2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
زنی به صورت فلکی آمد. او یک پسر بزرگسال دارد و خیلی نگران او است. به نظر می رسد هیچ دلیل واقعی وجود ندارد ، بیشتر اوقات او در خانه پشت کامپیوتر می نشیند. اما زن هنوز فکر می کند ممکن است اتفاق بدی برای پسرش بیفتد. اعتراف می کنم که آن مرد واقعاً توسط چیزی تهدید می شود ، من فکری نکردم. من فکر می کردم که مادرم اختلال خودش را نشان می دهد ، ترس هایش بر او. علاوه بر این ، ما در مورد یک فرد بالغ صحبت می کنیم ، در غیاب او نگاه کردن به رشته او حداقل نادرست است. اما زن واقعاً بسیار نگران بود. من پیشنهاد دادم که سه رقم قرار دهم - جایگزینی برای خودش ، جایگزینی برای پسرش و رقمی "چه کاری می توانم برای پسرم انجام دهم". به سرعت ، شکل سوم روی زمین فرو رفت ، "پسر" به او نزدیک شد و "مادر" کنار ماند. من از مشتری پرسیدم که آیا در خانواده آنها کشته شده اند یا خیر (رقمی که روی زمین افتاده نشان می دهد). معلوم شد که پدربزرگش در جنگ فوت کرده است. در این زمان ، "پسر" شروع به فرو رفتن روی زمین کرد. ظاهرا غریزه مادری فریب نمی دهد و تهدیدی برای زندگی پسر وجود دارد. برای اطمینان ، ما شکل "پدربزرگ کشته شده در جنگ" را در حالت آزمایشی معرفی کردیم. معاون پدربزرگ در کنار شکل سوم "من فکر می کنم ما یک کل هستیم" روی زمین فرو رفت. شخص سوم سر تکان داد و گفت: "بله ، پدربزرگ فوت شده من هستم." تنها یک "پدربزرگ" باقی مانده است. او آرام به نظر نمی رسید. به سوالات من پاسخ داد که برای او سخت است ، چیزی که او را آزار می دهد. چه چیزی می تواند سرباز مرده را آرام کند؟ من شکل مادرش را وارد می کنم. کنار سرباز زانو می زند. در همان زمان ، پسر معاون مشتری از روی زمین بلند می شود و کنار می رود. اما "پدربزرگ گمشده" به وضوح از حضور مادرش راضی نیست. او از ناراحتی خبر می دهد و به پهلو می چرخد و پشت به مادرش می کند. من سعی می کنم علت تحریک را دریابم. سرباز می گوید: "نوحه های زن اکنون شروع می شود! من یک کار جدی دارم ، نه به عهده او." به جای مادر سرباز ، پدرش را معرفی می کنم. بهتر نمی شود. "من شرم دارم که به چشمان پدرم نگاه کنم. من با این وظیفه کنار نیامده ام" - سرباز روی زمین نشسته و پشت به پدرش می کند. من از او می خواهم که عبارت "پس از انجام وظیفه خود کنار نیامدم ، زیرا من کشته شدم" را بعد از من تکرار کند. سرباز عصبانی است ، "بله ، آنها من را کشتند. اما این چیزی را تغییر نمی دهد! آنها این را کشتند بهانه نیست! این چیزی است که من نتوانستم. من نمی دانم چگونه دیگری آن را برای شما توضیح دهم." به درخواست من ، پدر می گوید: "پسر ، تو این کار را کردی." سرباز با صدای بلند می گوید: "چه کسی می داند ، او آنجا نبود." او آنجا نبود … دقیقاً ، ما باید کسی را که آنجا بود بگذاریم. من شکل فرمانده جنگی را وارد می کنم. سرباز از روی زمین بلند می شود ، به سمت فرمانده برمی گردد - "رفیق گروهبان ، من شکست خوردم. من کشته شدم …" گروهبان دیگر نیازی به دستورات من ندارد - "تو این کار را کردی!" و سپس به من ، "من این را نمی گویم زیرا من نیاز دارم. زندگی بالاترین قیمت است. منظورتان چیست ، او شکست خورد؟ او این کار را کرد!" گروهبان به پدر سرباز روی می آورد و عبارت "پسرت در دفاع از سرزمین مادری جان باخت ، او این کار را انجام داد." همه مردان پشت سر هم ایستاده اند ، پسر معاون مشتری به سمت آنها حرکت می کند. معاون مشتری شروع به گریه می کند. به پسر او عبارت هایی را پیشنهاد می کنم ، "مامان ، من یک مرد هستم ، جای من در کنار آنهاست." معاون مشتری آرام می شود ، او به پسرش نگاه می کند و عبارت "من موافقم" را به او القا می کند. مادر و پسر بغل می کنند ، در این مرحله من ترتیب را تمام می کنم.
اما به نظرم رسید که مشتری از آخرین صحنه استقرار ناراضی است. در واقع ، او اجازه داد پسرش به دنیای مردان برود ، آیا این خطرناک نیست؟ اما من اوضاع را متفاوت می بینم. پدربزرگ متوفی نوه خود را "نزد خود" فرا خواند تا وظیفه ای را که خود "با آن کنار نیامده بود" انجام دهد. این می تواند یک وضعیت تهدید کننده زندگی در زندگی واقعی آن مرد ایجاد کند. اکنون این پویایی از بین رفته است. آیا این همان چیزی نیست که مشتری برای آن آمده است؟ من همه اینها را توضیح می دادم ، اما او نپرسید. زن احتمالاً نیازی به نظرات من نداشت. شاید بعد از مدتی خود او آنچه را که دیده متفاوت ارزیابی کند. نکته اصلی این است که ما توانستیم تداخل عمومی را حذف کنیم ، به این معنی که سهم پسرش آسان تر می شود.و با این حال ، هنگامی که تصمیم می گیرید برای خود ترتیب دهید ، پس از پایان کار دریغ نکنید با مجری تماس بگیرید ؛-)
توصیه شده:
من همانطور که هستم هستم و اصلا نمی خواهم تغییر کنم
در مورد بدن ، شرم و تغییر من با بچه ها به یک زمین بازی بزرگ ، حدود یک کیلومتر از خانه ، کنار مدرسه می روم. به موازات ، من بار دیگر خطوطی را که دیروز دیدم ، که قبلاً در بین دختران VKontakte بسیار محبوب بود ، به خاطر می آورم: "من همانطور که هستم هستم و اصلا نمی خواهم تغییر کنم …"
من مسئول شوهرم هستم ، پسرم برای همه چیز
"من همچنین مسئول مادر ، پدر ، دختر ، زیردستان سهل انگار هستم. آنها بچه های بی نظمی هستند. شما هرگز نمی دانید آنها چه خواهند کرد؟! " تمایل به مسئولیت پذیری برای همه و همه چیز - پاها از کجا رشد می کنند؟ در روستاهای روسیه زنانی هستند که می توانند هر کاری را انجام دهند.
من یک مرد آزاد هستم ، اما با پدر ، مادر برای همیشه هستم
موضوعات نامرئی ما را با افراد دیگر مرتبط می کند: شریک ، فرزندان ، بستگان ، دوستان. اولین و قوی ترین پیوند بدون شک پیوند با مادر است. ابتدا ، کودک توسط بند ناف به مادر متصل می شود ، این یک ارتباط فیزیکی واقعی است ، سپس ارتباط فیزیکی با یک رابطه عاطفی و پر انرژی جایگزین می شود.
آیا من یک مادر بد هستم؟ من یک مادر معمولی و خوب هستم
چرا چنین اهمیتی در روانشناسی به نوزادان و سن 6 سال داده می شود؟ در این سن چه اشکالی دارد؟ چرا اینقدر بر رابطه مادر و فرزند تأکید می شود؟ چگونه می توان مادر بد یا خوب را تشخیص داد ؟؟؟ آیا اصطلاح بهتری بین این دو قطب وجود ندارد؟ آیا تا به حال تصویری را دیده اید:
من دائماً آرزو دارم - پسرم را بکشم
"من از رابطه ای که با پسرم (4 ، 5 ساله) دارم خسته شده ام. من دائماً می خواهم او را کتک بزنم. این سخت است. من احساس می کنم یک مادر وحشتناک هستم." رنج یک زن جوان (34 ساله) در چهره او نمایان است. پرسیدم به بچه اش ضربه می زند یا نه.