم تمایل به انجام کار و شروع کارهای مهم ، اما از آنجا که باید شروع کرد ، کنار آمدن با موارد موجود دشوار است … انرژی به کجا می رود؟ هرکسی یک منبع انرژی حیاتی (حیاتی) دارد و هرکسی آن را به روش خود مصرف می کند.
من دیگر تو را نمی خواهم میل جنسی کجا می رود؟
این نظر وجود دارد که همه مردان مشغول جنسی هستند و فقط آنها همیشه به آن نیاز دارند. اما افسوس ، هنگامی که یک زن و شوهر چندین سال پس از عروسی زیر یک سقف زندگی می کردند ، اغلب اتفاق می افتد که یکی از شرکا ، که در نهایت شروع به اجتناب از روابط صمیمی می کند ، مرد می شود.
پول کجا می رود (آنها همچنین انرژی زندگی هستند)
رفیق مارکس در جهان چنین بی عدالتی را توزیع نابرابر کالا می دانست. به طور خاص - مواد. به طور خاص ، پول. اما جهان نمی تواند ناعادلانه باشد ، همه چیز به طور شگفت انگیزی در آن هماهنگ است. پول کافی در این جهان هم برای همه اهداف من و هم برای نیازهای همه متولدین این کره خاکی وجود دارد.
چرا ما به کسانی نیاز داریم که نیاز نداریم؟
روابط با افراد خاصی در مجموعه اساسی زندگی ما گنجانده شده است: والدین ، فرزندان ، شوهران ، زنان. اما ، علاوه بر آنها ، ما روزانه با بسیاری از شخصیت های اختیاری - همکاران ، همسایگان در راه پله ، همکلاسی های سابق ، "دوستان" دوران کودکی و غیره ارتباط برقرار می کنیم و اگر حل مشکلات در روابط با برنامه قبلی یک برنامه اجباری است ، پس مشکلات دومی "