این چای زشت مامان

تصویری: این چای زشت مامان

تصویری: این چای زشت مامان
تصویری: ۲۰ تا از آبروبرترین سوتی های تلویزیونی 2024, آوریل
این چای زشت مامان
این چای زشت مامان
Anonim

والدین. چقدر بر سر آنها افتاد. تخلیه می کند و می ریزد. آنها در همه چیز مقصر هستند - آنها عاشق نبودند ، عشق ورزیدند ، کنترل نکردند ، حمایت نکردند ، قدر ندانستند ، تحسین نکردند ، مجازات کردند ، مورد توهین قرار گرفتند ، مجبور شدند ، و این لیست را می توان به طور نامحدود ادامه داد. اما شاید هنوز چیز خوبی وجود داشته باشد … و به عنوان یک بزرگسال ، طبق داده های گذرنامه ، بزرگسال شدن واقعی است ، و غرق شدن در نارضایتی ها و اتهامات کودکانه و متوقف کردن ارتقاء خود به درجه Torquemada ، والدین را در آتش سوزی سهام تفتیش عقاید ("مقدس و عادل").

****

در ابتدا ، آنها یکی بودند. سپس زمان دخالت کرد. اگر یک قاشق چایخوری سرنوشت (با یک اسلاید) ، یک مقدار "ناسازگاری" (بگذارید بگوییم شخصیت ها) و فقط کمی "تأثیر مجموعه های تلویزیونی مدرن" را به آنچه اکنون تبدیل شده اند اضافه کنید. همه اینها البته بدون قند.

یک لباس روشن در رنگهای پاستلی با حرکت سریع تکان می خورد. او خالصانه لبخند زد و از رفتار "کودکانه" خود خوشحال شد.

او با صدای بلند ، تقریباً آواز خواند ، گفت: "به من نگاه کن." لبخند واقعی در صدایش بود. - این لباس به من میاد ؟؟؟ نگاه کنید)))

- سرم شلوغه! الان نه! گمشو!

لباس کم رنگ شده و دیگر نمی چرخد. موها خراب شده است. نگاه بومی بسیار سرد است … و چه زمانی اینقدر تغییر کرد؟ او نمی داند چه بگوید. چه چیزی برای انجام دادن درست است؟ او فکر می کند ، من غمگین هستم. ناامید شده ام …”، اما چیزی نمی گوید. بی سر و صدا با هرگونه بی ادبی که به سمت او هدایت می شود موافق است. کلیک کنید - در بسته است …

بسیاری از تکه های تیز و کوچک. این فقط یک خاطره نیست. این گلدان کریستالی زیبا و ارزشمند به دیوار پرواز می کند و می شکند.

- نمی بینی؟ من تلفن دارم! - نگاهی عصبانی به آن چیزی که در است. - من! من صحبت می کنم! - کسی که روی میز روی صندلی اداری نشسته بود ، از طریق دندان های فشرده گفت.

"اما من …" او گیج شده است. سوالی که قرار است از لبانم خارج شود چندان فوری نیست ، اما مهم است. و او خودش برای چنین لحنی به اندازه کافی مهم است! با او ناعادلانه رفتار می شود زیرا معلوم نیست با چه کسی …

- سپس. در را ببند. گمشو.

گیجی. عدم قطعیت. تواضع. او احساس عجیبی داشت … او در همه چیز اعتراف می کند ، در غیر این صورت نمی داند چگونه ، در قوانین او نیست که فریاد بزند و از حق خود در مکانی در زیر نور خورشید دفاع کند ، سعی می کند آنچه را که می فهمد درک و نشان دهد (چگونه می تواند یا چگونه می تواند) ، اما در عوض یک سیلی سوزان در صورت دریافت می کند …

و چشمانشان به هم برخورد کرد. برخی از آنها ، با رنگ قهوه ای زیبا ، با الگوهای زرد و اصلی ، چنین صاعقه ای سرد و بی رحمانه را به طور کامل با آنها در چشمان خود پرتاب کردند. حتی آن شخص (غریبه!) که روی لوله آویزان بود دچار غبغب شد. سرد است ، خیلی سرد است از این افراد.

گیجی. دستهای پایین تواضع. او به آرامی در را می بندد. کلیک. ارتباط چشمی آنها قطع شد. از نو. مامان زیر در ایستاده ، احساس می کند گونه اش چقدر ورم کرده است. او سریع پلک می زند و مانند عروسکی که فقط چرخ دنده های آهنی در آن وجود دارد لبخند می زند. لبخند پهن و تظاهر می زند. ظاهر مانند یک لامپ سوخته خاموش شد. لبخندش را کنار می گذارد و با قدم رضایتمندانه ای با این جمله به آشپزخانه می رود: «پای. با پنیر خامه ای. با شکلات بهتره آماده کردن. خوشمزه و فراوان. پای با شکلات. و بهتر است با پنیر لپه. آماده کردن…"

-اونجا چه اتفاقی افتاد؟ چرا اینقدر از دست مامان عصبانی هستی؟ - از یکی از دوستان مدرسه می پرسد.

- متوجه شدم چون. همیشه وارد اتاق می شود و چیزی از من می خواهد. لباس را بررسی کنید ، سپس چسب را پاک کنید … متوجه شدم! می توانید تصور کنید ، او تقریباً هرگز در اتاق من را نمی بندد. همانطور که در آسانسور به خدا! همچنین ، می دانید چه چیزی؟ دیروز سالاد برای شام درست کرد. با زیتون! و از آنها متنفرم! چگونه او این را نمی داند! اون مامان منه یا چی؟ یا از روی کینه بود و غیره. و غیره. و غیره. و غیره … - طوفان 14 ساله طوفان راهروهای مدرسه و دخترم آرام نشد.

زمان گذشت. همه چیز بدتر می شد. مامان ، مثل آلیس در سرزمین عجایب که معجون جادویی نوشید ، کمتر و کمتر شد. و دختر بلندتر و بزرگتر و عصبانی تر می شود. و سپس هر دو ناپدید شدند.مامان تبدیل به خرده ای نامحسوس شد ، زیر پا در حالت "هوا" قرار گرفت. دخترم از ارزیابی مجدد وضعیتش ترکید. هیچ کس دیگری نمی تواند چای تلخ بدون قند بنوشد.

و شاید کسی باشد. کتری را بگذارید؟

توصیه شده: