گل نرگس پنهان

تصویری: گل نرگس پنهان

تصویری: گل نرگس پنهان
تصویری: آهنگ صوفی مجید پنجشیری سحر سبا گل نرگس به انتظار است 2024, ممکن است
گل نرگس پنهان
گل نرگس پنهان
Anonim

"او مانند توت فرنگی است که با شامپاین غسل داده است … من همه چیز برای او هستم! و او بدشانس است!" ماشا برای سومین ساعت در آشپزخانه ایرا هق هق کرد. - شما تصور می کنید که چقدر برای من سخت است با او!

ایرینا به دوست خود اطمینان داد: "ماشولیا ، دختر من ، اولگ تو دیوانه می شود و برمی گردد. او به سرعت می فهمد که او بدون تو چقدر بد است."

ایوان در را باز کرد. پشت سر او اولگ افتاده بود: "من کمی با تو می مانم"

ایوان ابرو راست خود را بالا انداخت: "بله؟ آیا همه چیز خیلی بد است؟ خوب ، بیا داخل."

بعد از خوردن لیوان سوم ، مهمان نفسش را بیرون داد:

- ماشا من را خفه می کند ، می دانی …

- بله ، لعاد!؟ - صاحب به طرز باورنکردنی با کلمات غرید ، - او شما را "پرستار" می کند ، در همه چیز از شما حمایت می کند. دادگاه ، آشپز ، نظافت خانه. شاید ، البته ، او بیش از حد لوس است. پس مهم نیست. من با چنین همسری خوشحال می شوم.

اولگ ادامه داد ، - مغز من را با موچین بیرون می کشد ، و همیشه همه چیز را بی سر و صدا انجام می دهد ، همانطور که خوش شانس بود. میدونی چرا امروز عصبانی شدم؟

-ممم؟

- من پیشنهاد دادم که همه ما تماس بگیریم ، یک "آئودی" جدید بشوییم. اما ماشا از مهمانان خوشش نمی آید ، او مقاومت کرد ، او صد بهانه در برابر تجمعات پیدا کرد. خسته شده بودم و دیگر از اقناع کردن دست کشیدم.

- من همدردی می کنم…

- و دیروز ، عذرخواهی می کنم ، بواسیرم ملتهب شد. او نگران بود ، صبح به داروخانه دوید. سپس 15 بار در محل کار تماس گرفتم و از اوضاع و احوال خود پرسیدم. و من ، شما خودتان می فهمید - نه واقعاً …

- اوه ، اوه ، هنوز ،- وانیا موافقت کرد.

- ساعت 5 بعد از ظهر - این خبر را با صدای شادی به من می گوید: "من تصمیم گرفتم شما را راضی کنم و مهمانی داشته باشم. همه را به هفت دعوت کردم و شام پختم." در ابتدا من دیوانه شدم - در زمان اشتباه. و بعد فکر کردم دلم برایت تنگ شده است. و ماشین نیاز به شستشو دارد. او آرام شد - آفرین ، ماشا ، او همه چیز را سازماندهی کرد.

- ما تعجب کردیم که او خودش را صدا زد ، زیرا معاشرت نداشت. و در اینجا - همه را جمع می کند.

- و هنگامی که ما روی میز نشستیم ، "کنسرت" خود را آغاز کرد. توجه کردید؟ - اولگ ادامه داد. - من به دنبال نرم ترین صندلی برای خودم بودم. او عصبانی شد ، توجه را به خود جلب کرد. بالش آوردم. و مدام می خندید. من شروع به عصبانیت کردم ، فهمیدم که اکنون او شما را در مورد زخم من روشن می کند. و هنگامی که او شروع به بلند کردن صدا کرد: "اوه! ما این اتفاق افتاده است! من حتی مجبور شدم صبح به داروخانه بروم …" من نتوانستم مقاومت کنم و رفتم. او باید در تلویزیون اعلام می کرد!

- و ما نفهمیدیم چرا فرار کردید ، چه نوع سیرکی با جستجوی "تخت خواب" و ماشا به طور اسرارآمیزی می خواست بگوید.

- بنابراین … چنین سیرکی ، - اولگ آرام شد.

- ناخوشایند است ، اما دلیل جدایی نیست. همسرتان همیشه از شما تعریف می کند. او از سرگرمی های شما پشتیبانی می کند ، اگرچه شما همیشه در حال عجله هستید - ابتدا یک گیتار ، سپس سکه و بعد از مدتی - کاکتوس ، - صاحبخانه لبخند زد.

- فقط نگفتم او با هیچ چیز به من زندگی نمی دهد وقتی من گیتار را تحت تأثیر قرار دادم - اگرچه "برای" بودم ، اما همچنان می خندیدم - آنها می گویند یک فرد مسن یک هنرمند پیدا شد …

و به محض شروع به مطالعه - او جاروبرقی ، سبزیجات خرد شده را روی غذاساز جارو برقی کشید یا تلویزیون را با صدای بلند روشن کرد. تمرینات اینجا چیست؟ من عصبانی بودم. ماشا هیستریک است که من او را دوست ندارم ، به او احترام نمی گذارم ، مراقبت او را نمی دانم.

ناراحت شدم - نمی توانم اشک زنان را تحمل کنم. و در واقع - او مانند سیندرلا است. و احساساتی برای او وجود دارد. سپس به خاطر شعله ور شدن عذرخواهی کرد.

سکه ها داستان دیگری هستند. او مجموعه من را به برادرزاده خود داد - آنها می گویند من مانند یک پسر هستم ، من شروع به جمع آوری تقویم می کردم. و او فقط کاکتوس ها را بیرون انداخت - او را سوراخ کنید. و من هیچ سودی ندیدم. او شمعدانی را آورد ، آن را روی پنجره گذاشت و به همه افتخار کرد. من او را شاد و یخ زده تماشا کردم. در واقع ، چرا من به این کاکتوس ها نیاز دارم؟ و "kalachik" به زیبایی شکوفا می شود و هیچ کس را خراش نمی دهد. من نمی دانم ، وانیا ، چه باید بکنم ، و من او را دوست دارم و نمی توانم با او زندگی کنم …"

ماشا نمونه ای از خودشیفته مجروح (پنهان ، درون گرا) است.

بیشتر اوقات زنان چنین هستند.

اهل معاشرت نیستند. آنها خود را به عنوان یک "قربانی" معرفی می کنند که آزرده خاطر شده و مورد قدردانی قرار نمی گیرد. هر چند اینطور نیست.

خودشیفته اغلب برای شریک زندگی و کودکان می گوید: باید؛ گناهکار؛ شما من را دوست ندارید؛ احترام نگذارید ؛ آیا شرمنده نیستید ؛ خائن.به زور توجه ، عشق ، احترام ، وظیفه را از آنها جلب می کند. دستکاری می کند ، سیاه نمایی می کند ، فریب می دهد و می تواند جایگزین کند - در داستان ماشا سعی کرد به دوستان اولگ در مورد آنچه نباید باشد بگوید.

او حسادت می کند و ارزش خود را از دست می دهد ، از "پیام دوگانه" استفاده می کند. قهرمان این را به سرگرمی های شوهرش نشان می دهد - سکه و کاکتوس ، که از شر آنها خلاص شد. و برای نواختن گیتار - که او از آن حمایت می کرد ، اما می خندید و به طور غیرمستقیم در تحصیل او دخالت می کرد.

توصیه شده: